انگیزه قتل بی رحمانه زن تنها چه بود
مرد جوان توضیح داده است مقتول را از کجا می شناخت و چرا او را کشت.
دوات آنلاین -شهاب مرد میانسالی است که به اتهام قتل زن آشنا که مشتری مکانیکیاش بود بازداشت شده و اکنون چند ماه است که در زندان بهسر میبرد و با پایان یافتن تحقیقات قرار است بهزودی محاکمه شود. معلوم نیست که خانواده مقتول، او را بخشیدهاند یا نه.
به گزارش جامجم، رسیدگی به این پرونده از بهمن سال گذشته با ناپدید شدن زنی ۶۰ ساله در خانهاش در دهونک تهران آغاز شد. زمانی که ماموران وارد خانه ویلایی این زن شدند با جسد بدون سر زن صاحبخانه در حمام خانه در حالی روبهرو شدند که اموال، طلا، اثاثیه خانه و خودروی پژواش سرقت شده بود. در جریان تحقیقات محلی رد مکانیک معتادی در این پرونده بهدست آمد و او بازداشت شد و در تحقیقات به قتل، سرقت و مثله کردن جسد با انگیزه تصاحب اموال این زن اعتراف کرد.
گفت و گو با متهم
شهاب ۴۵ ساله شاید هیچوقت فکر نمیکرد اعتیاد از او آدمی دیگر بسازد و مجبور به ارتکاب قتل شود. دلش برای خانوادهاش تنگ شده است. حالا او تنهاتر از قبل در کنج سلول زندان نشسته، به در و دیوار چشم دوخته و باید سالهای زیادی را در آنجا بماند و امیدی برای بخشش ندارد.
*قبل از قتل چهکار میکردی؟
مکانیک بودم.
*معتادی؟
سالهاست. این اواخر شیشه، گل و هروئین مصرف میکردم.
*چرا ترک نکردی؟
چند بار در کمپ بستری شدم اما ارادهام ضعیف بود و نشد ترک کنم.
*سابقه زندان داری؟
بهدلیل سرقت وسایل خودرو دستگیر و مدتی زندانی بودم.
*مقتول را میشناختی؟
او همسایه قدیمی پدرم بود. شوهرش فوت کرده و تنها بود. چند بار برای تعمیر خودرواش رفته بودم که متوجه شدم وضع مالی خوبی دارد.
انگیزه جنایت
*چرا او را کشتی؟
چند روز قبل از قتل، خودرویش را به من داد تا تعمیر کنم، بعد از تعمیر برای پس دادن خودرو و دریافت دستمزدم مقابل خانهاش رفتم. چون خانوادهام را میشناخت برای خوردن چای مرا به خانهاش دعوت کرد. برگه چکهایی در دستش بود. برق آن چشمانم را گرفت و گمان بردم تعداد چکها زیاد است. بالشی که کنار اتاق بود را برداشتم، سمتش رفته و جلوی دهانش را گرفتم که دست و پا زد و بعد آرام گرفت.
* از خانهاش سرقت کردی؟
چکها را دزدیده و با سوار شدن به پژوی مقتول فرار کرده و به خانهام رفته و وانمود کردم آن را قسطی خریدم. چکها فقط دو میلیون تومان بود. حالم بد بود، با خوردن قرص خواب ۱۵ ساعت خوابیدم. وقتی بیدار شدم چهره مقتول مدام مقابلم بود. صدایش را میشنیدم که فریاد میزد چرا مرا کشتی. داشتم دیوانه میشدم، رفتم شیشه مصرف کردم تا همه چیز را فراموش کنم.
*به محل جنایت بازگشتی؟
چهار بار به آنجا رفتم، یکبار طلاهایش را برداشتم و در مراحل بعد جاروبرقی و سماور، فرش، تلویزیون، قابلمه و... را برداشتم و به خانه پدرم بردم و مرد سمساری را به آنجا آورده و وسایل را به او فروختم و با پولها شیشه خریدم.
بریدن سر مقتول
*چرا سر مقتول را بریدی؟
اموال را سرقت کردم اما مانده بودم با جسد چه کنم. اول خواستم جسد را میان پتو و فرش بیندازم و بیرون ببرم که ترسیدم همسایهها بفهمند و نظرم عوض شد سرش را بریدم و تصمیم گرفتم بدنش را مثله کنم. سر را بیرون برده و در باغچهای انداختم. خواستم بقیه جسد را منتقل کنم که گرفتار شدم.
*با خانوادهات ملاقات کردی؟
فقط تلفنی حرف زدم. آبروی پدرم را بردم. او سالها با مقتول همسایه بود و حالا با کارم نمیتواند سرش را میان مردم بلند کند و خانهنشین شده است.
*از روزهای زندان بگو؟
روزهای سختی است. باید سالها در زندان بمانم و فقط به مرگ فکر کنم. یکی از همسلولیهایم فردی را کشته و دهها سال است که در زندان است و در برزخ قصاص و بخشش مانده که نمیخواهم مثل او شوم.
12jav.net