اندیشمندان از نسبت اخلاق و مناسبات اقتصادی میگویند
مرزکشی اخلاقی اقتصاد
دوات آنلاین-اتفاقی که اخیرا بهواسطه فساد مؤسسات مالی جامعه را درگیر کرده بود، حکایت از مریضی بزرگتری در ساختار اقتصادی ما دارد و آن مریضی اخلاقی است. در جریانات اخیر، عدهای مؤسسات را مقصر میدانند که با بیصداقتی، مردم را از چندوچون تجارت خود باخبر نکرده و به نوعی سر آنها کلاه گذاشتهاند و عدهای دیگر هم اشتباه مردم را در این امر دخیل میدانند که با زیادهخواهی، خود را در چاه چنین مؤسساتی انداختهاند. اینکه مؤسسات بهراحتی میتوانند دست از اخلاق بشویند و برای سود و منفعت خود و با توسل به دروغ سرمایه مالی مردم را جذب کنند و درنهایت بدون دادن پاسخ، کار را تعطیل کنند و پول مردم را پس ندهند، یکطرف ماجرای هولناک بیاخلاقی اقتصادی است و طرف دیگر ماجرا، سادهانگاری مردم و حرص و طمع آنها در کسب درآمد و سود بیشتر است. این مسئله که چرا مردم بهجای تحقیق در نوع سرمایهگذاری یک مؤسسه مالی، فقط با اتکا به سود بالا برای سپردههایشان، خام شده و سرمایههای خود را دودستی تقدیم میکنند، موضوع مهمی در باب اقتصاد و جامعه و مشکلات مربوط به آنها است. ورشکستگی مؤسسات مالی و کلاهبرداری آنها بنا به گفته اقتصاددانان، نشان از این دارد که رغبت به سرمایهگذاری در تولید و صنعت و ایجاد اشتغال در بین مردم از بین رفته است و فقط سود و درآمد بالا ملاک ارزش کار اقتصادی به شمار میرود. آنچه ما را افرادی پولدوست و بیتوجه به دیگری و آینده بار آورده، برآمده از اخلاقی است که به آن باور داریم.
مایکل سَندِل: بازار نیازمند مرزهای اخلاقی است
بحث نسبت اخلاق و بازار، بحثی بسیار قدیمی در تاریخ اندیشه است. در قرونوسطی پرداختن به اقتصاد امری ناموجه و پَست محسوب میشد. اما با شکلگیری اصلاحات و ورود اندیشمندان و فیلسوفان بزرگ چون آدام اسمیت و جان رالز، نسبت اخلاق و اقتصاد بهصورت علمی و جدی مورد بررسی و تحقیق قرار گرفت.
مایکل سندل، استاد دانشگاه هاروارد که موضوع اصلی تحقیقاتش عدالت است، در کتابی با عنوان «پول چه چیزی را نمیتواند بخرد»، به بررسی رابطه اخلاق و بازار میپردازد و ضمن ارائه موارد متعددی از قلمروهای زندگی که وارد مناسبات بازار و قابل خرید و فروش شده است، هشدار میدهد که ادامه این وضعیت بحرانهای موجود جامعه بشری را عمیقتر میکند. او نشان میدهد از اوایل دهه 1980 تا پیش از بحران اقتصادی 2008 که دوره مقرراتزدایی از بازار بود، این تفکر ترویج میشد که راه کامیابی جوامع از بازار میگذرد، اما بحرانهایی که در این سالها بروز کرد، بهویژه بحران 2008 باعث شد این باور رنگ ببازد و این احساس عمومی را به وجود آورد که بازار با اخلاق فاصلههای بعید دارد و باید در نقش بازار تجدیدنظر کنیم. ازاینرو بررسی مرزهای اخلاقی بازار یکی از موضوعات قدیمی است که اینبار در پرتو نتایج عملی بازار آزاد و آثار نامطلوب آن بر حیات صدها میلیون نفر از جمعیت جهان، پروندهای بازگشوده و در حال بررسی است.
رابرت نوزیک: اخلاق در اقتصاد الزامآور نیست
رابرت نوزیک (Robert Nozick ۱۶ نوامبر ۱۹۳۸-۲۳ ژانویه ۲۰۰۲) فیلسوف سیاسی آمریکایی بر این باور بود که اخلاق فقط کارِ بد نکردن است و شما اگر پارهای از نبایدهای اخلاقی را رعایت کردید، مثلا تجاوز نکردید، دروغ نگفتید، قتل نکردید، اسید نپاشیدید و اموری مانند این، دیگر کسی نمیتواند گریبان شما را بگیرد و بگوید فلانی چرا فلان جا کمک نکرد؟ یا چرا با پول خودش چنین یا چنان کرد؟ یا چرا در سرمایهگذاریاش فقط منفعت شخصی مطرح است؟ او معتقد است اگر شما با پول خود تولیدی راه انداختید یا عدهای را مشغول به کار کردید، درواقع لطف شماست نه وظیفه. اگر کمک کنید خیلی هم خوب است و لطف کردهاید ولی انجام آن وظیفه شما نیست؛ یعنی نمیتوان گریبانتان را گرفت برای اینکه چرا این ملاحظات اخلاقی را در مصرف و بهکاربردن سرمایه خود رعایت نکردید.
شلی کیگن: در هر شرایطی دیگری را لحاظ کن
گروهی دیگر از فیلسوفان و اندیشمندان چون شلی کیگن که در کتاب «مرزهای اخلاق» در 1989 به این موضوع اشاره میکند، معتقدند اخلاق بر همه ساحتهای زندگی ما سایه افکنده؛ بنابراین فرقی نمیکند که مسئله سرمایهگذاری باشد یا یک معاشرت اجتماعی بلکه هرجایی که باشید یا هرجایی پای دیگری وسط میآید، باید شما تابع ارزشهای اخلاقی باشید؛ درواقع باید به آن تعریفی که خود آنها از اخلاق ارائه میدهند یعنی بیشترین خیر برای بیشترین تعداد بشر، پایبند باشید. کیگن در صفحات اول کتابش نوشته: «زندگی طبق چنین قانونی، مطالبات بسیار طاقتفرسایی را بر دوش ما میگذارد؛ چنین چیزی بسیار دشوار ولی درست است». در این نگرش اینکه شما پول خود را جایی سرمایهگذاری کنید که نهتنها سودی جمعی در پی ندارد بلکه آسیب جدی به اقتصاد وارد میکند، نشان از این دارد که شما قطعا یک کار غیراخلاقی انجام دادهاید.
اعتدالگراها: در حد توانت خوب باش
گروهی دیگر از اندیشمندان که به آنها طرفداران اخلاق اعتدالگرا میگویند، معتقدند اخلاق اولا و بالذات درباره پارهای از «نباید»ها است، یعنی ما نباید یکسری کارها را انجام بدهیم؛ اگر به اینها مقید بودیم، آنگاه آن «باید»ها یعنی استفاده از سرمایههایمان برای کمک به اقتصاد یا چرخاندن چرخ صنعت در حد وسعمان الزامیاند و بیش از حد وسعمان لطف هستند. درواقع در حد توانمان الزامی و بیش از حد توانمان لطف است و الزامی نیست. این تقریبا چیزی است که همه ما به آن باور داریم؛ دستکم در حوزه اندیشه. اما شوربختانه، ما در حوزه عمل حتی به همین اخلاق اعتدالی هم پایبند نیستیم.
12jav.net