2024/11/23
۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
پیشنهادات ما
بازخوانی پرونده خفاش شب(1)

بازخوانی پرونده خفاش شب(1)

قسمت اول زندگی غلامرضا خوشرو کوران کردیه معروف به خفاش شب را که شب‌های پایتخت را با کشتن 9 زن و دختر جوان به شب‌های وحشت و کابوس تبدیل کرده بود، بخوانید

دوات آنلاین-آرام می‌نمود، با لبخندی بر لب. وقتی نوبت به او می‌رسید تا از خودش دفاع کند، سر به زیر می‌انداخت. لحن‌اش نرم بود، گویی کلمات را می‌شمرد. تمام حرف‌هایش یک معنی را بازگو می‌کرد :"من بی‌گناهم". اما تکرار این ادعا مفری برایش باز نمی‌کرد. آنقدر سند ومدرک علیه‌اش جمع شده بود که انکار کاملا بی‌فایده بود. حالا همه ایران او را می‌شناختند. اسمش بارها و بارها بر صفحات اول روزنامه‌ها نقش بسته بود، عکاسان بی‌وقفه تصاویرش را بر نگاتیوها ثبت می‌کردند و مسئولان از پرونده او سخن می‌گفتند؛ خفاش شب.

قاضی"حمید گودرزی"، رئیس شعبه 35 دادگاه عمومی استان تهران نگاهی به پرونده قطور که روی میزش جا گرفته بود، انداخت و دوباره سوالاتش را از سر گرفت اما این مرد قصد نداشت به جرمی اعتراف کند. او بارها دستگیر و زندانی اما در نهایت خلاص شده و حتی یکبار توانسته بود از مجازات اعدام بگریزد. شاید این بار نیز به رهایی امید داشت؛ امیدی که خیلی زود با صدور حکم 214 ضربه شلاق، 9 بار قصاص نفس و یک بار اعدام در ملاء‌عام از میان رفت.

غلامرضا خوشرو کوران کردیه حتی پیش از آن‌که چاقویش را بر پیکر اولین قربانی خود فروکند، زندگی آرامی نداشت. او که شب‌های پایتخت را با کشتن 9 زن و دختر جوان به شب‌های وحشت و کابوس تبدیل کرده بود، از دوران نوجوانی خط قرمز قانون را زیر پا گذاشت و جرایمش را با دزدی‌های کوچک شروع کرد. غلامرضا نخستین روز آذر سال 1343 در یکی از روستاهای فاروج واقع در شهرستان قوچان استان خراسان متولد شد. از کودکی‌اش اطلاعات زیادی در دست نیست مگر آن‌که هرگز نتوانست درست بخواند و بنویسد و فقط تا کلاس دوم دبستان پشت نیمکت‌های مدرسه نشست. از اعضای خانواده این مرد نیز ردی در صفحات تاریخ جنایی ایران وجود ندارد و فقط از یکی از برادرانش به نام رضا و یکی از خواهرانش به نام زهرا که به‌عنوان متهمان ردیف دوم و سوم پرونده به زندان محکوم شدند، نام برده شده است.

غلامرضا ماندن در روستا را دوست نداشت به همین دلیل در نوجوانی خانواده را ترک کرد تا بخت خود را در جامعه‌ای بزرگ‌تر امتحان کند. پسر نوجوان مدتی در یک شهر می‌ماند و با کارهای خرد روزگارش را می‌گذراند، سپس شهری تازه را مقصد قرار می‌داد. زندگی شهری برای غلامرضا که سواد، پول و دوست و آشنایی نداشت، چنان دشوار شد که او به ورطه جرم سقوط کرد. دزدی اولین گزینه‌ای بود که نوجوان قوچانی برای امرارمعاش به آن فکر کرد  و همین اندیشه سبب شد خیلی زود سردی دستبند را بر دستانش احساس کند. غلامرضا 17 ساله بود که نخستین سابقه کیفری جدی در شهرستان نیشابور در پرونده‌اش به ثبت رسید. او قبل از این دو مرتبه به‌دلیل ارتکاب جرایم خرد دستگیر شده بود اما این بار اتهام 15 فقره سرقت خودرو را که با توجه به سن‌وسال‌اش جرمی سنگین بود، یدک می‌کشید. غلامرضا در دادگاه از وضع نامناسب زندگی‌اش گفت و از این‌که پشیمان شده است و می‌خواهد زندگی سالمی داشته باشد به همین‌دلیل قاضی پسر نوجوان را با قید ضمانت آزاد کرد و در حکمش نوشت او باید بیست‌وپنجم هر ماه خودش را به دادگاه معرفی کند.

 

قسمت‌های بعدی داستان زندگی خفاش شب را اینجا بخوانید.

12jav.net

 

پیشنهادات ما
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.