آزارجنسیدختر8ساله توسط صاحبخانه
پرونده آزار جنسی مطرح شد و پدر الهه شکایت کرد. در همین حین فهمیدیم که داستان حتی از آزار جنسی هم جدیتر است و دادخواست را از آزار جنسی به تجاوز به عنف تغییر دادیم و پرونده به دادگاه کیفری یک استان تهران و کمیته روانشناسی پزشکی قانونی ارجاع شد
دوات آنلاین-دیگر کودکی الهه برباد رفته. کودکی که دو سال از عمر کوتاهش در راهروهای پرپیچ و خم دادگاه گذشته و هر بار داستانی را بر زبان آورده که روحش را خراش داده و زخم عمیقی برجای گذاشته. کودکی که در 8سالگی روزهای دردناک و پررنجی را گذرانده و آزار جنسی را تجربه کرده.
راستی چند نفر از ما توانستهایم ماجرای قتل ستایش قریشی در خیرآباد ورامین و تعرض به آتنای اصلانی هفت ساله و کشته شدنش در اردبیل را از یاد ببریم؟ ماجرای آزار جنسی دانشآموزان در یکی از مدارس غرب تهران و دختران ایرانشهری چطور؟ آیا فکر کردهایم کسانی که از این آزارها نجات پیدا میکنند زندگی را چطور ادامه خواهند داد؟ هیچ وقت از خودتان پرسیدهاید برای متجاوز چه اتفاقی میافتد؟ آیا به اندازه صدمهای که زده، مجازات میشود؟ فکر کردهاید که یک دختر بچه تنها و بدون شاهد چگونه میتواند در محضر دادگاه حرفهایش را ثابت کند؟
باهم داستان الهه را از زبان الهه میشنویم؛ داستانی دردناک و واقعی. الهه 35 ساله از داوطلبان جمعیت امام علی(ع) است که با الهه هشت ساله در خانه علم جمعیت امام علی در یکی از شهرهای کوچک اطراف تهران آشنا شده. الهه جمعیت امام علی، داستان الهه 8 ساله را با درد و بغض و اشک برایم روایت میکند. شاید نقطه پیوند هر دو اسم مشترکشان باشد اما این روزها خیلی چیزهای دیگر هم این دو را به یکدیگر پیوند داده که غم و رنج یکی از آنهاست...
الهه روی صندلیاش جابه جا میشود. برای این الهه کوچک را همراه خودش نیاورده که فکر میکند تکرار و تعریف دوباره ماجرا آن هم جلو یک بچه هشت ساله نه تنها هیچ فایدهای ندارد که هربار روح و روان کودک را بیشتر نابود میکند: «الهه را دو سال پیش شناختم. زمانی که عمهاش او را به خانه علم جمعیت امام علی معرفی کرد. با پدرش زندگی میکرد. مادرش اعتیاد داشت و آنها را رها کرده بود. خواهر و برادر دیگرش را هم عمهاش نگه میداشت. عمهاش الهه را به ما معرفی کرد. از همان روزهای اول او چیزهایی میگفت که سرنخ به ما میداد.
برای عمهاش گفته بود آقایی که صاحبخانهشان است او را اذیت میکند. البته برایتان بگویم که منظورش از خانه اتاقی در یک باغ بود که در واقع پاتوقی برای مواد کشیدن هم بود. یعنی بچه در چنین جایی زندگی میکرد. خانه کمی از شهر فاصله داشت و هربار هم به آنجا سر میزدیم مردهای زیادی را میدیدیم.»
عمه الهه به داوطلبان جمعیت امام علی گفته بود مرد صاحبخانه دختر بچه را اذیت میکند و به او دست میزند. آنها با زیر نظر گرفتن رفتارهای الهه حدس زدند کودک 8 ساله مشکلی جدی دارد و بشدت آسیب دیده است: «بچه دائم گریه میکرد، پرخاش میکرد...»
الهه جمعیت امام علی که الهه هم نامش از روز اول نظرش را جلب کرده بود بیشتر حال و احوالش را پی گرفت: «مادر الهه ایرانی است و پدرش افغانستانی... روان شناس ماهم بیشتر او را تحت نظر گرفت. همان روزها الهه برایم گفت که مردی به او دست زده. کم کم از کلماتی که در خانه علم یاد گرفته بود استفاده میکرد و برای روان شناس ما با جزئیات بیشتری مسأله را بازگو میکرد. فهمیدیم مسأله جدی است و بلافاصله ورود کردیم و نزدیک خانه علم و در نزدیکی خودمان خانهای برای او اجاره کردیم. بچه و پدرش آنجا ساکن شدند. یک روز رفتم به بچه سر بزنم اما دیدم با ترس و لرز میگوید که باز عمو... سراغش آمده، در زده و تنها گیرش انداخته... ما آنجا حس کردیم که حتی بچه در خانهای که ما برای امنیتش گرفتهایم هم در خطر است و طرف به بهانههای مختلف مدام به آنجا میرود.»
همان روز الهه برایش داستان را با جزئیات بیشتری گفت. جزئیاتی که برای آنها آزار جنسی کودک را روشن کرد: «الهه برای روان شناس ما هم آنچه بر او گذشته بود تعریف کرد. بچه در این جلسهها برایمان گفت حتی از سوی آن مرد تهدید شده که اگر در این باره به پدرش یا دیگران چیزی بگوید خفهاش میکند. در تستهای روان شناسی جزئیات بیشتری مشخص شد. ما از بچه پرسیدیم حاضر است این حرفها را جلوی پلیس یا کس دیگری بگوید که جواب داد حاضر است و دوست دارد همه بلاهایی که سرش آمده بگوید تا آن مرد هم مجازات شود.
این عین کلمات این بچه هشت ساله بود. شکایت را مطرح کردیم پرونده آزار جنسی مطرح شد و پدر الهه شکایت کرد. در همین حین فهمیدیم که داستان حتی از آزار جنسی هم جدیتر است و دادخواست را از آزار جنسی به تجاوز به عنف تغییر دادیم و پرونده به دادگاه کیفری یک استان تهران و کمیته روانشناسی پزشکی قانونی ارجاع شد. ماهم به عنوان شاهد به دادگاه رفتیم. آنجا حتی معلوم شد آن مرد چند بار به بچه تریاک خورانده و بچه را تهدید کرده که اگر چیزی به مربیها و پدرش بگوید او را میکشد. دادگاه در نهایت این مرد را به 90 ضربه شلاق محکوم کرد. دو هفته هم در کل زندان بود که با قرار وثیقه آزاد شد.
ما در شوک این حکم بودیم. تا اینکه وکیل متهم در دیوان عالی کشور به حکم اعتراض کرد. ما هم لایحه فرجام خواهی دادیم و بارها بر آزار و اذیت روانی کودک تأکید کردیم. آن موقع الهه قرصهای اعصاب و روان مصرف میکرد. حرف ما این بود که چرا بچه از نظر روحی و روانی بررسی نمیشود؟ در این حین متهم حتی بارها پیشنهاد پول داده بود تا پدر الهه او را ببخشد.»
اما تلاشهای داوطلبان جمعیت امام علی در پیگیری پروندهای که برایشان فقط پیگیری زندگی و سرنوشت یک کودک نبود، ادامه یافت و دادگاه دوباره تشکیل شد و در پزشکی قانونی تهران الهه معاینه شد.
طبق رأی کمیته روانپزشکی این نهاد، مشخص شد که الهه از نظر جنسی مورد آزار روحی و روانی قرار گرفته و باید تحت درمان روانپزشکی قرار بگیرد. این حکم به دادگاه ارجاع شد و با الهه هم یک ساعت جداگانه و بدون حضور کسی صحبت شد اما در نهایت به دلیل نبود دلایل کافی، حکم تبرئه صادر شد.
الهه 8 ساله این روزها با الهه داوطلب جمعیت امام علی و پدر و مادرش زندگی میکند. از او میخواهم از این کودک 8 ساله بیشتر برایم بگوید و اینکه آیا او از حکم دادگاه باخبر است؟
پدر و مادر الهه حضانت کودک را با نظارت بهزیستی پذیرفتهاند و حالا مربی و خانواده او شدهاند؛ پشت و پناه این کودک: «بچه یک شب هم خواب راحت ندارد. یک شب در میان با کابوس از خواب میپرد. مدرسه میرود اما آنجا هم ناآرامی میکند. سؤال ما این است که دیگر چه اتفاقی باید میافتاد تا آن مرد محکوم میشد؟ الهه همچنان تحت دارو درمانی و درمان روان شناس است. این بچه مشکلات زیادی دارد اما همه ما در کنارش هستیم و کمکش میکنیم که ببخشد و زندگی کند. او دائم میپرسد من کثیفم؟ چرا این اتفاق برایم افتاده؟»
الهه خیلی روزها که به خانه میرود الهه هشت ساله را میبیند که با پدر و مادرش بازی میکند و لبخند روی لبانش مینشیند زمانی که میبیند خانواده خوشحالی هستند و همه باهم بازی میکنند.
از الهه میپرسم چه شد پدر و مادرت سرپرستی الهه کوچک را پذیرفتند که او با همان بغض فروخوردهاش میگوید: «پدر و مادر من رنج این کودک را میدیدند. میدیدند که ساز و کار دادگاه هم درست نبوده و یک بچه نباید در این مسیر دردآور رها شود. باید سرپرستیاش توسط قانون پذیرفته میشد... ما رنج این کودک را دیدیم، فریادهای شبانهاش را بارها شنیدیم اما قانون مثل ما حساس نبود.
داوطلبان جمعیت امام علی برایم میگویند این اولین بار نیست که کودکان آزار دیده را میبینند. زهرا کهرام سالها روی این موضوع کار کرده و موارد زیادی را از نزدیک دیده: «بارها با دختران بزرگتر از الهه هم مواجه شدهایم. دختران دوازده سیزده سالهای که تجربه آزار جنسی داشتهاند. دخترانی که از ترس آبرویشان هرگز دم برنیاوردهاند. خیلی از آنها در بزرگسالی فقط دنبال این هستند که از متجاوز و آزارگرشان انتقام بگیرند. خیلی از آنها میگویند دادگاه رفتن فقط آبروی خانواده و خودشان را میبرد و آنها هرگز نتیجهای نمیگیرند.
شاید باورتان نشود اما برخی از این دخترها شکم 10 نفر را سیر میکنند؛ یعنی زیرفشار زندگی له شدهاند و تنها آرزویشان انتقام گرفتن است؟»
او به ضعف قانون در این باره اشاره میکند و اینکه در بیشتر پروندههای آزار جنسی کودکان همین اتفاق میافتد و شاکی به جایی نمیرسد. چون شهادت یک کودک ارزش قانونی ندارد و هیچ متجاوزی هم در برابر چند شاهد عاقل و بالغ یک کودک را آزار نمیدهد و هیچ وقت هم به کارش اقرار نمیکند.
داوطلبان جمعیت امام علی میپرسند چرا قوانین ما کودک را درست مثل یک بزرگسال میبیند و شرایط ویژهای برای کودکان آزار دیده در نظر نمیگیرد؟
الهه دوباره با بغض میان حرفهای دوستانش میآید: «اگر الهه بزرگ شود و از ما بپرسد قانون برای من چه کرد باید به او چه بگویم؟ کاش همه بدانند که یک کودک 8ساله همه شهامت نداشتهاش را جمع کرد و جلو قاضی هر بلایی را که سرش آمده بود بازگو کرد؛ مسائلی که رویش نمیشد جلو پدرش بگوید. این بچه کوچک آخر چه خصومتی با یک مرد میانسال دارد که بخواهد چیزی علیهاش علم کند و دروغ بگوید؟ چرا هیچکس نباید حرفش را بفهمد؟ او هنوز از من میپرسد حکم دادگاه چه میشود؟ ما باید چه جوابی به او بدهیم؟ او که از 6 سالگی تا هشت سالگیاش را در دادگاه گذرانده و به جایی نرسیده؟ زمانی که بچهها دنبال عروسک بازیشان بودند، او در راهروهای دادگاه قدم میزد؟ ما خواستار بازنگری در این حکم هستیم.»
این روزها الههها باهم از دردهایشان مینویسند. قرارشان این است بنویسند و ببخشند. مینویسند و زیر نور ماه با هم حرف میزنند و بعد آن برگهها را باهم آتش میزنند تا شاید دردها هم با آنها بسوزند: «روز اولی که الهه را دیدم روی زمین نشسته بود و گریه میکرد. من در چشمانش تصویر خودم را دیدم. دختر بچهای معصوم در هشت سالگی. الهه از برادرش حسین جدا مانده بود اما او عاشق برادرش است. بخشش و فهم عاطفی و بزرگیاش همیشه برایم تحسین برانگیز بوده. خیلی اوقات فکر میکنم او به کمک من آمده نه من به کمک او. شاید این حرفهایم برایت عجیب باشد اما تا تو با الهه زندگی نکنی نمیفهمی چقدر به واسطه رنجهایی که کشیده با بقیه بچهها فرق دارد. او جوری بزرگ شده که با بقیه فرق دارد. این بچه دنیا را با همه رنجهایش یک جور دیگری میبیند درباره پدرش که مراقبش نبوده، هیچ وقت بد نمیگوید.
فقط میگوید پدرم ساده دل است. همیشه از من میپرسد چرا این همه غم دارد؟ میپرسد همه آدمها این قدرغم دارند؟ گاهی به او میگویم من هم غم بزرگی داشتم تا اینکه به جمعیت امام علی آمدم و با بچههایی مثل تو آشنا شدم. غم من باعث پیدا کردن تو شد. میگویم بعضی غمها مثل هدیه هستند. غم باعث میشود حواسمان به آدمهای دیگر هم باشد... این طوری آرامش میکنم. الهه تنها دختری نیست که این دردها را کشیده؛ بدان آخری هم نیست. باید همه با هم فکری برایشان کنیم...»
منبع: ایران
12jav.net