بعد از خوردن مشروب متوجه شدم حالم بد است. بعد از دقایقی چشمانم تار شد طوری که نمی‌توانستم رنگ‌ها را تشخیص بدهم و...

متهم: در آن جشن بعد از خوردن شام من و برادرزنم با هم مشروب خوردیم و در حال مستی با هم بحث کردیم و او برایم خط و نشان می‌کشید.

متهم: به خاطر مشکلات خانوادگی از هفت سال قبل به مشروب پناه بردم و آخرش هم همین مشروب بدبختم کرد.

متهم در حالت مستی مرتکب رفتاری شد که به مرگ آسنا کوچولو انجامید.

عاملان جنایت مقتولان را مقابل بیمارستانی رها و فرار کرده‌اند.

متهم برای کشتن مرد همسایه هیچ انگیزه‌ای نداشت و فقط تحت تاثیر مشروبات الکلی دست به جنایت زد.

متهم:با پدرم در خانه تنها بودم. مقدار زیادی مشروب خورده بودم و حال طبیعی نداشتم. نمی دانم چه شد که باز با پدرم به خاطر پول بحثم شد و با چاقو به او حمله کردم.

متهم ادعا می‌کند زمان حادثه تحت تاثیر مشروبات الکلی بود و به یاد ندارد چه اتفاقی رخ داد.

حال خودم را نمی فهمیدم به خاطر مشروبی که خورده بودم حال طبیعی نداشتم فقط به یاد دارم که چاقو را برداشتم و بعد فهمیدم که دوستم را کشته ام

وقتی محل زندگی‌ات جایی باشد که همه شرور و خلاف باشند ناخواسته تو هم به همان مسیر کشیده می شوی و رفیق بازی در این جمع ها نیز کافی است تا مسیر زندگی ات خراب شود.

باورم نمی شد او را کشته ام. همانجا کنار جسد نشستم و گریه کردم بعد از خواهرم خواستم با پلیس تماس بگیرد.

به طرفش رفتم و دستم را روی گلویش گذاشتم. از حركت كه ایستاد رهایش كردم. می‌خواستم بترسد و دعوا را تمام كند.