متهم: همسرم دخترمان را به من سپرده بود، بچه داشت گریه می‌کرد و من نمی‌توانستم آرامش کنم تا این که ...

متهم پس از درگیری شدید با پسرش با چاقوی آشپزخانه چندین ضربه به شکم و قلب وی وارد کرد و او را به قتل رساند.

یک ماه بود سعی می‌کردم با همسرم آشتی کنم اما او توجهی نمی‌کرد و می‌گفت طلاق می‌خواهم من هم دیگر خسته شدم و تصمیم به قتل گرفتم.

مادر خانواده به‌دلیل عصبانیت با مجسمه برنجی که کنار دستش قرار داشته به سر فرزندش ضربه‌ای وارد کرده و باعث مصدومیت و مرگ او می‌شود.

خودم نیز از قرص برنج خوردم اما فرزندم فوت شد و من زنده ماندم. ای کاش من هم می مردم حالا که پسرم مرده نمی خواهم زنده بمانم. اشتباه کردم و گمان می بردم هر دو می میریم و از این زندگی خلاص می شویم که نشد.

وقتی همه خوابیدند اول دختر کوچکم را کشتم بعد رفتم به اتاقی که دختر و نوه‌ام خوابیده بودند اول یک ضربه به پهلوی نوه‌ام زدم بعد دختر دیگرم فرزانه را با چاقو زدم و می خواستم همه را بکشم.

پدر مقتول مدعی شد به خاطر اختلاف‌های خانوادگی و مشاجره با دخترش عصبانی شده و او را به قتل رسانده است.

این زن بعد از کشتن کودکش اقدام به خودکشی کرد اما از مرگ نجات یافت.

انگیزه این زن از قتل پسرش هنوز معلوم نیست و خودش نیز در کما به سر می‌برد.

این مرد گفته انگیزه‌اش از جنایت اختلافات خانوادگی بوده است.

درآمدی برای امرار معاش نداشتم. می خواستم با چرخ خیاطی کهنه ام کار کنم اما باز هم کسی حاضر نبود سرمایه ای در اختیارم بگذارد تا این که تصمیم به قتل فرزندانم گرفتم.

این مرد 12 سال قبل مرتکب جنایت شده بود اما عاقبت اولیای دم زن جوان داماد خود را بخشیدند.

این زن می‌گوید دخترش را به دلیل اختلافات خانوادگی کشته است.

این زن می‌گوید به دلیل فشار تحصیلی دچار مشکلات روحی و روانی شد و در نهایت دخترش را با دستان خودش خفه کرد.

زن 29 ساله که از مشکلات روانی رنج می‌برد بعد از این جنایت در بیمارستان بستری شد.

این مرد از 9 سال قبل در زندان بود و 2 ماه قبل از آزادی‌اش سکته کرد.

این زن به خاطر اختلاف خانوادگی خانه را ترک کرد و خود و دختر ۸ ساله‌اش را با بنزین به آتش کشید.

پسرم تحصیلکرده و فارغ‌التحصیل رشته مهندسی معماری بود. اما پس‌از اینکه گرفتار اعتیاد به مواد مخدر شد و شیشه می‌کشید رفتارش غیر عادی شده بود...

پس از طلاق باتوجه به اینکه همسرم حضانت پسرم را برعهده نگرفت خودم بهزاد را نگه داشتم اما آنقدر زندگی‌ام سخت بود که...

پسرم ناگهان به سراغ مادرش رفت می‌خواست او را کتک بزند که با او گلاویز شدم وقتی می‌خواستم مانع کتک زدن همسرم بشوم وحید به پنجره برخورد کرد و ...