زن‌مطلقه چرا ‌به خانه‌فساد کشیده شد

دوات آنلاین-خوش تیپ و باکلاس بود و من همه جوره او را می خواستم. خانواده اش ناراضی بودند اما او پایش را در یک کفش کرد و گفت فقط مرا می خواهد اما...؛

این صحبت های دختری است که زندگی مشترکش با تلخی به پایان رسید. او چگونگی آشنایی با همسرش را این گونه شرح داد: پدرم فقط به خواسته های خودش فکر می کرد و انگار نه انگار که همسر و فرزندانی دارد. مادرم نمی خواست زندگی مان خراب شود اما هر روز بیشتر از گذشته طاقتش طاق می شد. مادرم که از کارهای پدرم عاصی شده بود، طلاق گرفت. پس از آن ما به خانه پدربزرگم رفتیم. مادرم سعی می کرد هم وظیفه پدری و هم وظیفه مادری اش را انجام دهد اما زندگی بر من سخت می گذشت. همیشه در زندگی ام کمبود عاطفه را احساس می کردم  تا این که از طریق دوستم با پسری آشنا شدم. خوش تیپ و باکلاس بود و من بدون توجه به عاقبت آن به این رابطه مخفیانه ادامه دادم. او وقتی مطمئن شد به من علاقه مند است به خواستگاری ام آمد.

من آن روز احساس خوشبختی زیادی می کردم اما خانواده اش ناراضی بودند ولی با سماجت و لجبازی پسر مورد علاقه ام، بالاخره با هم ازدواج کردیم اما پس از ازدواج مان خانواده همسرم روی خوش به من نشان ندادند. با ورود به خانواده آن ها گمان می کردم کمبودهای گذشته ام برطرف می شود اما نه تنها زندگی ام بهتر نشد بلکه به دلیل سرکوفت های آنان و توهین و تحقیرهای شان دیگر تحمل این زندگی را هم نداشتم. تحمل این زندگی هر روز برایم سخت تر می شد تا این که یکی از دوستانم به من کشیدن شیشه را برای آرام شدن روانم پیشنهاد داد و مدعی شد که این ماده اعتیادآور نیست. من هم باور کردم و به کشیدن آن روی آوردم و به یک باره دیدم که به یک معتاد تبدیل شده ام. با این اتفاق شوهرم که دیگر تحمل بی محلی های خانواده اش را نداشت بهانه دستش آمد و مرا طلاق داد.

به خانه مادرم برگشتم اما برای جور کردن پول مواد مشکل داشتم تا این که با یک مرد غریبه آشنا شدم. او مرا با خود به یک خانه فساد برد و پس از چند روز مأموران پلیس در آن جا مرا دستگیر کردند.

منبع: خراسان