ماجرای قتل دختر اغفالگر
پسر جوان به عشق دختری که نام او سیمین است، پرداخت مهریه سنگین را میپذیرد و بعد از مدتی متوجه میشود که دختر رویاهایش با این ترفند از پسران زیادی اخاذی کرده؛ پس نقشه قتل دختر را میکشد و با کشتن او، روانه زندان میشود.
دوات آنلاین-پسر جوان به عشق دختری که نام او سیمین است، پرداخت مهریه سنگین را میپذیرد و بعد از مدتی متوجه میشود که دختر رویاهایش با این ترفند از پسران زیادی اخاذی کرده؛ پس نقشه قتل دختر را میکشد و با کشتن او، روانه زندان میشود.
چند روز بيشتر تا مراسم بله برون باقي نمانده بود و من از همان روز اولي که سيمين را در پارك ديدم، شيفته ظاهرش شده و تصميم قطعي را براي ازدواج با او گرفته بودم.
قبل از آشنایی با سيمين، دوستان و آشنايان چند دختر را که جايگاه اجتماعي و خانواده خوبي داشتند به من معرفي کرده بودند؛ اما چون به ظاهر افراد اهميت زيادي میدادم، هیچ یک از آن موارد پیشنهادی را برای ازدواج نپسندیدم.
پس از ديدن سيمين فقط به او فکر میکردم و ادامه زندگیام را در گرو وجود او میدیدم. چند روز به بلهبرون مانده بود و ما درباره همهچیز بهجز مهريه صحبت کرده بوديم؛ زیرا در ذهن من مهریه، بیارزشترین مسئله بود.
همیشه با خود میگفتم در جايي که عشق و محبت وجود دارد، دیگر سخن گفتن از ماديات امر بیارزشي است. اصلا دلم نمیخواست عشقي را که بين مان بود، با پول و طلا خدشهدار کنم. همهچیز بهخوبی و خوشي ادامه داشت تا اینکه شب قبل از بلهبرون، سيمين با من تماس گرفت و گفت قبل از برگزاری مراسم میخواهد درباره مهريه با من صحبت کند.
سیمین به من گفت از قدیم، وجود مهریههای سنگين در خانوادهشان رسم بوده و او نیز از این قاعده مستثنی نیست و بايد مهریهاش ارزش زيادي داشته باشد. او گفت تصميم گرفته مهریهاش را با توجه به سال تولدش تعيين کند و اگر خواهان زندگی با او هستم، بايد متعهد شوم هرگاه که او تمایل داشت، اين تعداد سکه بهار آزادي را به او بدهم.
سیمین در ابتدا برای به دام انداختن من میگفت قول میدهد هرگز اين سکهها را طلب نکند و اين کار تنها براي حفظ آبروي خانوادگي آنها است. من که چندان ارزشي براي مسائل مادي قائل نبودم، بدون هیچ چون و چرایی پیشنهاد او را قبول کردم.
هنگامی که والدینم از میزان مهریه با خبر شدند، گفتند بهتر است کمی صبر کرده و بیشتر فکر کنم و از روی احساسات زیر بار اين مهريه سنگين نروم؛ اما من فکر کردم آنها از سيمين خوش شان نيامده است و به همین دلیل در صدد بهانهجویی هستند.
چند ماه از شروع زندگي مشترکمان گذشت. اوایل همهچیز روال طبيعي خود را طي میکرد تا اینکه روزي سيمين به من گفت میخواهد درباره موضوع مهمي با من صحبت کند. او گفت يکي از دخترخالههایش نصف مهریهاش را از شوهرش گرفته و بقيه را بخشيده است.
به نظرم کار عجيبي بود. سیمین گفت چون دخترخالهاش اين کار را انجام داده است؛ او هم میخواهد نصف مهریهاش را بگيرد. با خودم گفتم چه شوخي بامزهای! اما سخت در اشتباه بودم و پس از مدتی فهمیدم تمامی سخنان او حقیقت داشته و ناباورانه اسیر سراب هوسهای خود و نقشه شوم او شدهام.
سيمين شوخي نمیکرد و در تصميم خود کاملا مصمم بود. او گفت بهترین راه برای تداوم داشتن زندگیمان این است باهم به توافق رسیده و من نصف مهریهاش را به او بدهم. من عاشقانه همسرم را دوست داشتم؛ اما حقیقت ماجرا این بود که من هرگز چنين پولي نداشتم. سيمين در چندین نوبت به من هشدار داد که باید تمام تلاش خود را کرده و خواستهاش را با پرداخت نصف مهریه برآورده کنم.
تهدیدهای سیمین را چندان جدی نمیگرفتم و فکر میکردم با گذشت زمان همهچیز را فراموش خواهد کرد. تا روزي که از طرف دادگاه خانواده برايم احضاريه نیامده بود، هنوز اين تصميم همسرم را باور نداشتم؛ ولی وقتی در دادگاه سردي دستبند را بر دستانم حس کردم، باورم شد متأسفانه شريک مناسبی را براي زندگي مشترک خود انتخاب نکردهام.
هنوز نهیبهای پدر و مادرم در گوشم بود که بارها با هزاران دلسوزی، درباره انتخاب همسر با مهریه نجومی به من هشدار داده و از ابتدا چنین روز غم باری را برای فرزند خود پیشبینی کرده بودند.
بیچاره والدینم که مجبور شدند براي تهيه مهريه سنگين سيمين كه بعدها فهمیدم تنها براي نقش بازي كردن و سوءاستفاده وارد زندگی مشترك با من شده است، تمام دار و ندار خود را بفروشند و بعد از عمري سختي و تلاش، اسير مستأجري شوند تا بلکه بتوانند اندکی تاوان انتخاب نابخشودني فرزندشان را بدهند.
مدتي در زندان ماندم تا اینکه سرانجام با پرداخت نصف مهريه سیمین، توانستم از زندان رها شده و در دادگاه بدون هیچگونه چون و چرایی به وکیل او تضمین دادم با طلاق دادن همسرم، او نیز مابقی مهریهاش را ببخشد. همینگونه هم شد و من برای همیشه از شر زندگی با او و پرداخت باقیمانده مهریهاش نجات پیدا کردم.
پس از جدایی از سیمین، دچار مشكلات مختلف عصبي شدم و بارها کارم به دکتر و بیمارستان کشیده شد. وقتی به خود آمدم، در کمال ناباوری دريافتم که در سراب اعتياد غوطهور شدهام و در حال غرق شدن در گرداب مشكلات خود هستم! تا جایی که سرانجام با پيشرفت اعتياد از محل كار نيز اخراج و سربار خانوادهام شدم.
دلدادن به دنياي اعتياد نيز هرگز نتوانست آتش عذابي را كه سيمين در وجودم شعلهور كرده بود، خاموش کند؛ به همین دلیل بارها در خلوت با خود چنین میگفتم كه سرانجام روزی به هر شكلي كه شده بايد با انتقام گرفتن از او به سیمین و دیگرانی که چون او فکر میکنند، درس عبرت داده و برای همیشه داستان تلخ زندگی خود را در تاریخ روزگار به ثبت برسانم.
ديگر روزها و شبها كارم تعقيب كردن سیمین شده بود و سعي داشتم با به دست آوردن فرصتي مناسب، وجود ناپاك او را براي هميشه از روي زمين پاك كنم تا ديگران نيز به مانند من گرفتار دام شيطاني او نشوند.
مدتها گذشت تا سرانجام توانستم با جواني به نام جمشيد كه او نيز مانند من گرفتار پرداخت مهريه به سيمين شده بود، آشنا شده و با كمك و همفکری يكديگر، نقشه مرگ او را طراحي كنيم.
به همین دلیل در نخستین مرحله با دادن وعدههای بسيار و تأمين هزينه مصرف مواد مخدر به پسرخاله معتاد جمشيد(افشین)، توانستيم او را متقاعد كنيم با ترفندهای ماهرانه با سيمين آشنا شده و به او قول ازدواج بدهد.
سيمين كه دوست داشت افشين را مانند دیگر طعمههای خود به تور انداخته و از طريق او منفعتي به دست آورد، از دوستي با افشين بسيار استقبال كرد و افشین نیز با گذشت اندک زمانی توانست با جلب اعتماد سیمین، او را در ظاهر براي گردش و در باطن براي كشتن به يكي از باغهای اطراف شهر ببرد.
لحظه انتقام فرا رسيده بود و من و جمشید از ساعتها قبل، با پنهان شدن در باغ برای عملی کردن تصمیم خود و گرفتن انتقام، آماده شده بودیم! انتقامي كه گمان میکردیم شايد بتواند مرهمي بر دردهاي تمام ناشدني همه قربانيان سيمين باشد كه هر یک بهنوعی گرفتار دام شيطاني او شده بودند.
با ورود سیمین به باغ، جمشيد در فرصتی مناسب با چوب ضخيمي از پشت ضربهای به سر او زد و من نيز كه شيشه بسياری مصرف كرده بودم، با تمام توان با دستان خود بر گلوي او فشار آورده و او را خفه کردم. با این کار، گويي به تمام آرزوهاي از دست رفته خود رسيدم.
پس از كشتن سيمين، او را در همان باغ دفن كرده و مدتي در شهرهاي مختلف متواري بوديم تا اینکه سرانجام تمام حقايق براي پليس آشكار شد و همگی به جرم قتل، در دام قانون گرفتار شده و به زندان افتاديم.
هنگامي كه به جرم قتل به زندان رفتم، احساس میکردم كابوس مهریه شوم سيمين، هیچگاه برای من پایانپذیر نيست و تنها توانستهام جسم او را از بين ببرم و روح پليد او نهتنها نمرده، بلکه برای همیشه در وجود من رخنه كرده و تمام افكار و زندگي من را اسير سرنوشت شوم خود كرده است.
اکنون دیگر به آخر خط رسیده و باقیمانده عمر خود را در کابوس قصاص به سر میبرم تا در نهایت روزی به سزاي اعمال خود برسم؛ اعمالي كه شايد اگر تنها اندكي عاقلانهتر فكر كرده و تصميم گرفته بودم، هیچگاه گرفتار چنین جهنمي نمیشدم.
نظر کارشناس
دوستیهای خياباني براي دختران نوجوان و جوان به نظر راه شادي است كه آنها را به سرمنزل مقصود میرساند! اما در واقع حاصلی جز گرفتار شدن آنها ندارد. مهریههای سنگین نشاندهنده بیاعتمادی زن و شوهر به یکدیگر و سطح فکر پایین است.
در حال حاضر، مطالبه مهریه، نخستین دعوی حقوقی بین زن و مرد بوده كه در صورت عدم پرداخت آن از سوی زوج، زندان پذیرای وی بهعنوان محکومعلیه است. مهریههای سنگین آثار و تبعات منفی در جامعه دارد که از جمله آن میتوان به این نکات اشاره کرد: بالا رفتن سن ازدواج، رشد افسردگی در میان جوانان، سردرگمی و بیهدفی در بین آنان و نیز آثار منفی دیگر نظیر سوق دختران و پسران بهسوی فساد و به دنبال آن تلاش در تخریب جامعه از معنویت و پاکی./
نویسنده: سید مجتبی میری هزاوه - کارشناس ارشد معاونت اجتماعی استان مرکزی
12jav.net