زندگی سخت بازیگر نقش خلیل، دوست جاوید در سریال یاغی
محمد صابری که نقش یکی از دوستان جاوید در سریال یاغی را برعهده دارد می گوید زندگی سختی را تجربه کرده و فضای این سریال را به خوبی می شناسد.
دوات آنلاین -محمد صابری، بازیگر حرفه ای نیست با این حال در سریال یاغی بازی خیلی خوبی داشته و از عهده شخصیت خلیل برآمده است. خلیل از دوستان جاوید است که همیشه در کنار اوست و در سختی ها و مشکلات همراهی اش می کند.
لذت بازی در نقش خلیل
محمد صابری به خبرآنلاین گفته: راستش را بخواهید از آنجا که گذشته سختی داشتم، هیچوقت تصمیم خاصی برای بازیگری نداشتم فقط مثل خیلیها از دور این کار را دوست داشتم. تا اینکه با محمد کارت آشنا شدم و بعد از این آشنایی در مستند «خونه رو» به عنوان سوژه و راوی همکاری کردم. در ادامه این دوستی نیز بازی در فیلم سینمایی «شنای پروانه» را به من پیشنهاد داد که این اتفاق و در میان یک گروه حرفهای قرار گرفتن برایم بسیار لذتبخش و هیجان انگیز بود.
او ادامه داده: راستش من به خاطر بی تجربگیام در حوزه سینما، طرز برخورد با آدمهای حرفهای این کار را بلد نبودم. در جریان سریال «یاغی»، آقای کارت، استاد من بود و از نکات کاری و بازی تا مدل تعامل با عوامل سریال و بازیگران و... همه را به من یاد داد.
بازی کردن کنار بازیگران باتجربهای مثل: امیر جعفری و علی شادمان و عباس جمشیدی فر، بسیار لذت بخش بود. آنها به من اعتماد به نفس میدادند. من بازیگر نبودم اما وقتی با هم تمرین میکردیم و اتود میزدیم، چنان اعتماد به نفسی به من میدادند که با آموزشهایی که از کارگردان کار دیده بودم، توانستم خروجی نسبتا قابل قبولی را ارائه کنم و امیدوارم این اتفاق افتاده باشد.
علی شادمان برادرم است و خیلی دوستش دارم. علی هم خیلی به من کمک کرد و چیزهای زیادی از او یاد گرفتم. البته میتوانم بگویم بهترین روزها و تجربههای زندگی من، کار با این کارگردان و گروهش است. بابت اتفاقات خوب این روزها، اول خدا را شکر میکنم و بعد مدیون ایشان هستم و گروه خوبی که به من کمک کردند.
شغل اصلی محمد صابری
من در یک شرکت آسانسوری، انباردار و تحصیلدار هستم. وقتی در سریال یاغی، شب کار بودیم، تا ۵ صبح فیلمبرداری داشتیم بعد میآمدم تا ساعت ۱۰ میخوابیدم و بعد میرفتم مغازه و دفتر. من دیالوگهایم را در مغازه حفظ میکردم. هیچوقت نگفتم حالا که بازیگر شدهام کار مغازه را رها کنم، چون آنها به رشد من کمک کردند و همکاری کردند که بتوانم بروم سر فیلمبرداری و من باید در زمانهایی که فیلمبرداری نبود کار مغازه را انجام میدادم که لطف آنها را جبران کنم و به تعهدی که به آنجا داشتم، عمل کنم.
تمایل دارم خدا کمک کند لایق ماندن در سینما باشم و روز به روز تلاش کنم که با کیفیت کار کنم. اما نقشهای پلیسی و معمایی را خیلی دوست دارم.
نمیگویم میخواهم جای فلان بازیگر باشم اما دوست دارم محمد صابری به اندازهای که لیاقت دارد، پیشرفت و رشد کند با تمام وجودم سعی میکنم خودم را ارتقا دهم تا بیشتر در خدمت این هنر ارزشمند و مردم باشم.
آشنایی با فضای سریال یاغی
من این مختصات را زندگی کردهام اما تنها شناخت، برای بازیگری کافی نیست بلکه اگر تصویر خوبی به مخاطب ارائه شده از زحمات یک تیم همدل و راهنمایی درست کارگردان بوده است. ایشان روی شناخت غریزی من از فضای جنوب شهر و بازی کردن و مدل صحبت کردن من، کار کرد. من شرایط خلیل را زندگی کردهام و آقای کارت به این تجربیات من بها دادند و با اعتماد و تشویقش باعث که خلیل را بازی کنم که امیدوارم به دل تماشاگر نشسته باشد. با توجه به شرایط زندگیام، از این محیط، شناخت خوبی داشتم اما مدل اجرایی آن را آقای کارت تعیین میکرد که قابلیت و جذابیت پخش داشته باشد.
من با پوست و گوشت و استخوانم خلیل را درک کردم و بازی کردم. برای همین به دل مخاطب مینشیند. مثلا در سکانسهای مسابقات کشوری من به دلیل عمل جراحی که انجام داده بودم با بخیه سر فیلم برداری رفتم و در آن پلانی که با ناراحتی به جاوید میگویم تو خدا را داری، آن ناراحتی به خاطر شرایط جسمیام و از درون من و از عشق واقعیام به جاوید و علی شادمان میآمد که باورپذیر شد. در واقع در پروسه سریال یاغی فرایند آموزش من برای بازیگری اجرا شد و آن آموزهها برایم یک کلاس بازیگری کامل بود.
دوستان جاوید در سریال یاغی
مردم همدل بودن و رفاقت نابی که بین این گروه است را دوست دارند. میگویند جاوید چه رفیقهای باحالی دارد. حتی دیدهام که مردم این جملات را میگویند که «نه خرید با طلا را میخواهم و نه کله پاچه با بهمن! فقط رفیقهای جاوید را میخواهم» ما همه در پشت صحنه هم همین قدر رفیق بودیم و این انرژی خوب در جلوی دوربین و در خروجی کار هم تاثیر گذاشت.
در این مدت مردم خیلی خیلی به من لطف داشتهاند. آدمها خیلی من را دوست دارند. در خیابان من را میبیند، سمتم میآیند و عکس میگیرند و به من میگویند کاش ما یک رفیق مثل خلیل داشتیم.
وقتی یک پسر بچه ۴ ساله من را میبیند و داد میزند که «بابا این آقا، خلیل است» دیدن این لحظهها بسیار برایم لذت بخش و ارزشمند است. از خدا میخواهم که کمک کند بتوانم این ارزشی که امروز مردم برای من قائلند را حفظ کنم. این تغییر در زندگیام آسان به دست نیامده و آسان از دستش نمیدهم. به همین دلیل هم دوست دارم حالا که در این مسیر پا گذاشتهام به موفقیت خوبی برسم. من چندین کاراکتر بازی کردهام و فهمیدهام که میتوانم تجربیات متفاوتی داشته باشم.
12jav.net