2024/04/26
۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
از شب‌گردی تا ازدواج پنهانی

از شب‌گردی تا ازدواج پنهانی

آنچه می‌خوانید داستان زندگی مردی از اهالی استان خراسان جنوبی است که در دادگاه خانواده مطرح کرده است.

دوات آنلاین-بلند پروازی بسیار سبب شد در اوج جوانی زیر بار مسئولیت ها کمر خم کنم و برای رهایی از طلبکاران به شهری دیگر سفر کنم. 19 ساله بودم که به قصد تجارت از روستا عازم شهر شدم و با کمک پدرم مغازه رنگ فروشی باز کردم.

 

اوایل، کار و کاسبی ام رونق داشت و چون بازار فرش بافی داغ بود سرمایه به نسبت خوبی بر هم زدم و نامی دست و پا کردم. دو سه سالی به خوبی گذشت و مشتری زیادی داشتم. در این بین بازار رفیق بازی بیشتر شد و من هم که مجرد بودم و خانواده ای بالای سرم نبود بیشتر در جمع دوستان حاضر می شدم. اوایل برنامه های دورهمی داشتیم اما کم کم بساط قمار به جمع مان راه باز کرد و من نیز به دلیل پولی که داشتم از این بساط خوشم آمده بود.هر شب قمار می کردم و بعضی شب ها دست پر به خانه بر می گشتم و بعضی وقت ها هم تمام درآمد یک ماهم را بر باد می دادم. والدینم که از تنها ماندنم در شهر نگران بودند برایم آستین بالا زدند و من هم که بدم نمی آمد با آن ها راه آمدم و ازدواج کردم.

 

زندگی را به خوبی شروع کردیم و شب گردی ها و رفیق بازی ها همچنان ادامه داشت. مدتی پس از شروع زندگی مشترک همسرم به رفتارم اعتراض کرد اما توجهی به صحبت هایش نداشتم. روزها از پس هم گذشت تا آن که در چشم به هم زدنی در پای بساط قمار تمام سرمایه ام بر باد رفت. وام های زیادی از بانک گرفته بودم و حتی از همسرم نیز سوءاستفاده کردم. به نام او از حساب های مختلف وام های خرد و کلان گرفتم و بعد از یک سال به یک مرد مقروض و فراری تبدیل شدم. همراه همسر و فرزندم برای آن که دست طلبکاران به ما نرسد از شهر گریختم و به شهری دیگر پناه بردم.

 

پس از چند سال پدرم که کشاورز بود بدهکاری های بانکی را تسویه کرد و در شهر غریب در خرابه ای زندگی ام را می گذراندم. همسرم که از این وضعیت خسته شده بود و در من فقط بلند پروازی و غرور را می دید صحبت از جدایی را به میان آورد. من مخالفت کردم و تهدیدهای او را جدی نمی گرفتم. به عیاشی خودم ادامه دادم و روز به روز از همسرم دورتر می شدم.در یکی از شب گردی ها با دختری آشنا شدم و با او بنای دوستی گذاشتم. ارتباطم با آن دختر بیشتر و رفتار همسرم سردتر می شد. بعد از مدتی، اصرار دختر برای آن که همسر رسمی ام شود بسیار شد و من نیز برای لجبازی با همسر اولم دل به دل دختر جوان دادم و ازدواج مجدد کردم.

 

روزی مخفی کاری هایم برای ازدواج مجدد آشکار شد و این کار، کارد را به استخوان همسرم رساند و با پیگیری های زیاد از من جدا شد. اوضاع زندگی ام زمانی بیخ پیدا کرد که متوجه شدم همسر دومم اعتیاد دارد و کاری از من ساخته نیست. حال در شهر غریب به دور از خانواده در کنار همسری معتاد روزگار می گذرانم و این را نتیجه عیاشی و بلندپروازی خود می دانم. 

12jav.net

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.