تحقیقات نشان داد مهاجم مسلح از اهالی روستایی است که مقتول و شوهرش در آن جا زندگی می کردند و با یکدیگر ارتباط داشتند.

متهم به قتل مردی افغان است که دختران جوان را به بهانه ازدواج فریب می داد و از آنان اخاذی می کرد.

پلیس جست و جوهای گسترده ای را برای دستگیر مرد جنایتکار آغاز کرده است تا راز قتل خانم پرستار را فاش کند.

متهم به دلیل سوء ظن به همسر موقتش او را با ضربات چاقو به قتل رسانده بود.

مرد جوان که با زنی متاهل رابطه برقرار کرده بود در نهایت او را به قتل رساند.

این خواهر و برادر می گویند کینه قدیمی نسبت به مقتول باعث شد دست به این قتل بزنند.

این زن قصد داشت به رابطه اش با پسر جوان پایان بدهد اما در آخرین ملاقات توسط او کشته شد.

متهم: شیطان فریبم داد. آن زن وسوسه ام کرد و من هم تاوان خیانت به همسرم را پرداختم.

متهم: از مدتی قبل، طلا و جواهرات مقتول چشمانم را گرفته بود تا اینکه روز حادثه، زن جوان را به خانه‌ام کشانده و پس از قتل او، جواهراتش را سرقت کردم.

در حالی که متهم رابطه پنهانی را دلیل جنایت اعلام کرده شوهر مقتول می گوید حرف های این رمد را قبول ندارد.

این مرد پیش از برگزاری جلسه محاکمه با تلاش واحد صلح و سازش دادسرای جنایی از اولیای دم رضایت گرفت.

این زن بعد از درگیری با زنی دیگر به خاطر بازی قمار به دست او کشته شد.

شوکه شده بودم و نمی‌دانستم چکار کنم. وقتی کار به درگیری کشید بند مانتو را از دستش گرفتم و دور گردنش انداختم سپس آن‌ را کشیدم که باعث مرگش شد.

متهم بعد از این که فهمید زن جوان از ازدواج با او منصرف شده است، خون به پا کرد.

مهناز روی خودش بنزین ریخت و تهدید کرد خود را آتش می زند. من هم کنار او فندک زدم تا بفهمد از تهدیدهایش نترسیدم که ناگهان شعله ور شد.

متهم در همان لحظه دستگیری به قتل مربی آموزشگاه زیبایی اعتراف کرد و می‌گفت «مرا اعدام کنید».

در حال نظافت بودم که مقتول به آشپزخانه رفت برای من چایی بیاورد که از پشت به او حمله کردم و با مجسمه‌ای چند ضربه به سرش زدم و ...

مقتول از من سؤال کرد «چه می‌خواهی» که به او گفتم دوستش دارم، اما او به من فحاشی کرد و خواست مرا بیرون کند که با هم درگیر شدیم. خیلی عصبانی شدم و او را به زمین زدم و با کابل کامپیوتر او را خفه کردم.

روز حادثه به دیدن زن جوان رفتم و او از من خواست رابطه‌ام را قطع کنم که با هم درگیر شدیم و او را خفه کردم.

متهم: شوهر صیغه‌ای مهناز برای من مواد مخدر می‌آورد و هر زمانی که به خانه‌ام می ‌آمد مهناز هم همراه او بود. به همین دلیل من او را می‌شناختم و به خانه‌ام رفت و آمد داشت.