درخواست طلاق به خاطر مادر بیتفاوت
مرد جوان میگوید همسرش هیچ علاقهای به فرزندشان ندارد و از او خوب مراقبت نمیکند.
دوات آنلاین-بی علاقگی و بی تفاوتی رزیتا نسبت به نوزاد تازه متولد شده اش، پای او را به دادگاه خانواده تهران باز کرد و باعث شد شوهرش برای درخواست طلاق راهی دادگاه شود.
نوید که به شدت از دست همسرش ناراحت بود، دیگر نتوانست بی تفاوتی های او را نسبت به فرزندشان تحمل کند. برای همین تصمیم به جدایی از این زن گرفت.
او وقتی مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره ماجرای زندگی اش چنین گفت: ۹ سال است با رزیتا ازدواج کرده ام. در این مدت هربار از او می خواستم صاحب فرزند شویم به شدت مخالفت می کرد. اوایل به نظر و خواسته اش احترام می گذاشتم و سعی می کردم در این باره اصرار نکنم، اما چند سالی که گذشت خسته شدم و موضوع فرزند را با او در میان گذاشتم باز به شدت مخالفت کرد. تا اینکه بالاخره راضی و چند ماه پیش باردار شد و ما صاحب یک فرزند شدیم. اما رزیتا از همان دوران بارداری نسبت به این بچه بی تفاوت و بی توجه بود. دکتر نمی رفت و به توصیه های پزشکان هم گوش نمی کرد. انگار دلش می خواست فرزندمان از بین برود.
مرتب سهل انگاری می کرد و حتی یک دقیقه هم استراحت نداشت. در دوران بارداری همسرم عصبی می شدم و مرتب استرس داشتم. همسرم کارهایی می کرد که هر لحظه ممکن بود فرزندمان را از دست بدهیم، به هر حال هر طور که بود فرزندمان به دنیا آمد، تصور می کردم رزیتا با در آغوش گرفتن دخترش از این رو به آن رو شود و به این بچه علاقه پیدا کند. ولی این طور نشد، او از همان لحظه زایمان از همه می خواست دخترمان را از او دور کنند. وقتی به خانه آمدیم باز هم نسبت به این بچه بی تفاوت بود. مرتب سرش داد می کشید و اذیتش می کرد. از این رفتارهایش عصبی می شدم، تا این که حالا بعد از گذشت دو ماه از به دنیا آمدن دخترمان می خواهد او را رها کند و سرکار برود. می خواهد بچه را دست پرستار بسپارد. هرچه خواهش کردم بیشتر به فرزندمان توجه کند، فایده ای نداشت. او سرکار رفت. من هم دیگر طاقت نیاوردم و تصمیم گرفتم از این زن خودخواه جدا شوم، می خواهم خودم از فرزندم مراقبت کنم. رزیتا هم برود به زندگی اش برسد و خیالش راحت باشد که دیگر فرزندی ندارد که آرامش را از او بگیرد.
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی من از همان اول هم به شوهرم گفتم آمادگی مادر شدن ندارم، چون شغلم را دوست دارم، حداقل حالا که کلی مشکلات مالی داریم نمی توانیم صاحب فرزند شویم. ولی او پایش را در یک كفش کرد و گفت که بچه می خواهد. قول داد تولد بچه هیچ لطمه ای به زندگی مان نزند، من هم قبول کردم. حالا هم عاشق دخترم هستم، ولی نمی توانم کارم را رها کنم. ما کلی مشکلات داریم واگر بیکار شوم زندگیمان به هم می ریزد. ولی شوهرم به قولش پایبند نیست، او میگوید صبح تا شب در خانه بنشینم و بچه داری کنم، فقط هم از من توقع دارد که همه کارهای بچه را انجام دهم. بالاخره من هم خسته می شوم و احتیاج به كمک دارم، ولی نوید اصلا این حرف ها را متوجه نمی شود و فقط از من خواهد یک مادر تمام عیار باشم. من هم از عهده این کار برنمی آیم، ولی این به این معنا نیست که دخترم را دوست ندارم.
قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.
منبع: جام جم
12jav.net