2024/04/26
۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
به همسرم تجاوز شد او را کشتم

به همسرم تجاوز شد او را کشتم

من واقعا نگران بودم تا این که در وسایل همسرم چند دست نوشته پیدا کردم که ماجرای ربوده شدنش توسط چهار مرد را تعریف کرده بود.

دوات آنلاین-چند روزی بود که مرتضی متوجه حال بد همسرش شده بود. می دید که لیلا در خانه راه می رود و با خودش حرف می‌زند و اشک می‌ریزد. از  او علت حال بدش را می پرسید اما لیلا چیزی نمی گفت تا این که بالاخره زن جوان یکی دو روز بعد در چند دستنوشته شوهرش را از اتفاق دردناکی که برایش اتفاق افتاده بود مطلع کرد و به او گفت چهار مرد با تهدید چاقو او را ربودند و به او تجاوز کردند. همسر لیلا خیلی سریع موضوع را به اطلاع ماموران پلیس رساند و تحقیقات پلیس برای روشن شدن حقیقت آغاز شد. گفته های لیلا با نشانه‌هایی که او به ماموران داده بود مطابقت داشت و متهمان دستگیر و روانه زندان شدند. اما شوهر لیلا در اقدامی عجیب و جنایتکارانه دو ماه بعد از دستگیری متهمان پرونده و درحالی که منتظر رسیدن روز دادگاه بودند، همسرش را بعد از دو روز شکنجه و آزار و اذیت به قتل رساند.

 

مرتضی در دادگاه انگیزه‌اش را از به قتل رساندن همسرش این طور بیان کرد: «به این نتیجه رسیدم همسرم از ارتباط با آن چند نفر  احساس خوشایندی داشته و مقصر همه چیز را همسرم تشخیص دادم. »

 

چهار مرد که به قید وثیقه آزادند حالا به عنوان متهمان پرونده ای که شاکی آن چهار سال است راهی خاک سرد گورستان شده در دادگاه حاضرند. سمت دیگر مردی با لباس زندان منتظر آغاز محاکمه است. مردی که روزی در دادسرا حاضر شد و برای دفاع از  ناموس خود راه قانونی را در پیش گرفت اما مدتی که گذشت خود را در مقابل همان قانونی قرار داد که روزی به آن پناه برده بود. حالا فرزند 10 ساله این مرد و مادر همسرش باید به عنوان اولیای دم برای این پرونده تصمیم گیری کنند.

 

ضارب را دستگیر کنید

خورشید در معامله مستقیم با زمین، در ظهر سوزان یک روز از ماه تیر سال ۱۳۹۴ به زمین می تابید که مهدی دوان دوان خودش را به مغازه یکی از سه برادری رساند که دوماه قبل از آنها و یکی از دوستانشان به اتهام تجاوز به همسرش شکایت کرده بود و حالا سه تن از متهمان به قید وثیقه آزاد بودند.

 

وقتی مهدی به مغازه رحیم رسید، برادر دیگر رحیم که مجید نام داشت و کارمند آموزش و پرورش بود و همسر برادر او هم در مغازه بودند. تا چشم‌شان به مهدی افتاد حدس زدند که سر و کله او برای این که دعوا راه بیندازد پیدا شده و سعی کردند مانع ورودش به مغازه شوند اما مهدی که برخلاف تصور أنها آرام به نظر می رسید به برادر بزرگتر رحیم گفت: «من فقط می خواهم با رحیم حرف بزنم تا با آرامش این ماجرا فیصله پیدا کند و شکایتم را پس بگیرم. من خودم فهمیده ام که همسرم نام شما را اشتباهی گفته و حالا می خواهم همه چیز به خیر و خوشی تمام شود.»

 

مجید که دید مهدی آرام به نظر می رسد از مغازه بیرون رفت. اما انگار هنوز ترسی در وجود او بود که نمی توانست برادرش را تنهایی با مهدی رها کند و برود.

 

برای همین کمی دورتر ایستاد و منتظر شد که مهدی از مغازه بیرون بیاید که یک دفعه صدای فریادهای برادرش را شنید. مجید بعدها در توضیح آنچه دیده بود به پلیس گفت: «صدای فریاد برادرم را شنیدم و بدو بدو خودم را به داخل مغازه رساندم و دیدم که مهدی روی سینه برادرم افتاده و دارد با چاقو به او ضربه می زند. به سختی مانع ضربه زدن او به برادرم شدم اما یک ضربه به پهلو و یک ضربه به کنار گردن برادرم زده بود و او را غرق خون کرده بود. وقتی مهدی احساس کرد که بیشتری وارد مغازه شوند و او را گیر بیندازند، پا به فرار گذاشت و  من برادرم را به بیمارستان رساندم.»

 

همچنین رحیم در اظهاراتش به ماموران گفته بود: من و دو برادر دیگرم به همراه یکی از دوستانمان، متهمان پرونده تجاوز به همسر مهدی بودیم. آن روز مهدی وارد مغازه شد و گفت می خواهد راجع به شکایتی که از ماکرده حرف بزند. با من بگو و بخند می کرد و رفتارش بسیار عادی بود. بعد به من گفت هوا گرم است کمی به من آب بده و من یک پارچ آب آوردم در یک لحظه چیزی مثل رعد و برق جلوی چشمانم دیدم که بعد فهمیم مهدی پارچ آب را توی سرم کوبیده بود. دیگر نفهمیدم چه شد وقتی به خودم آمدم که غرق خون بودم و شاید اگر برادرم سر نرسیده بود، مهدی مرا می کشت.»

 

همسرم را کشته‌ام

با توجه به این که مشخصات ضارب به طور دقیق در اختیار ماموران پلیس قرار داشت، در کمترین فاصله مهدی به دام ماموران پلیس افتاد.

 

او در توضیح علت اقدام به ضرب و جرح رحیم به ماموران چنین توضیح داد: «حدود دو ماه قبل بود که می‌دیدم همسرم خواب و خوراک ندارد. مثل دیوانه ها شده بود. به جایی خیره میشد و گریه می کرد و با خودش حرف میزد. از او می پرسیدم علت این حال بد تو چیست اما جواب نمیداد. یکی دو روز گذشت و من واقعا نگران بودم تا این که در وسایل همسرم چند دست نوشته پیدا کردم که ماجرای ربوده شدنش توسط چهار مرد را تعریف کرده بود. می‌گفت آنها در رباط کریم هم محلی ما هستند و آنها را می شناسد. گفت که یکی از آنها از مغازه داران محله است و دو نفر دیگر برادر او هستند و نفر چهارم دوست آنهاست. این را که شنیدم خیلی سریع از آن افراد شکایت کردیم و متهمان دستگیر شدند. بازپرس پرونده از همسرم درخواست کرد مشخصاتی از اندام آنها در اختیارش قرار دهد و همسرم چیزهایی گفت که درست بود. علاوه بر این موضوع ادله دیگری برای ماموران وجود داشت که تجاوز به همسرم را محرز کرده و پرونده با قرار کیفرخواست از سوی دادگاه روانه دادگاه شد و سه نفر از متهمان به قید وثیقه آزاد شدند.»

 

او در ادامه افزود: «نمی توانستم به این موضوع فکر نکنم. زندگی ام به هم ریخته بود و حالت روحی وحشتناکی داشتم. نمی توانستم صبر کنم تا ببینم آنها جلوی قاضی دادگاه چه دروغ هایی سر هم خواهند کرد. دلم می خواست حقیقت را بفهمم و هر روز سوال های زیادی درباره این اتفاق از همسرم می پرسیدم. آخرسر به این نتیجه رسیدم که شاید احساس همسرم آنقدرها هم ناخوشایند نبوده. نمیتوانستم این تصور را تحمل کنم. تا این که دو شب قبل از حادثه از خواب بیدار شدم و دیدم همسرم سر جایش نیست. تازه به آن خانه رفته بودیم. هنوز خانه نامرتب بود. به هال خانه رفتم و دیدم همسرم در راهروی جلوی حمام است. تصور کردم رحیم در خانه مان بوده. دست و پای همسرم را بستم و با شلنگ او را کتک زدم. بعد او را لای رول فرش پیچیدم و نزدیک یک روز در همان حال رهایش کردم. بعد سراغش رفتم و با ضربات چاقو او را از پای درآوردم. بعد از آن بود که سراغ رحیم رفتم و می خواستم او را هم بکشم.»

 

با اعترافات مهدی، ماموران جسد همسرش را در خانه جدیدشان پیدا کردند و پرونده قتل زن جوان برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران منتقل شد.

 

در دادگاه

قاضی کیخواه رئیس شعبه هفتم دادگاه کیفری استان تهران رسیدگی به پرونده قتل لیلا را با تحقیق از متهمان پرونده تجاوز به او آغاز می کند.

 

مجید اولین فردی است که برای دفاع از خود در جایگاه حاضر می شود. او در جواب سوال قاضی که اتهام تجاوز به عنف و آدم ربایی را قبول داری یا خیر؟ می گوید: «من این اتهامات را قبول ندارم. نمیدانم چرا همسر آن مرحومه چنین تهمت هایی به من زد. بعد هم یک بار در اظهاراتش گفته اسم مجید را اشتباهی گفته ام. مگر می شود چنین تهمت سنگینی به کسی وارد کرد و بعد گفته شود اشتباهی بوده؟ من سالها کارمند آموزش و پرورش بودم و الان با این تهمت بی آبرو شده ام.»

 

برادر دیگر به نام رضا در پاسخ به این که اتهام زنای به عنف و آدم ربایی را قبول دارد یا خیر؟ چنین می گوید: «من این اتهام را  قبول ندارم و تا به حال همسر مهدی را ندیده بودم. مهدی این دروغ ها را سر هم کرده که از ما اخاذی کند، چون همان روز اول دستگیری به ما گفت که اگر مبلغی پول به من بدهید از شکایتم دست برمیدارم.»

 

نفر بعد رحیم است که باید در برابر اتهام مذکور از خود دفاع کند او می گوید: «من همسر این آقا را نمی شناختم و این اتهام را قبول ندارم. به خاطر ایراد ضرب و جرح از این آقا شکایت دارم.»

 

ُخرین نفر دوست این سه برادر، جوانی به نام مهیار، در جایگاه دفاع قرار می گیرد و می گوید: اصلا نمی دانم چرا نام مرا در این پرونده آورده‌اند. من این اتهام را قبول ندارم. این آقا به من تهمت زد و مرا به زندان انداخت. در روزهایی که من به زندان رفتم مادرم به دلیل بیماری سرطان شیمی درمانی می شد. بعد از زندان رفتن من در مانش را قطع کرد و از دنیا رفت.»

 

قاضی خطاب به متهم می گوید: «یکی از کسانی که مرحومه خصوصیاتی از اندامش بیان کرد که اتفاقا درست هم بوده شما بودید. در این مورد چه می گویید؟»

 

متهم: «من ورزشکارم و مهدی بارها مرا در باشگاه دیده بود. برای همین خصوصیات مرا میدانست.»

 

حالا نوبت اولیای دم یعنی مادر لیلا و دختر اوست که تقاضای خود را از دادگاه بیان کند.

 

دختر ۱۰ ساله لیلا می گوید: «الان چند سال است که مادرم در کنارم نیست. از شما میخواهم کمکم کنید که لااقل پدرم کنارم باشد.»

 

مادر لیلا می گوید: «من از قصاص قاتل دخترم گذشت نمی کنم.»

 

رئیس دادگاه خطاب به متهم پرونده یعنی مهدی می گوید: «اتهام مباشرت در قتل عمدی همسرت را قبول داری؟» متهم: «بله.» قاضی: «در مورد انگیزه ات توضیح بده.» .

 

متهم: «به این نتیجه رسیدم همسرم دنبال لذت نفسانی بوده.»

 

قاضی: «اما اطلاعات پرونده آدم ربایی و تجاوز نشان می دهد شکایت همسر شما از این چهار نفر با قراینی همراه بوده.»

 

متهم: «شاید اول با تهدید چاقو او را وادار کرده بودند و به خاطر ترس تن به ارتباط داده اما بعدا این ترس بهانه شده. من هرجا میرفتم حرف این موضوع بود تا این که رحیم را در خانه ام دیدم.»

 

قاضی: «چه دلیلی داری که اثبات کنی رحیم در خانه تو بوده؟» متهم: «آن شب حال خوشی نداشتم. همسرم به من قرص خواب آور خورانده بود و من گیج بودم، نتوانستم رحیم را گیر بیندازم و او فرار کرد.»

 

قاضی بعد از شنیدن اظهارات متهم و شاکیان پرونده، ختم جلسه دادرسی را اعلام می کند رای نهایی بعد از مشورت قضات اعلام خواهد شد.

 

منبع: همشهری سرنخ

12jav.net

 

دیدگاه‌ها
حمید 1398/06/08
مرد نابکار زیاده ولی مواظب باشید بعضی زنها فتنه میکنن
عباس 1398/06/07
در جواب مردان روان پریش قبول دارم اما نا گفته نمونه که مردان از خدا بی خبر هم زیاد شده و اون ور قضیه متاسفانه زنان هوسران هم فراوان شده و بنیاد خانواده ها رو از هم دریدن که خود این مساله مصداق همان جمله بزرگ که پسر نوح با بدان بنشست و::::: گوشی های هوشمند شبکه های اجتماعی بی بندو باری و نان حرام و تهاجم فرهنگی که غرب وحشی به مملکتمان تحمیل کرد و افکار این نسل که خودشون رو عقل کل حساب میکنن و خیلی از این قبیل مسائل این مصیبت رو به سر مملکتمان آورده
ناشناس 1398/06/07
حالا که لیلا فوت شد مقصر معلوم نیست
ناشناس 1398/06/07
مردای روان پریش دیوانه شکاک زیاد شدن بر اثر مشکلات زندگی و نبود پشتوانه !خدا به داد خانم ها و دخترهای بی پشت و پناه جامعه برسه !

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.