2024/04/24
۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
داستان جنایی
  • داستان پليسي ، جنایی و معمایی / برق طلا

    داستان پليسي ، جنایی و معمایی / برق طلا

    جسد در مخروبه‌ای در جاده خاوران پیدا شده بود، نیم سوخته و مثله شده. دو همکار وقتی جنازه را از نزدیک دیدند مطمئن شدند قتل در جای دیگری اتفاق افتاده و بعد جسد را به آنجا آورده و آتش زده‌اند.
  • داستان پلیسی ، جنایی ، معمایی /جنازه دختر ناشناس در جنگل

    داستان پلیسی ، جنایی ، معمایی /جنازه دختر ناشناس در جنگل

    فیاض روی زانوهایش نشست و نگاهی به کف دست مقتول انداخت. با خودکار آبی کم‌رنگی آدرسی روی آن نوشته شده بود. سرگرد نشانی را در دفترچه تلفنش وارد کرد و منتظر ماند تا دستیارش کارهای دیگر مربوط به تحقیقات میدانی را انجام بدهد.
  • داستان پلیسی ، جنایی ، معمایی / قتل مرد هزار چهره

    داستان پلیسی ، جنایی ، معمایی / قتل مرد هزار چهره

    فیاض و همکارش وقتی به اداره رسیدند به غیر از عکسی از جسد، مدرک دیگری برای پیگیری در اختیار نداشتند. ستوان رحیمی که در این سال‌ها تقریبا با تمام فوت و فن‌های کار آشنا شده بود به محض رسیدن به اداره، تحقیق را با بررسی فهرست افراد مفقودی آغاز کرد.
  • داستان پلیسی ، جنایی ،معمایی / جنازه‌ای در خودروی سوخته

    داستان پلیسی ، جنایی ،معمایی / جنازه‌ای در خودروی سوخته

    زیر لاستیک عقب سمت راننده شیء پلاستیکی مشکی رنگی دیده می‌شد.کارآگاه آن را با انبر برداشت و نگاهش کرد. پاشنه کفش زنانه بود و می‌توانست مدرک مهمی در پرونده محسوب شود البته قبل از آن باید هویت مقتول را فاش می‌کردند
  • داستان جنایی/عروس خون‌بس(12)

    داستان جنایی/عروس خون‌بس(12)

    در دو ماه گذشته این سومین ‌بار بود که مهرانه پای چوبه‌ دار می‌رفت. او باز هم منتظر یک معجره‌ بود تا قصاص نشود. کار باید قبل از اذان صبح تمام می‌شد.تنها چیزی که می‌توانست مهرانه را آرام کند دعا و نماز بود.
  • داستان جنایی/عروس خون‌بس(11)

    داستان جنایی/عروس خون‌بس(11)

    جعفر می‌دانست من او را دوست ندارم. گفته ‌بودم حاضر نیستم با او ملاقات شرعی داشته ‌باشم. جعفر هم من را آلت دست کرد تا از پدرم انتقام بگیرد. به من می‌گفت عاشقم شده، مرد 70 ساله چرا باید عاشق یک دختر 25 ساله بشود بجز اینکه می‌خواهد پدر او را آزار بدهد؟
  • داستان جنایی/عروس خون‌بس(10)

    داستان جنایی/عروس خون‌بس(10)

    از وقتی او را به سلول انفرادی بردند بدن‌درد گرفت. دستانش عرق سرد داشت. سمت راست شکمش،‌ محل زخم گلوله، درد می‌کرد. چند وقتی بود وقتی مهرانه عصبی می‌شد درد در شکمش می‌پیچید. در سلول انفرادی که باشی و منتظر مرگ با طناب‌ دار درد را بیشتر احساس می‌کنی این را مهرانه می‌گوید.
  • داستان جنایی/عروس خون‌بس(9)

    داستان جنایی/عروس خون‌بس(9)

    واقعا خوشحال بودم چون علیرضا تنها کسی بود که به من می‌گفت دوستم دارد و برایش مهم هستم. بغلش کردم بویش کردم و او را محکم به خودم چسباندم. منتظر یک خبر خوش بودم. پرسیدم علیرضا اینجا چه می‌کنی؟ گفت آمده‌ام به دیدنت.
  • داستان جنایی/عروس خون‌بس(8)

    داستان جنایی/عروس خون‌بس(8)

    جعفر قول داده‌‌ بود اگر مهرانه به ازدواج رضایت بدهد یک میلیارد تومان پول به اولیای‌دم بپردازد و هرکاری برای آزادی او انجام بدهد. حتی قول داد افرادی را برای جلب رضایت اولیای‌دم به خانه آنها بفرستد.
  • داستان جنایی/عروس خون‌بس(7)

    داستان جنایی/عروس خون‌بس(7)

    در قسمت‌های قبل خواندید مهرانه که به زور و به عنوان عروس خون بس با کامران ازدواج کرده بود از این که کامران به او خیانت می‌کند و با زنی به نام آمنه رابطه دارد بسیار ناراحت بود و به همین دلیل هم آمنه را با همکاری مردی به نام رفیع که پسرخاله جاری‌اش بود کشت و بعد از 4 ماه فرار دستگیر شد. اکنون ادامه ماجرا را بخوانید:
  • داستان جنایی/ عروس خون‌بس(6)

    داستان جنایی/ عروس خون‌بس(6)

    مهرانه به راه‌های مختلف فکر می‌کرد. به اینکه جسد را از خانه بیرون ببرد و در خیابان رها کند اما زورش نمی‌رسید. می‌توانست جنازه را جایی دفن کند اما این هم شدنی نبود چون اهالی خانه می‌رسیدند.
  • داستان جنایی/ عروس خون‌بس(5)

    داستان جنایی/ عروس خون‌بس(5)

    در قسمت‌های قبل خواندید مهرانه که به زور و به عنوان عروس خون بس با کامران ازدواج کرده بود از این که کامران به او خیانت می‌کند و با زنی به نام آمنه رابطه دارد بسیار ناراحت بود و به همین دلیل هم آمنه را کشت. اکنون ادامه ماجرا را بخوانید:
  • داستان جنایی/ عروس خون‌بس(4)

    داستان جنایی/ عروس خون‌بس(4)

    در قسمت‌های قبل خواندید مهرانه به جرم قتل اعدام شد. او عروس خون‌بس بود به این معنی که به دلیل جنگ طایفه آنها با طایفه‌ای دیگر و مرگ 22 نفر در این نزاع‌ها پدر مهرانه او را به عنوان عروس به پسری از طایفه مقابل داد تا دعوا تمام شود اما مهرانه خودش عاشق پسری دیگر به نام یوسف بود و شوهرش کامران هم دختری دیگر به نام آمنه را دوست داشت اما به هر حال آن دو عقد کردند. اکنون ادامه ماجرا را بخوانید:
  • داستان جنایی/ عروس خون‌بس(3)

    داستان جنایی/ عروس خون‌بس(3)

    در قسمت‌های قبل خواندید مهرانه به جرم قتل اعدام شد. او عروس خون‌بس بود به این معنی که به دلیل جنگ طایفه آنها با طایفه‌ای دیگر و مرگ 22 نفر در این نزاع‌ها پدر مهرانه او را به عنوان عروس به پسری از طایفه مقابل داد تا دعوا تمام شود اما مهرانه خودش عاشق پسری دیگر به نام یوسف بود. اکنون ادامه ماجرا را بخوانید:
  • داستان جنایی/ عروس خون‌بس(2)

    داستان جنایی/ عروس خون‌بس(2)

    در قسمت قبل خواندید مهرانه به جرم قتل اعدام شد. او عروس خون‌بس بود به این معنی که به دلیل جنگ طایفه آنها با طایفه‌ای دیگر و مرگ 22 نفر در این نزاع‌ها پدر مهرانه او را به عنوان عروس به پسری از طایفه مقابل داد تا دعوا تمام شود اما مهرانه خودش عاشق پسری دیگر بود. اکنون ادامه ماجرا را بخوانید:
  • داستان جنایی/ عروس خون‌بس(1)

    داستان جنایی/ عروس خون‌بس(1)

    وضع‌روحی مهرانه بهتر از دوبار قبلی بود که پای چوبه‌ دار رفته‌بود. آرام‌تر از قبل به سمت اولیای‌دم رفت. سلام کرد و به سمت وکیلش رفت:"شما برای من خیلی زحمت کشیدید تنها کسی که دلش برایم می‌سوخت شما بودید واقعا ممنونم و بدانید مهربانی‌هایتان را به خدا هم خواهم گفت."