دختر جوان مدعی سوء استفاده متهم از او شده بود اما دادگاه این خواننده را از اتهام تجاوز به عنف تبرئه کرد.

متهم خودش را مشاور کنکور معرفی و با این ترفند دختران را اغفال می کرد.

دختران نوجوان کم سن و سال بودند و خیلی زود فریب حرف های قشنگ و رویایی ما را خوردند. وقتی هم از سفر خارج و زندگی در رفاه با آنها صحبت کردیم، خیلی زود نظرشان با نظر ما یکی شد.

دخترها که اعتماد می کردند به بهانه صحبت درباره آینده و دیدن خانواده ام، آنها را به باغی در اطراف تهران می کشاندم و ...

چون عکس پروفایلم را با لباس خلبانی بارگذاری کرده بودم، دختران زیادی عاشقم می شدند و حاضر بودند به هر طریق با من ارتباط داشته باشند.

چندی قبل در اینستاگرام با کوروش آشنا شدم. مدتی که گذشت او به من ابراز علاقه کرد و پیشنهاد ازدواج داد تا این که او را به خانه ام راه دادم و ...

متهمان بعد از آشنایی با دختران در فضای مجازی آنها را اغفال می کردند و نیت شوم خود را به اجرا در می آوردند.

متهم که از تجاوز به عنف تبرئه شده بود به اتهام سرقت اموال این دختر پای میز محاکمه رفت.

همواره استرس داشتم و نگران بودم تا جایی که در یک تصمیم احمقانه حتی قصد داشتم خواهرم را به قتل برسانم تا مانعی برای ازدواج با اردشیر نداشته باشم.

یکی از شاکیان: احساس کردم سرم گیج شده است و بعد هم بی‌هوش شدم. وقتی در بیمارستان به هوش آمدم متوجه شدم او تمامی طلا‌ها و اموال قیمتی‌ام مرا سرقت کرده و بعد در اطراف بزرگراه کرج رهایم کرده است.

بلند پروازی مرا با سر زمین زد و داخل منجلاب خلاف انداخت. می خواستم از طریق میان بر سریع به آرزوهایم برسم.

مادر دختر فریب خورده: خودم را مقصر می دانم مشاور مرا اشتباه راهنمایی کرد. رابطه رابطه است چه تلفنی و چه پیامکی دخترم ساده بود و همین رابطه سیاه زندگی او را نابود کرد.

آن جوان به من پیشنهاد ارتباط غیراخلاقی داد. وقتی پیشنهاد او را نپذیرفتم ناگهان در منزل را قفل کرد و با حالتی تهدیدآمیز گفت اگر سر و صدا کنی آبرویت را می برم.

ملاقات های حضوری تکرار شد و آن پسر هر بار از این روابط عاشقانه و عاطفی تصاویری تهیه می کرد تا به قول خودش خاطره ای از این روزها را به ثبت برساند اما در نهایت ...

فهمیدم هومن و رحیم هر دو متاهل هستند و من و دوستم نه تنها قربانی چرب زبانی آن ها شدیم بلکه این ماجرا تاثیر بسیار بدی بر پرونده تحصیلی ما می گذارد.

فیلمی از جرایم پسر فریبکار را تماشا کنید.

این پسر بعد از اغفال طعمه هایش پول های آنها را بالا می کشید و با تهدید نقشه اش را پیش می برد.

آن پسر با حرف های عاشقانه و تعریف و تمجید از زیبایی های ظاهری ام، مرا دلباخته خودش کرد. او مرا در گروه های مختلفی عضو کرده بود که اعتقادات مذهبی ام را به سخره می گرفتند.

آنها فریب تیپ و ظاهرم را می خوردند و فکر می کردند من پسر یکی از طلافروشان معروف تهران هستم و خودم هم کارخانه ای دارم.

زن دعانویس گفت روزی که به خانه ما می‌آید باید تنها باشم من هم حرف‌های او را باور کردم و در نهایت همراه دختر جوان برای خواندن دعا و ورد به خانه ما آمدند و...