قتل بر سر انتشار فیلم های خصوصی
متهم: مقتول به من گفت اگر به دستوراتش عمل نکنم فیلمها و عکسهای خصوصیام را در فضای مجازی منتشر میکند.
دوات آنلاین -کارگر ساده که به اتهام قتل مهندس جوان بازداشت شده مدعی است مقتول پس از تعمیر گوشی تلفن همراهش به فیلمهای خصوصی او دست پیدا کرده و به این شیوه به او فرمان میداده است.
به نوشته روزنامه جوان شامگاه نوزدهم دی ماه امسال قاضی مصطفی واحدی، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران با تماس تلفنی مأموران پلیس از قتل مرد ۳۶سالهای در طبقهاول خانه ویلایی با خبر و راهی محل شد. بررسی های تیم جنایی نشان داد مقتول در این خانه ویلایی دو طبقه همراه پدر و مادرش زندگی میکرده و طبقه اول ساختمان را که دفتر فنی مهندسی است محل کارش قرار داده است.
برادر مقتول که موضوع را به مأموران پلیس خبر داده بود، گفت: برادرم طبقه پایین خانهمان را محل کار قرار داده بود، دقایقی قبل مادرم گفت هرچقدر او را صدا میزند جواب نمیدهد و از من خواست که به دفتر برادرم بروم و از او بخواهم برای شام به طبقه بالا بیاید. وقتی وارد دفتر شدم با جسد خونین او روبهرو شدم.
بررسیهای مأموران پلیس نشان داد قاتل مرد آشنایی است که بدون تخریب قفل در وارد شده و مرتکب قتل شده است. مأموران پلیس دریافتند آخرین فردی که با مقتول ارتباط تلفنی داشته پسری به نام فریبرز است. همچنین مشخص شد فریبرز که کارگر ساختمانی است پس از حادثه به خانهاش نرفته که به عنوان مظنون تحت تعقیب قرار گرفت تا اینکه روز گذشته دستگیر شد. متهم صبح دیروز مقابل قاضی مصطفی واحدی در دادسرای امور جنایی تهران به قتل پسر جوان اعتراف کرد.
گفت و گو با قاتل
*در تهران مشغول به چه کاری بودی؟
من اهل یکی از شهرستانهای غرب کشور هستم. بیکار بودم و به همین خاطر مدتی قبل برای کار به تهران آمدم و مدتی کار ساختمانی انجام میدادم.
*چطور با مقتول آشنا شدی؟
محل کارم نزدیکی محل کار مقتول بود که با او آشنا شدم.
*مقتول به چه کاری مشغول بود؟
دفتر فنی مهندسی داشت و معمولاً کارهای کامپیوتری و تعمیرات موبایل انجام میداد.
*چه شد که با مقتول صحبت کردی؟
من ماهی ۲ میلیون تومان درآمد داشتم و از آنجایی که هزینه زندگی بالا بود در کنار کارهای کارگری ساختمان، کارهای نظافتی انجام میدادم. وقتی من با مقتول آشنا شدم به او گفتم اگر کارهای خدماتی و نظافتی جایی سراغ دارد به من معرفی کند که از من خواست هر چند وقت یکبار محل کار و زندگیاش را نظافت کنم و من هم قبول کردم.
*چرا تصمیم گرفتی او را به قتل برسانی؟
من قصد قتل نداشتم و این حادثه به صورت اتفاقی رخ داد.
*چرا؟
واقعیتش من قصد داشتم لپ تاپی که حاوی اطلاعاتی درباره من بود از محل کارش سرقت کنم و زمانی که برای سرقت به آنجا رفتم با او روبهرو شدم که در درگیری او را با چاقو زخمی و از آنجا فرار کردم. فکر میکردم زخمی شده اصلاً احتمال نمیدادم که به قتل رسیده باشد.
*چه اطلاعات مهمی داشتی که میخواستی لپتاپ را سرقت کنی؟
مدتی قبل از حادثه متوجه شدم که او علاوه بر کارهای کامپیوتری و کارهای موبایل هم انجام میدهد از آنجایی که موبایل من مشکل داشت به او دادم تا مشکلش را حل کند، موبایلم را تعمیر کرد و به من تحویل داد که بعد متوجه شدم تعداد زیادی فیلمهای شخصی و خانوادگیام را داخل لپ تاپش ذخیره کرده است.
*از کجا متوجه شدی؟
چند روز بعد از اینکه تلفن همراه را از او گرفتم به من دستور میداد و میگفت باید هرکاری که او میگوید انجام دهم که ناراحت شدم و گفتم که من نوکر او نیستم. او گفت که اگر به دستوراتش عمل نکنم فیلمها و عکسهای خصوصیام را در فضای مجازی منتشر میکند.
آنجا بود که فهمیدم او تمامی فیلمهای خصوصیام را هنگامی که موبایل را تعمیر کرده در لپ تاپ خودش ذخیره کرده است. برای همین تصمیم به سرقت گرفتم.
*درباره حادثه توضیح بده.
من درست قبل از حادثه تصمیم گرفتم که لپتاپ را سرقت کنم، اولین بار که به آنجا رفتم متوجه شدم محل کارش مجهز به دوربین مدار بسته است و احتمال دادم که هنگام ورود و خروج دوربین چهره مرا ضبط کند و دست من رو شود.
به همین خاطر برگشتم و دنبال راهی میگشتم از جایی وارد محل کارش شوم که دوربین آنجا را پوشش ندهد تا اینکه متوجه شدم کنار خانه آنها مدرسهای است که میشود از روی دیوار آنها وارد خانه مقتول و بعد وارد دفتر کارش که در زیرزمین همانجا بود، شوم. بار دوم وقتی به آنجا رفتم چراغ خانه پدرش روشن بود و فهمیدم آنها خانه هستند و از ترس دوباره برگشتم. شب حادثه وقتی هوا تاریک شد از طریق دیوار حیاط مدرسه وارد خانه پدر مقتول شدم و از آنجا به داخل دفتر مقتول رفتم و به دنبال لپتاپ گشتم که بهدنبال آن سر و صدایی ایجاد شد. در حالی که لپتاپ را پیدا کرده بودم مقتول به خاطر سر و صدا به دفترش آمد که از ترس به داخل آشپزخانه رفتم و گوشهای پنهان شدم.
مقتول دقایقی آنجا ماند و وقتی خاطر جمع شد که کسی داخل دفترش نیست تصمیم گرفت از آنجا خارج شود که من ترسیدم او در را قفل کند و من آنجا اسیر شوم. به همین سبب از آشپزخانه بیرون آمدم و با او درگیر شدم. ما یکدیگر را کتک میزدیم که با چاقویی که همراه داشتم چند ضربه به او زدم تا بتوانم از دامش فرار کنم.
*بعد چه شد؟
اول قصد داشتم لپتاپ را همان جا باز کنم و فیلمهای خصوصی را پاک کنم، اما لپتاپ رمز داشت به همین خاطر همراه لپتاپ و موبایل فرار کردم نهایت هر دو را شکستم و بعد در بیابانهای اطراف تهران آتش زدم.
* اگر شما قصد کشتن نداشتی چرا فرار کردی؟
روز بعد وقتی که به آن نزدیکیها آمدم متوجه شدم که او بهقتل رسیدهاست به همین خاطر از ترس فرار کردم و به شهرستان رفتم.
* فکر میکردی دستگیر شوی؟
نه، چون میدانستم که دوربینها چهره مرا ضبط نکرده، اما وقتی فهمیدم که او به قتل رسیده است شب و روزم سیاه شد به طوری که هر شب کابوس میدیدم و از ترس تا صبح نمیخوابیدم من حتی ماشین پلیس راهور را هم که میدیدم فرار میکردم تا اینکه در دام مأموران گرفتار شدم.
* حرف آخر.
خیلی خیلی پشیمان هستم و دوست دارم هر چه زودتر قصاص شوم.
12jav.net