دوات آنلاین-سریال بوی باران بعد از مرگ سهیل مورد انتقاد مخاطبان قرار گرفت و تعدادی از بینندگان این سریال بر این باور هستند که وقایع داستان روال منطقی ندارد. عباس نعمتی، یکی از نویسندگان سریال بوی باران در گفتوگو با جام جم به برخی از این انتقادات با جزییات جواب داده است که میخوانید:
قاعده تكرار شده سینما و تلویزیون
انتقاد: از ابتدای سریال خبری از پلیسها و بازپرسها نیست و فقط دو شخصیت وجود دارد كه یكی رستگار، بازپرس قصه هست و دیگری عباس كه نماینده پلیس است. در همه صحنهها فقط این دو حضور دارند و دیگر مخاطب پلیس آگاهی را نمیبیند و این جای تعجب دارد كه چرا در همه پروندهها فقط پای این دو نفر در میان است و پلیس و آگاهی هم دیده نمیشود. این دو در جریان قتل فرشته حضور دارند. وقتی سهیل به قتل میرسد از ترانه بازجویی میكنند و ... این موارد مورد توجه كاربران فضای مجازی قرار گرفته و بارها مطالبی در این باره منتشر كردند كه چرا پلیس و آگاهی حضورش در قصه كمرنگ است.
دفاع: اگر نگاهی به همه سریالهای پلیسی دنیا داشته باشید، متوجه خواهید شد همیشه یك شخصیت ثابت برای پلیس و كارآگاه در نظر گرفته میشود. برایتان مثالی میزنم. مثل سریال پوآرو، فقط سر بازرس جپ در همه صحنههای قتل كنار پوآرو بود. مگر میشود در كل لندن فقط یك سربازرس وجود داشته باشد؟! مگر فقط جپ بود، چرا سربازرسهای دیگر نمیآمدند؟ مگر در لندن پلیسهای مختلف جرمشناسی و ... نبودند؟
بنابراین وقتی شما فیلم یا سریال مینویسید باید به گونهای شخصیت ها را طراحی كنید كه تبدیل به یك نماد شوند و مخاطب ارتباط عاطفی با آنها برقرار كند . در چنین قصههایی متداول است كه ما یك پلیس به نمایندگی داشته باشیم که مخاطب هم تا انتهای قصه با شخصیت او و دیگر ویژگیهایش همذاتپنداری كند.
این قاعده تكرار شده سینما و تلویزیون است و مخاطب هم میداند كه پلیس داستان همین فرد است. بنابراین ما رستگار را به عنوان نماینده بازپرس و عباس را به عنوان نماینده پلیس انتخاب كردیم و در صحنههای مختلف حضور آنها دیده میشود.
قصه ما پلیسی نیست، معمایی است
انتقاد: حالا مگر سریال بوی باران شخصیتمحور است مثل سریال پوآرو كه فقط یك كارآگاه و یك سربازرس وجود داشته باشد؟ بوی باران یك ملودرام جنایی معمایی است كه اتفاقات مختلف رخ میدهد. بنابراین حضور پلیس و آگاهی در صحنههای مختلف قتل و جنایت لازم است.
دفاع: باز هم تاكید میكنم باید سریالهای روز دنیا را دید كه در چنین سریالهایی وقتی جنایت رخ میدهد و از آنجا كه قصه با یك نفر جلو میرود، به همین دلیل پلیس قصه ثابت است. ضمن اینكه سریال ما پلیسی نیست، بلكه سریال بوی باران، معمایی است و قصه ترانه روایت میشود. اگر سریال ما پلیسی بود، حرف شما درست بود و ما باید در بخشهای مختلف قصه، پلیس و قوه قضاییه را نشان میدادیم كه عملكردشان به چه شكلی است، اما ما یك سریال معمایی داریم.
جنس قصه به این اندازه طلب میكرد كه ما یك بازپرس و یك پلیس داشته باشیم و مخاطب با پیشرفت قصه همه اجزای زندگی آنها را بداند. بنابراین بازپرس و پلیس قصه ما در جای درستشان قرار گرفتند. از سوی دیگر در قصه 70 قسمتی تا این اندازه میتوانستیم پرداخت به شخصیتها داشته باشیم و نمیتوانستیم با ورود كاراكترهای جدید مخاطب را گیج كنیم. چون ذهن مخاطب تا یك حجمی میتواند كاراكترها را تحمل كند. اگر قرار بود پلیسهای دیگر به قصه اضافه میشدند، یعنی باید كلی اجزای دیگر به قصه اضافه میكردیم و روابط عاطفی، كاری و .... آنها هم به تصویر میكشیدیم.
بنابراین این كاملا از حوصله مخاطب خارج بود و حتی به ضرر پلیس بود و حسن كار محسوب نمیشد. البته در صحنهای از سریال شما پلیس اتباع را میبینید كه ما بهناچار شخصیت دیگری قرار دادیم و چارهای نبود. اگر میتوانستیم همین عباس را به عنوان نماینده پلیس اتباع هم قرار میدادیم.
تعدد كاراكترهای پلیس فقط باعث ازهمگسیختگی نخ تسبیح كار و برای مخاطب گیجكننده میشد. مگر آنكه میخواستیم یك قصه 150 قسمتی بسازیم. به همین دلیل داستانهای پلیسی كه تعداد قسمتهایشان هم كم نبود مثل پوآرو، فقط یك كارآگاه و یك سربازرس بود تا نخ تسبیح قصه از بین نرود.
واکنش ترانه از یک پرونده واقعی اخذ شده
انتقاد: سهیل به قتل رسید. ترانه بالای سر او میرسد و با جنازه سهیل روبهرو میشود. اولین كاری كه میكند این است كه تایلیور ماشینهای سنگین را از روی زمین بر میدارد و بالای سر سهیل میایستد. نگاهش به یك زن و شوهر میافتد كه او را با تایلیور بالای سر سهیل میبینند. بیهدف و در حالی كه این ابزار در دستش است كه به خون سهیل آغشته شده، به سمت در ورودی شركت راه میافتد. مردم از او میترسند و فرار میكنند. این واكنش ترانه به گفته برخی از منتقدان دم دستی و غیرعقلانی بود.
دفاع: هر فردی وقتی با بحران روبهرو میشود، واكنشش متفاوت است و باید تفاوت روانی آدمها را در نظر بگیرید. واكنش ترانه هم بر اساس شوكی است كه به او وارد شده است. او چند دقیقه قبلش با همسرش تلفنی صحبت میكند، اما ناگهان در شركت با جنازه همسرش روبهرو میشود، به همین دلیل آلت قتاله را بر میدارد و ... واكنش همه آدمها یكی نیست كه شما این طور میگویید.
ضمن اینكه این را باید قبول كنید كه بین تصوری كه یك فرد از رفتارهایش در لحظه فاجعه دارد با زمانی كه در لحظه فاجعه قرار میگیرد و واكنش نشان میدهد، كاملا فرق دارد. این مبحث روانشناسی است و هر کسی در لحظههای بحران رفتارهای متفاوتی دارد. برایتان مثالی میزنم. وقتی زلزله اتفاق افتاد بعضی از مردم دست به غارت زدند و به فروشگاهها حمله كردند. در حالی كه وقتی از آنها پرسیده شد كه آیا هنگام زلزله دست به غارت زدن زدهاند، آنها پاسخ منفی داده بودند؛ اما بعد از اینكه فیلمشان را نشان دادند كه در هنگام زلزله این كار را كرده بودند، انكار كردند و گفتند كه خودشان نیستند. بنابراین هیچ فردی هنگام بحران آگاهانه تصمیم نمیگیرد، بلكه بهشدت تحتتاثیر ناخودآگاه است. ضمن اینكه من واكنش ترانه را در این سكانس از یك پرونده واقعی برداشته بودم.
همه شركتها دوربین ندارند
انتقاد: شهرام قبل از اینكه وارد شركت شود تا فلش اعتراف برهان را از سهیل بگیرد نگاهش به دوربین ورودی شركت میافتد و بعد تصمیم میگیرد از پنجره پشت ساختمان وارد شركت شود. نكته قابل تامل این است كه هیچ جای شركت دوربین نیست، در حالی كه دوربین در همه بخشهای شركتها و نهادها وجود دارد و غیرمنطقی است شركت سهیل كه جای بزرگی هم هست فقط دوربین در ورودی ساختمان باشد! ضمن اینكه نگاه اول شهرام به دوربین باعث میشود كه چهره او در دوربین ثبت شود، اما بازپرس دوربین را چك نمیكند و همین منجر به علامت سؤال بزرگی میشود.
دفاع: این طور نیست كه همه شركتها و نهادها در همه بخشها دوربین گذاشته باشند. ضمن اینكه سهیل در شركت خصوصی كار میكند و خیلی هم طبیعی است كه فقط یك دوربین جلو در ورودی باشد. علاوهبر آن نمیخواهید كه قصه را لو بدهم. باید چند قسمت صبوری كنید تا متوجه شوید قصه به چه شكلی جلو میرود!
چمدانهای دلار
انتقاد: مهندس همیشه چمدانهایش را به شهاب میدهد كه برایش در كارخانه بازیافت زباله نگه دارد. این در حالی است كه داخل چمدان پر از دلار است. چرا باید او این كار را انجام بدهد؟ چه دلیل منطقی وجود دارد كه او این كار را انجام میدهد؟
دفاع: من نام این را ابهام نمیگذارم، بلكه پیچهای داستان بوی باران است كه باید این گرهها در ذهن مخاطب شكل بگیرد و بعد با پیشرفت قصه به آن پاسخ بدهیم. بنابراین همه این موارد گرههای قصه است كه باز میشود. ما یك قصه سطحی ننوشتهایم كه یك پسر با یك نفر ازدواج كند و بعد داستانهای خودشان را داشته باشند. ما روایتگر یك سریال ملودرام معمایی هستیم.
قصه ما مثل یك پیاز میماند كه هر لایه از آن باید جدا شود تا به مغز برسیم. ما همیشه عادت كردهایم كه زود به نتیجه برسیم و قصههایمان فستفودی باشد. در حالی كه نباید این طور باشد. باید دقیق نگاه كرد و قصه هرچه جلوتر می رود با این باند تبهكاری بیشتر آشنا شده و متوجه میشوید كه چرا مهندس چمدان دلارها را به دست شهاب میسپرد. باید سعه صدر داشته باشید تا قصه بوی باران را تا به انتها ببینید. مسلما با پیشرفت قصه مردم پاسخ پرسشهای شان را دریافت میكنند.
هوشمندی پلیس دیده میشود
انتقاد: دادستان میتواند آرشیو تماسهای برهان را به واسطه مخابرات به دست بیاورد، اما سراغ مخابرات نمیرود. همچنین وقتی برهان، از اعترافش فیلم میگیرد آن را داخل فلش میریزد و برای سهیل میآورد. این در حالی هست كه میتوانست خیلی راحت از طریق شبكههای اجتماعی یا ایمیل فیلم را برای سهیل بفرستد، اما این كار را انجام نمیدهد. علاوهبر آن در صحنهای حاضر نمیشود كه به مادرش نام قاتل را بگوید و میگوید میخواهد در دادگاه حاضر شود، اما بعد میبینیم از دست پلیس فرار میكند و به یك مسافرخانه پناه میبرد.
دفاع: باز هم تاكید میكنم باید صبوری كنید. اگر سه تا چهار قسمت صبر كنید پاسخ این سؤالات هم دریافت میكنید. قصه بوی باران روشن است و فقط داستان درباره درگیری یك نفر نیست، بلكه داستان مواجهه پلیس و قوه قضاییه با یك گروه بزرگ مواد مخدر است. به همین دلیل پلیس نمیخواهد یك فرد پیشانی را بگیرد، بلكه میخواهد ضوابط را كشف كند و بعد افراد را پیدا كند. شما در قسمتهای آتی هوشمندی پلیس و دستگاه قضایی را میبینید كه نقشهشان چیست. الان تهمیدی است كه مخاطب فریب بخورد كه پلیس كاری نمیكند و برنامهای ندارد.
درباره فلش هم باید بگویم حجم فیلم زیاد بوده است. ضمن اینكه در هر اتفاقی كه رخ میدهد راههای زیادی وجود دارد، ولی شما در جهان داستان یك راه را انتخاب میكنید. در زندگی واقعی هم این مساله وجود دارد. شما در مواجهه با یك اتفاق حرفی میزنید یا تصمیمی میگیرد، اما دو ساعت بعد كه ذهنتان آرام شد با خودتان میگویید كه اگر فلان حرف را میزدم یا اگر این طور تصمیم میگرفتم، بهتر بود.
این هم تصمیم برهان بوده كه فیلم اعترافش را در قالب فلش به سهیل بدهد. یعنی این هم راهحلی هست كه برهان در موقعیت بحرانی كه قرار گرفته بود، انتخاب كرده است. از سوی دیگر برهان قاتل جانی، بازپرس یا كارآگاه كه نیست. او یك بچه است و در حد یك بچه باید از او انتظار داشته باشید. بنابراین نباید از او توقع داشته باشید كه مثل یك قاتل تصمیمهای حرفهای در مواقع بحران بگیرد. او كاری را انجام میدهد كه به ذهنش برسد.
درباره اینكه چرا برهان نام قاتل را به مادرش نمیگوید این است كه برهان در این ماجرا خودش مقصر است و میخواهد فرار كند. او شهادت دروغ داده و باعث شده یك نفر مدتها در زندان بیفتد و به ازای این كارش هم پول گرفته است. بنابراین جرات نمیكند سراغ پلیس برود. در این بخش هم كارهای برهان را در حد و اندازه سن و سالش انتظار داشته باشید. او بچه یك كارگر ساده است كه میخواهد به واسطه گرفتن پول زندگی خودش و مادرش را از فلاكت نجات بدهد، به همین دلیل در مسیر زندگیاش اشتباه میكند و درگیر ماجراهایی میشود.
بانوی گریان تلویزیون
گاهی بازیگران به دلیل نقشهای تكراری كه میپذیرند، باعث میشوند دیگر مخاطبان آنها را به واسطه شخصیت هایی كه همیشه بازی میكنند، بشناسند. یكی از این هنرمندان، نرگس محمدی است كه در سه فصل از سریال تلویزیونی ستایش بازی كرده كه البته فصل سوم هنوز پخش نشده است.
او در این دو فصل مجموعه نقش زنی را بازی كرده است كه انواع بلاها بر سر او نازل شده و آسیبهای زیادی از اطرافیان و اجتماع خورده است، اما با این حال تلاش میكند یك تنه در مقابل همه بایستد و مشكلات را خودش حل كند. همین یك تنه بودن او باعث میشد به سختی از پس ماجراها بر بیاد و همیشه دل مخاطب برای او میسوخت كه چرا این همه اتفاق تلخ، دردآور و غمانگیز برای او رخ میدهد.
حال او در سریال بوی باران هم با ایفای نقش ترانه چنین نقشی را تجربه كرده است، شخصیتی كه مرتب همه اتفاقات تلخ در زندگیاش میافتد كه به قول معروف اشكش دم مشكش است! برادرش متهم به قتل میشود. مادرشوهرش در ابتدا او را به عنوان عروس قبول نمیكند و مرتب او و خانوادهاش را تحقیر میكند. خودش با اینكه خانم دكتر است میرود خدمتكار میشود تا ماجرا را كشف كند و به همین دلیل باز هم تحقیر میشود.
در ادامه وارد كارخانه بازیافت زباله میشود و آنجا یكی از كارگران كارخانه به نام فریبا اذیتش میكند. از سوی دیگر همسرش به قتل میرسد و باز هم شوكه میشود و گریه میكند. در مجموع در این سریال هم همه اتفاقات تلخ دنیا یكجا بر سر او نازل میشود و تنها با همه چیز مقابله میكند، حتی پدر و مادرش هم بیاطلاع از كارهایی هستند كه او برای نجات برادرش انجام میدهد. همه این اتفاقات تلخ كه در داستان برای او میافتد، باعث شده كه در شبكههای مجازی به او لقب بانوی گریان تلویزیون را بدهند و اسكار این بخش را به او اهدا كنند!
12jav.net