آن زن مرا به داخل خانه ‌اش دعوت کرد و برای من چایی آورد. بعد هم دسته‌ای اسکناس و تراول در دست داشت و می‌خواست پول تعمیرات خودرواش را به من بدهد که...

هوس چشمانم را کور کرده بود به طوری که حدود هزار متر در کنار آن زن جوان راه رفتم و به او پیله کردم که باید برای برقراری ارتباط نامشروع با من به اتاق مجردی کارگاه بیاید اما...

متهم: مقتول را می‌شناختیم و با او رابطه داشتیم. روز حادثه به خانه توران رفتیم. بعد با هم درگیر شدیم و در آن درگیری او را خفه کردیم

جسد او را داخل روتختی پیچاندم و به صندوق عقب خودروام منتقل و به طرف دماوند حرکت کردم. ساعتی بعد در چاله‌هایی در دره‌ای اطراف دماوند که برای پیدا کردن گنج کنده شده بود جسد را دفن کردم.

شوهر سابق این زن به اتهام قتل بازداشت شده اما منکر ارتکاب جرم است.

متهم در 18 سالگی پیرزن تنها را با انگیزه سرقت به قتل رسانده و فراری شده بود.

متهم که به قصاص محکوم شده ادعا می‌کند قاتل نیست و گوشی را از فردی دیگر خریده بود.

مدتی قبل با رویا آشنا شدم. او زنی مطلقه و پولدار بود که می‌خواستم با او ازدواج کنم اما ...

متهم می‌گوید 3 ماه بود که کرایه‌اش عقب افتاده بود و سر همین موضوع با صاحبخانه درگیر شد و ...

متهم به قتل مدعی است کینه‌ای که از کودکی از شوهر مقتول به دل داشت باعث این جنایت شد.

پیر‌زنی بیگناه به قتل رسید و جوانی مرتکب قتل شد. همه و همه به خاطر بی‌احتیاطی در اعتماد به افراد و راه دادن آنها به زندگی شخصی.

عامل یا عاملان این جنایت با پیرزن آشنا بوده و به‌عنوان میهمان وارد خانه شده‌اند.

متهم و زن مطلقه از طریق اینستاگرام با هم آشنا شده و قرار ازدواج گذاشته بودند اما ...

متهم: وقتی با همدستم قصد سرقت داشتیم زن میانسال مقاومت کرد و مجبور شدیم خفه‌اش کنیم.

مرد چوپان بعد از دوستی اینستاگرامی با زن جوان به تهران آمد و ...

زن جوان دو سال قبل به خاطر اختلافاتی که با همسر اولش داشت از او جدا شده و چند روز قبل نیز با مرد جوانی نامزد کرده بود.

متهم: ما به خانه زن مسن رفت و آمد داشتیم. هر بار که به آنجا می‌رفتم، طلاهایش را می‌دیدم و وسوسه می‌شدم. تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم آن طلاها را سرقت کنم...

این زن مسن از سال‌ها قبل شکسته‌بندی و مامایی می‌کرد و همه او را به‌عنوان طبیب سنتی می‌شناختند، او تنها زندگی می‌کرد و...

این زن به ارتکاب قتل اعتراف کرده بود اما وقتی در دادگاه حاضر شد ادعای تازه‌ای را مطرح کرد.

من که به شدت عصبانی شده بودم ابتدا قصد داشتم گلدان را به سرش بکوبم اما چشمم به قفل آویز افتاد و با آن ضرباتی به سرش زدم.