دختر شیک پوش، طعمه ای برای شکار بچه پولدارها
قرار بود شیوا را به عنوان طعمه در مسیر رانندگان قرار داده و وقتی یکی از این بچه پولدارها سوارش کرد، ما وارد عمل شویم.
دوات آنلاین -تعداد سابقههایش دو رقمی شده و به زندان و آزادی بعد از آن عادت کرده است. هر وقت در زندان مواد را ترک میکند، با خودش عهد میکند دیگر سمت مواد و دزدی نرود اما همین که آزاد میشود، روز از نو و روزی از نو. دوباره جرایمش را از سر میگیرد. این بار هم به خاطر تشکیل باند سرقت مسلحانه و زورگیری دستگیر شد. تپش جام جم با این متهم گفت و گویی انجام داده است که در ادامه یم خوانید.
*به چه اتهامی دستگیر شدی؟
سرقت مسلحانه و کیفقاپی.
*چند فقره سرقت داشتی؟
بعد از اولین سرقت دستگیر شدم.
*پس بدشانسی.
دقیقا همینطور است. جلوی ماشین پلیس، بنزین تمام کنی و مامور هم شک کند و با استعلام پلاک خودرو متوجه سرقتی بودن آن شود آخر بدشانسی است. خودمان هم فکر نمیکردیم، پایان کارمان اینطوری باشد.
*چند سال داری ؟
32 سال.
*با این سن 11فقره هم سابقه داری؟
بله. البته 11بار دستگیر شدم ولی فقط چهار پنج بار آن به محکومیت ختم شد و به زندان رفتم.
*معتادی؟
بله. شیشه میکشم.
*چرا ترک نکردی؟
در زندان ترک میکنم اما آزاد که میشوم دوباره میروم سمتش. هیچ ارادهای در برابرش ندارم و نمیتوانم ترکش کنم.
عشق به هیجان
* چطور با اعضای باند آشنا شدی؟
در یک مهمانی. شیوا عاشق هیجان بود و میلاد هم به پول نیاز داشت. نقشهام را به آنها گفتم و قبول کردند در این سرقتها با من همراه شوند.
* نقشهات چه بود؟
بچه پولدارها را سرکیسه کنیم.
*چطور؟
شیوا را به عنوان طعمه در مسیر رانندگان قرار داده و وقتی یکی از این بچه پولدارها سوارش کرد، ما وارد عمل شویم. قرار بود خودمان را برادر شیوا معرفی کنیم و با کتک زدن راننده، ماشین و وسایل با ارزشش را سرقت کنیم. اولین روزی که برای سرقت رفتیم یکی از همین بچهپولدارهای ترسو شیوا را سوار کرد و ما توانستیم با تهدید از او اخاذی کنیم. راننده آنقدر ترسیده بود که هیچ مقاومتی نکرد و سوئیچ ماشین را همراه موبایل و ساعت گرانقیمتش به ما داد.
* که بعدش هم دستگیر شدید؟
نه. من تبحر خاصی در کیف قاپی با ماشین دارم. با ماشین سرقتی شروع به کیفقاپی کردیم. از پنج تا زن سرقت کرده بودیم که آن ماجرا پیش آمد و دستگیر شدیم.
*پدر و مادرت در این مدت برای ترک اعتیادت کاری نکردند؟
آنها تحصیلکردهاند و من تنها فرزندشان هستم. در این مدت هم خیلی تلاش کردند اما من فقط ناامیدشان کردم. چه فکر و نقشههایی برایم داشتند که همه را به باد دادم. حتی عشقم را از دست دادم.
ماجرای شکست عشقی
*پس شکست عشقی هم خوردهای؟
بله. دو سال پیش عاشق یکی از شاگردهای مادرم شدم. دختر خوب، مهربان و تحصیلکردهای بود. هر بار با او صحبت میکردم، به زندگی سالم بیشتر امیدوار میشدم. شاید باور نکنید اما تصمیم گرفتهبودم برای همیشه ترک کنم، درسم را ادامه بدهم و دور خلاف یک خطقرمز بکشم اما همه چیز یکدفعهای خراب شد. نمیدانم چه کسی به او خبر داد که من معتاد و سابقه دار هستم. برخورد تندی با من کرد و دیگر جواب تماسهایم را نداد. بعد از این ماجرا از ازدواج برای همیشه متنفر شدم و به خودم قول دادم دیگر عاشق نشوم.
*حرفی مانده؟
شاید این مصاحبه را پدر و مادرم بخوانند و امیدوارم یک روز به خاطر بدیهایی که در حقشان انجام دادم مرا ببخشند. من فرزند خلفی برای آنها نبودم و همیشه آبرویشان را بردهام. شاید این بار بتوانم برای همیشه ترک کنم و به زندگی برگردم. میخواهم تلاشم را بکنم و امیدوارم موفق شوم.
12jav.net