این مرد معتاد که از همسرش جدا شده بود، کودکش را زیر کتک گرفت و به قتل رساند.

عاشق شده‌ بودم. همه چیز خوب بود تا این‌که در آزمایش ازدواج متوجه شدم مبتلا به بیماری ایدز هستم. همان موقع دنیایی که ساخته‌ بودم، بر سرم ویران شد.

شوهرم پس از خوراندن داروهای مخدر به دختر هفت ساله ام رگ دست خودش را نیز زد تا خودکشی کند اما خانواده اش متوجه شدند و او را به بیمارستان انتقال دادند.

متهم: زمان درگیری اصلاً یادم نمی‌آید، فقط این را می‌دانم که پدرم را زدم و فرار کردم.

نوزاد 9 روزه بر اثر مصرف متادون جان باخته است.

متهم که به ماده مخدر حشیش معتاد بود بر سر اعتیاد با همسرش اختلاف داشت.

در یک ‌لحظه عصبانی شده و روسری را دور گردنش انداختم و دو طرف آن را کشیدم. وقتی به خودم آمدم، خفه ‌شده بود. وقتی خمار می‌شدم، هیچی نمی‌فهمیدم.

قرار بود شیوا را به عنوان طعمه در مسیر رانندگان قرار داده و وقتی یکی از این بچه پولدارها سوارش کرد، ما وارد عمل شویم.

در لجنزار مواد مخدر غوطه ور بودم و هر چه دست و پا می زدم انگار بیشتر در این مرداب سهمگین غرق می شدم اما هر چه مواد مخدر می کشیدم نمی توانستم به آن احساس اولیه دست پیدا کنم.

دخترم به پیشنهاد یک پسر موجب سرافکندگی و آبروریزی در محل سکونت مان شده است. او حتی به محل کارم می آید و با تهدید و سر و صدا جنجال به راه می اندازد.

متهم به قتل مردی معتاد است که در پاتوق مصرف مواد دست به قتل زد.

متهم پس از درگیری شدید با پسرش با چاقوی آشپزخانه چندین ضربه به شکم و قلب وی وارد کرد و او را به قتل رساند.

اعتیاد به مواد مخدر باعث شد پسر جوان به دست دایی اش کشته شود.

منزل مادرم پاتوق معتادان و خلافکاران بود به طوری که چند بار با دستور قضایی منزل مان پلمب شد. این بار نیز خودمان پلمب را باز کردیم و دوباره بساط استعمال مواد را به راه انداختیم که همه ما را در حال مصرف دستگیر کردند.

پدر و مادرم چشم به روی این ارتباط سیاه بستند و سکوت پیشه کردند تا مجید جیره هر روزه موادشان را قطع نکند.

مادرم را هل دادم و سرش به دیوار راه پله‌ها برخورد کرد. این ضربه باعث شد از سرش خون بیاید به همین خاطر از ترس او را رها کردم و به اتاق خودم رفتم و خوابیدم.

دخترم از سه ماه قبل با برخی از همکلاسی هایش مخدرهای صنعتی را مصرف می کند. او تا نیمه های شب در بیرون از منزل به سر می برد و زمانی هم که به خانه بازمی گردد، یارای سخن گفتن با او را ندارم.

زمانی که از مرکز ترک اعتیاد بیرون آمدم، فقط 20دقیقه پاک بودم آن هم به خاطر این بود که داخل تاکسی نشسته بودم و به طرف منزل زن جوان مطلقه ای می رفتم که به مواد مخدر اعتیاد داشت.

هر کجا مواد فرمان می داد می رفتم. فرار از خانه شروع بدبختی هایم بود. چون ساقی مواد و پاتوق ها را می شناختم مدتی در خانه های مختلف زندگی کردم. شوهرم مدتی دنبال من گشت اما مرا پیدا نکرد.

دختری کنجکاو و بلندپرواز بودم که در آرزوها و رویاهای خودم سیر می کردم. تا این که عاشق پسری شدم و...