حرف های خواندنی راننده فداکاری که 160 بیمار را نجات داد
میپرسیدند الانکجایی؟ کی میرسی؟ وضعیت خیلی خراب است. ۱۶۰ بیمار کرونایی به اکسیژن نیاز دارند و اگر بهموقع نرسی، دیر یا زود باید ماسک اکسیژنشان را برداریم.
دوات آنلاین -ماجرا از یک فیلم ۴۲ ثانیهای شروع شد؛ فیلمی که در آن یک راننده تریلی ۶۲ ساله که بار اکسیژن همراه داشت، با یک لاستیک ترکیده و درحالیکه خطرات مختلفی سلامت او را تهدید میکرد، خود را به بیمارستان رازی قائمشهر رساند تا ۱۶۰ بیمار کرونایی که تنها دو ساعت با مرگ فاصله داشتند، از بیاکسیژنی نمیرند. فیلم شاهرخ بیگدلی بهسرعت در فضای مجازی داغ شد و مردم فداکاری و ازخودگذشتگی او را تحسین کردند. بیگدلی راننده برونشهری است و او را زمانی پیدا کردیم که باز هم داشت برای یکی از بیمارستانها اکسیژن میبرد. بیگدلی در کرج زندگی میکند، ۲۸ سال سابقه رانندگی در جادهها را دارد و صاحب دو فرزند، یک دختر و یک پسر است.
تپش روزنامه جام جم با این راننده فداکار گفتوگویی داشته است که در ادامه می خوانید.
حادثه چگونه رخ داد
*آقای بیگدلی از ماجرای حمل اکسیژن به بیمارستان رازی قائمشهر بگویید که در فضای مجازی حسابی پربازدید شد. در کدام جاده لاستیکتان ترکید؟
در جاده فیروزکوه. پنجشنبه دو هفته پیش از بندر دیر بوشهر اکسیژن بار زدم و جمعه حوالی ساعت ۱۰ و ۱۱ به جاجرود رسیدم. در جاجرود احساس کردم یکی از لاستیکها کم باد شده است. آمدم لاستیک را پرباد کنم که دیدم لاستیک از بغل در اصطلاح ما شوفرها، لپدار شده است. پلیس راه را که رد کردم، یکدفعه لاستیکم ترکید. کنار زدم و بعد از بررسی وضعیت، متوجه شدم دیگر کاری از دستم برنمیآید. جمعه بود و هیچجا هم نمیشد لاستیک پیدا کرد. آرام آرام به مسیرم ادامه دادم و بعد از مدتی هم لاستیک خودش را رها کرد. من درگیر وضعیت لاستیک بودم و از آن طرف هم با ۱۰ خط تلفن از بیمارستان رازی با تلفن همراهم تماس میگرفتند.
*به شما چه میگفتند؟
میپرسیدند الانکجایی؟ کی میرسی؟ وضعیت خیلی خراب است. ۱۶۰ بیمار کرونایی به اکسیژن نیاز دارند و اگر بهموقع نرسی، دیر یا زود باید ماسک اکسیژنشان را برداریم. خانم دکتری هم که از پزشکان بیمارستان رازی قائمشهر است، بغض کرده پشت خط من آمد. از او پرسیدم چه شده است؟ گفت اگر نمیتوانید بهموقع برسید به من بگویید. بیماران کرونایی ما حالشان خیلی بد است و فقط میتوانم دو ساعت آنها را زنده نگه دارم. به من بگویید میتوانید به موقع برسید؟ من که بهشدت استرسگرفته بودم، به آنها گفتم دیگر به من زنگ نزنید و زمانش که برسد، خودم با شما تماس میگیرم. با این حرفها دیگر به این نتیجه رسیدم که باید کاریکنم و نمیتوانم تا شنبه منتظر لاستیک بمانم. اگر برای بیمارانشان اتفاقی میافتاد، من هم به نوعی در مقابل مرگ آنها مسؤول بودم. باد لاستیک را خالی کردم و راه افتادم.
*در فیلمی که از شما در فضای مجازی پخش شد، از لاستیک تریلی چیزی باقی نمانده بود. با آن شرایط چطور حرکت کردید؟
راننده تریلیها با این وضعیت آشنا هستند. موتورسیکلتیها وقتی لاستیک عقب پنجر میکنند، روی باک مینشینند تا پشت را سبک کنند. من هم همین کار را انجام دادم. در واقع لاستیک ترکیده را بیاثر کردم تا از لاستیک آن طرفی هنگام حرکت استفاده کنم.
*حرکت با آن وضعیت لاستیک جرات زیادی میخواست. نترسیدید شاید تعادل تریلی بههم بخورد یا به دلیل حادثه پیشبینینشدهای منفجر شود؟ نگران نبودید پلیس تریلی را بخواباند؟
نه آن لحظه نگران هیچچیز نبودم و تنها به این فکر میکردم که اکسیژن را هرچه سریعتر به بیمارستان برسانم. هر چند قلبم آرام بود و میدانستم بهموقع میتوانم اکسیژن را به بیماران برسانم.
*رانندگان جادهای به شما هشدار نمیدادند که لاستیک تریلی ترکیده است؟
چرا اتفاقا خیلی. با دست تکان دادن و بوق زدن هی میگفتند آقا! لاستیکات ترکیده است. من هم با دست تکان دادن میگفتم که میدانم، میدانم.
*بعد از آن صحبت آخرتان، دیگر از بیمارستان با شما تماس نگرفتند؟
چرا، کم و بیش زنگ میزدند و میپرسیدند کجایی، اما بهعلت حرفی که به آن خانم دکتر زده و گفته بودم دیگر تماس نگیرید، خیلی ناراحت بودم. خلاصه سرتان را درد نیاورم، به هر سختی بود با همان وضع لاستیک به حوالی بیمارستان رسیدم و از دور دیدم که هفت، هشت نفر از عوامل بیمارستان مثل دکتر و حراست دم بیمارستان ایستادهاند. با دیدن من بهشدت خوشحال شدند و خداوکیلی خودم هم از خوشحالی آنها خوشحال شدم. سریع پایین پریدم و بعد از آماده کردن شلنگ و موتور پمپ و بالا بردن فشار، در مدت حدود ۲۰ دقیقه، دو تا سه تن اکسیژن وارد مخازن اکسیژن بیمارستان کردم. ولی بعد از اینکه فیلمم پخش شد، یکسری حرفها پشت سر ما رانندهها زدند.
*چه حرفهایی؟
مثلا گفتند که اینها بیخیال هستند، میخوابند و اصلا به فکر نیستند.
*من بسیاری از پستهای مربوط به شما را در فضای مجازی دیدهام اما ندیدم کسی از صنف شما بدگوییکند. اتفاقا خیلیها تحسینتان کردند که با آن شرایط حاضر شدید به تریلیتان ضرر مالی بزنید اما اکسیژن را بهموقع به بیمارستان رازی برسانید.
من ۱۸۰۰ کیلومتر راندم تا برسم به بیمارستان رازی. اصلا هم منتی نیست و هموطن هستیم و باید هوای هم را داشته باشیم.
*بعد از این قضیه انگار مردم قائمشهر که از موضوع باخبر شده بودند، تصمیم گرفتند هزینه خسارت ۱۲ میلیون تومانی شما را بپردازند. درست است؟
والا بعد از اینکه به خانه برگشتم، میخواستم دوش بگیرم و دوباره بروم که دخترم گفت بابا، مردم قائمشهر میخواهند هزینه خسارت را بپردازند که گفتم نه. به دخترم گفتم از طرف من پیام بگذار و بگو از لطف آنها تشکر میکنم اما اگر میخواهند کادویی بدهند، آن را به بیمارستانهایی پرداخت کنند که معطل دارو هستند. خدا را شکر به اندازه کافی دارم و نیازی ندارم.
* چه کسی به شما خبر داد که فیلمتان در فضای مجازی پخش شده است؟
من اهل فضای مجازی نیستم. اولین کسی که به من خبر داد، پسرم بود. گفت بابا فیلمت را دیدهای؟ گفتم نه. بعد جریان را برایم تعریف کرد. من اولین کاری که میکنم این است که چند ساعت میخوابم تا بتوانم حرکت کنم.
سختی های کار حمل اکسیژن
*الان هم اکسیژن حمل میکنید؟
بله. بارم را در بیمارستان رازی قائمشهر و امام ساری تخلیه کردم. انشاءا... از این به بعد به جای بار اکسیژن چیزهای خوب و شادکننده برای مردم حملکنم.
*نجات جان ۱۶۰ بیمار کرونایی هم کار بزرگی بود و دل ۱۶۰ خانواده را شاد کردید. حمل اکسیژن کار سختی است؟
راستش خالی کردن اکسیژن ریزهکاریهای خاص خودش را دارد. ممکن است در لولهها یخ بزند و خلاصه راننده اذیت میشود. برای همین بعضی از همکاران ما زیر بار حملونقل آن نمیروند.
*همیشه اکسیژن حمل میکنید؟
خب ما حمل بارمان آزاد است. من ۹ یا ۱۰ سال در واحد پتروشیمی کار کردم و کارم حمل آمونیاک از بجنورد به مراغه و پتروشیمی اراک بود. بعد از آن افتادیم در کار آزاد و به بندر میرفتیم. کرونا که آمد، چون آشنایی مختصری با گاز دارم، قبول کردم که اکسیژن بار بزنم.
*تریلیتان چند میارزد؟
آنطور که فکر میکنید نیست. چینی است و یک میلیارد و ۷۰۰، ۸۰۰ میلیون میارزد.
*روزی چند ساعت میخوابید تا انرژی کافی برای نشستن پشت فرمان داشته باشید؟
گاهی اوقات حتی تا ۲۴ ساعت هم نمیخوابم.
*پس احتمالا روزی که داشتید برای بیمارستان رازی اکسیژن میبردید هم نه خواب داشتید و نه خوراک.
اصلا. حتی فرصت غذاخوردن هم نداشتم. من در ماشینم تخمه دارم. بچهها همیشه میگویند شاهرخ، تخم کدو در ماشینش دارد و اگر با او بروید تا صبح همانطور پشت فرمان است و استراحت ندارد.
*در این ایام که پیک پنجم کشور را درگیر کرده، در جادهها به مسافرها تذکر نمیدهید که چرا قرنطینه را شکسته و به سفر رفتهاند؟
چه بگویم؟! روزی که داشتم بار اکسیژن به بیمارستان امام ساری میبردم، ترافیک عجیبی در جاده وجود داشت. از بیمارستان امام به من زنگ زدند کجایی؟ گفتم در ترافیک دماوند گیر کردهام. بهخدا قسم به همه التماس میکردم. بعد از هماهنگی بین فرماندار و رئیس پلیس راه، سریع نیرو فرستادند و من را اسکورت کردند و بعد از طی کردن مسیری، دوباره من را در اختیار گروه دیگری از گشتها قرار دادند. خلاصه با کمک آنها به بیمارستان ساری رسیدم. خانم! وضعیت خیلی خراب است. از مردم خواهش میکنم در این شرایط بحرانی کرونایی، پی سفر رفتن نباشند. من در بیمارستانها دیدهام چه قیامتی بپاست و خانوادهها چطور عزادار میشوند.
12jav.net