متهم: روز حادثه به منزل مجردی این زن رفتم اما موفق به اخاذی نشدم و به ناچار او را با ضربات چاقو به قتل رساندم.

کارآگاهان جنایی تحقیقات خود را برای یافتن قاتل پیرزن 70 ساله شروع کرده اند.

زن جوان را به عنوان مسافر سوار کردم. او سر صحبت باز شد و گفت تنها زندگی می‌کند و فقط یک شوهر صیغه‌ای دارد که هرازگاهی به او سر می‌زند. او شماره‌اش را داد و قرار شد کار‌های شخصی او را برایش انجام دهم.

این مرد از زن جوان خواسته ای شیطانی داشت و در نهایت نیز او را به قتل رساند.

کارآگاهان احتمال می دهند این زن توسط فردی آشنا کشته شده است. تحقیقات برای دستگیری قاتل در جریان است.

متهم: آن زن حدود ۲۰ سال از من بزرگ‌تر بود. من خانواده‌ای سنتی دارم که به هیچ عنوان با این قضیه موافقت نمی‌کردند. وقتی به او گفتم نمی‌توانیم ازدواج کنیم، رفتارش تغییر کرد.

دو سال بود که معتاد به شیشه شده بودم. درآمدی که داشتم بیشتر صرف اعتیادم می‌شد و به همین دلیل تصمیم به سرقت گرفتم که ناکام ماندم و قاتل شدم.

این مرد با وسوسه سرقت طلا دست به جنایت زده بود.

جسد این زن در حالی که با 10 ضربه چاقو به قتل رسیده بود در خانه اش پیدا شد و پلیس در جست و جوی قاتل او است.

اولیای دم عروس خانواده را به قتل متهم کرده بودند اما او تبرئه شد.

متهم بعد از ارتکاب جنایت طلاهای عمه پدرش را به سرقت برده بود.

آن زن ۲۰‌سال از من بزرگتر بود و همین موضوع باعث شد که درباره ازدواج با او فکر نکنم، فقط قرار بود با هم رابطه دوستی داشته باشیم اما ...

شواهد نشان می دهد مردی بعد از آشنایی اینستاگرامی با مقتول او را فریب داد و کشته است.

متهم طعمه های خود را در فضای مجازی پیدا و از آنها خواستگاری می کرد.

وقتی دیدم آن زن به رفتارهای من مشکوک شده است، به طور غافلگیرانه و از پشت سر او را با چاقو زدم و گوشی تلفن را به همراه کارتن آن و مبالغی وجه نقد سرقت کردم.

مرد جوان توضیح داده است مقتول را از کجا می شناخت و چرا او را کشت.

متهم: مقتول از من خواست بدهی‌اش را پرداخت کنم. سر این موضوع مشاجره‌مان شد که عصبانی شدم و خفه‌اش کردم.

متهم: اصرار داشتم که او با من ازدواج کند، اما او قبول نکرد و از همه بدتر با لحن خیلی بدی با من حرف زد که به غیرتم برخورد.

آن زن مرا به داخل خانه ‌اش دعوت کرد و برای من چایی آورد. بعد هم دسته‌ای اسکناس و تراول در دست داشت و می‌خواست پول تعمیرات خودرواش را به من بدهد که...

هوس چشمانم را کور کرده بود به طوری که حدود هزار متر در کنار آن زن جوان راه رفتم و به او پیله کردم که باید برای برقراری ارتباط نامشروع با من به اتاق مجردی کارگاه بیاید اما...