قتل زن همسایه با انگیزه سرقت طلا
دو سال بود که معتاد به شیشه شده بودم. درآمدی که داشتم بیشتر صرف اعتیادم میشد و به همین دلیل تصمیم به سرقت گرفتم که ناکام ماندم و قاتل شدم.
دوات آنلاین -اعتیاد شهاب ۳۶ ساله باعث شد که وسوسه سرقت طلاهای پیرزن همسایهشان به جان او بیفتد غافل از اینکه گرفتار جهنمی میشود که بیرون آمدن از آن برایش یک آرزو خواهد شد. او هشتم مرداد سال گذشته برای تامین هزینههای خرید شیشه تصمیم گرفت طلاهای پیرزن همسایهشان را سرقت کند اما در این اقدام ناکام ماند و با مقاومت پیرزن، مجبور شد او را با روسری خفه کند و به قتل برساند. گفت و گوی جام جم با این متهم را بخوانید:
چون معتاد بودم، گرفتار شدم
هنوز مرگ زن همسایه سالخوردهشان را باور ندارد و فکر نمیکرد یک روزی دستش به خون یک انسان آلوده شود. نمیتواند به چهره مادرش که با هزاران بدبختی او را به این سن رسانده، نگاه کند و با او روبهرو شود. دستانش بهشدت میلرزد. با او هم صحبت شده و به تشریح جنایت پرداخت.
* چقدر درس خواندی؟
تا دیپلم بیشتر درس نخواندم.
*چه کاره بودی؟
در نصب کولرهای گازی فعالیت داشتم.
*سابقه داری؟
نه. یک بار هم دعوا نکردم که پایم به کلانتری باز شود. اما حالا شدم قاتل.
*قتل چه کسی؟
زن سالخورده همسایهمان.
*چرا؟
دو سال بود که معتاد به شیشه شده بودم و این اواخر هزینههای مصرف شیشهام زیاد شده بود و درآمدی که داشتم بیشتر صرف اعتیادم میشد و به همین دلیل تصمیم به سرقت گرفتم که ناکام ماندم و قاتل شدم. سه سالی بود من و مادر و برادرم در طبقه بالایی همان ساختمان جنایت زندگی میکردیم. شرایط خوب بود. مقتول هم همانجا زندگی میکرد و زن بیآزاری بود. در این سالها چند بار او را دیدم. تنها زندگی میکرد و فرزندان و اقوامش به او سرکشی میکردند.
*بهدلیل تنها بودن این زن، خانهاش را برای سرقت انتخاب کردی؟
تنهاییاش و هم سن بالایش. او وضعیت جسمانی خوبی نداشت و نمیتوانست در مقابلم مقاومت کند.
*چه زمانی نقشه کشیدی؟
چند ماه قبل. حتی چند بار خواستم نقشه را اجرایی کنم اما هر بار یک همسایه از راه پلهها عبور میکرد و من نمیتوانستم سمت خانه پیرزن بروم و نقشه را اجرا کنم تا اینکه هشتم مرداد سال گذشته فرصت سرقت برایم فراهم شد.
*چطور؟
آن روز کارگاه محل کارم نرفتم. با مادرم به خرید رفتیم. وقتی برگشتیم، موقعیت را مناسب دیدم. به دروغ به مادرم گفتم به کارگاه میروم و با این بهانه از خانه بیرون رفته و مقابل خانه پیرزن رفتم.
*واکنش پیرزن چه بود؟
با دیدن من مقابل خانهاش تعجب کرد. او را هل داده و وارد خانهاش شدم. فریاد زد و از همسایهها کمک خواست که برای ساکت کردن او روسریاش را به دور گردنش انداختم و گره زدم. بعد جستوجو برای یافتن طلا و پولهایش را در خانه شروع کردم اما جای اموال را پیدا نکردم. بازگشتم دیدم مرده و نبض ندارد. خیلی ترسیدم. انگشتر طلایش را درآورده و روی میز گذاشتم تا آن را بردارم که با شنیدن صدای یکی از همسایهها ترسیدم و با جا گذاشتن انگشتر سریع بیرون آمده و به کارگاه محل کارم در فشم رفتم و شب بازگشتم.
*بعد چه شد؟
شب مادرم گفت پیرزن را کشتهاند و با آمدن پسرش به خانه جسد او را یافتهاند. وحشتزده بودم و هر از گاهی که همسایهها را در ساختمان میدیدم پرسوجو میکردم تا بفهمم ردی از من پیدا شده یا نه؟
*این مدت چطور گذشت؟
خیلی سخت و کابوس لحظه جنایت مقابل چشمانم بود.
*چطور بازداشت شدی؟
ماموران در ارتباط با قتل پیرزن بارها از همسایه و من تحقیق کردند اما بعد از چهارماه چون من تنها فردی بودم که در ساختمان شیشهای بودم، بازداشتم کردند. شش ماهی که در زندان بودم اعتراف نکردم. چون میترسیدم اگر ماجرا لو برود من پیش مادرم و بقیه شرمنده شوم. آبروی خانوادهام میرود. شش ماه سخت را در زندان گذراندم. عذاب وجدان داشتم اما جرات افشای راز قتل را نداشتم. حتی در زندان چند بار قرص خوردم تا خودکشی کنم و بمیرم که ناکام ماندم.
*پس چه شد که اعتراف کردی؟
دیگر از این وضع خسته شده بودم. به دستانم که با آن مرتکب جنایت شدهام، نگاه میکردم از آن بدم میآمد و محکم به در و دیوار بازداشتگاه میکوبیدم. به همین دلیل به قتل اعتراف کردم.
*مادرت را ملاقات کردی؟
هنوز نه. من با قتلی که انجام دادم آبروی او را بردم و خانوادهام را نابود کردم. نمیخواهم او را ببینم و شرمندهاش هستم.
*حرف آخر؟
میدانم خانواده مقتول مرا نمیبخشند و دیر یا زود مرا اعدام میکنند. پشیمانم.
12jav.net