طلاق بهخاطر خجالت از پدرشوهر
رفتار برادر این زن باعث شده او نزد خانواده شوهرش تحقیر شود و تصمیم به طلاق بگیرد.
دوات آنلاین-زن جوان بعد از دعوای شدید برادرش با پدرشوهرش، به دادگاه خانواده تهران رفت و درخواست طلاق داد. این زن که معتقد بود زندگی در کنار شوهرش، بعد از این درگیری خونین دیگر عاقبت خوشی ندارد، تصمیم گرفت خودش به این زندگی مشترک برای همیشه پایان دهد.
او وقتی مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت درباره این ماجرا گفت: یکسال و نیم است که با بنیامین ازدواج کردهام. در این مدت ما مشکل و اختلاف خاصی با هم نداشتیم، تا اینکه چند روز پیش برادرم که پسر عصبی و تندخویی است، سر یک مساله ناچیز با پدرشوهرم درگیر شد. برادرم در این درگیری پدرشوهرم را کتک زد و او را با چاقو مجروح کرد. از دیدن این صحنه بهشدت شوکه شدم. بعد از آن، پدرشوهرم را به بیمارستان منتقل کردیم. پدرشوهرم از برادرم شکایت کرد و او زندانی شد. اما دیگر زندگی من هم بههم ریخته بود. دیگر نتوانستم در کنار بنیامین بمانم و به زندگی مشترکمان ادامه دهم. احساس میکنم این موضوع باعث شده من بهشدت تحقیر شوم. شوهرم حرفی به من نزده است، اما خانوادهاش دیگر حاضر نیستند مرا ببینند. مرتب به شوهرم سرکوفت میزنند. این موضوع برایم غیرقابل تحمل شده است. برای همین وقتی این وضع را دیدم تصمیم گرفتم از شوهرم جدا شوم. میدانم بعد از این مساله دیگر نمیتوانم مثل سابق در کنار او باشم. از او و خانوادهاش خجالت میکشم. به خصوص از پدرشوهرم که هنوز هم نتوانسته سلامت کاملش را به دست بیاورد و مرتب به بیمارستان میرود. با خودم میگویم اگر پدرشوهرم در این درگیری مرده بود، من باید چکار میکردم. این فکرها مرتب عذابم میدهد. حس میکنم، شوهرم هم جلوی خانوادهاش احساس شرمندگی میکند. برادرم زندگی مرا نابود کرد. در این مدت کلی با خودم کلنجار رفتم و در نهایت تصمیم گرفتم درخواست طلاق بدهم و برای همیشه از بنیامین جدا شوم. میدانم که دیگر روی برگشتن به آن خانه و زندگی در کنار بنیامین و خانوادهاش را ندارم.
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی همسرم درست میگوید. برادرزنم زندگیمان را نابود کرد. هیچ وقت فکرش را نمیکردم به خاطر برادرزنم مجبور شوم از همسرم جدا شوم. اما من هم میدانم دیگر زندگیمان مثل سابق نخواهد شد. البته هنوز هم همسرم را عاشقانه دوست دارم. ولی خانوادهام عذابم میدهند. پدرم دیگر حاضر نیست همسرم را ببیند. از طرفی برادرزنم هم به زندان افتاده و معلوم نیست اگر آزاد شود دوباره دست به چنین کاری بزند یا نه؛ همه این فکرها مرا عذاب میدهد. دیگر طاقت ندارم. میخواهم به رغم میل باطنیام از همسرم جدا شوم تا شاید این درگیریها به پایان برسد. زندگی هیچ وقت دیگر مثل سابق نخواهد شد و اگر از هم جدا نشویم، خانوادهام مرتب میخواهند با حرفها و کنایههایشان مرا عذاب دهند. وقتی من در عذاب باشم همسرم هم عذاب میکشد. برای همین بهتر است از هم جدا شویم.
در پایان نیز قاضی رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد. او سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید هردو را به یک مرکز مشاوره خانواده فرستاد تا شاید اختلاف و مشکلشان حل شود و بتوانند به زندگی مشترک ادامه دهند.
منبع: جام جم
12jav.net