من و دختر خاله‌ام همراه دو پسر سوار خودرو شدیم و از شهرستان به طرف تهران حرکت کردیم اما بین راه در حاشیه خلوت جاده آنها ناگهان خودرو را نگه داشتند و بعد از قفل کردن درها به ما تعرض کردند.

نمی‌توانستم از عشقم بگذرم برای همین تصمیم گرفتم فرار كنم. البته این نقشه فرار از قبل پیش‌بینی شده بود و با شهرام هماهنگ کرده بودم.

به خاطر بی سرپناه بودن مجبور بودم تن به هر کار خفت باری بدهم.

در تلگرام با فاضل آشنا و بعد از مدتی به او علاقمند شدم. زمانی که با پاسخ منفی خانواده ام مواجه شدم تصمیم گرفتیم پنهانی با هم ازدواج و ایران را به مقصد کشورهای اروپایی ترک کنیم.

عضو گروه تلگرامی به نام پسران شاد هستم و بشیر هم عضو گروه بود که مدتی قبل خصوصی به من پیام داد و ابراز علاقه کرد.

نمی دانستم شب را چه کنم. روی نیمکت پارک گریه می کردم ترس وجودم را گرفته بود، صورتم را بین دو دستم گرفته بودم و سعی می‌کردم گریه‌هایم بی صدا باشد.

در این ۱۴ سال خیلی زجر کشیدم. از یک طرف زندان، از یک طرف ایدز و از یک طرف بی پولی همه اینها زجرم میدهد. ۱۴ سال است که زندانی هستم و رنگ خوشی به خودم ندیدم.

جزییات بیش‌تر این قتل در دست بررسی است.

بعد از چندین سال او با تمام وعده هایی که داد و سوء استفاده های زیادی که از من کرد، من را رها و با یک دختر دیگر ازدواج کرد.

دوستم مرا توی یک خانه با چند مرد غریبه تنها گذاشت و بعد هم که قرص روانگردان و شیشه مصرف کردم و دیگر آن دختر قبل نشدم و با وجود اینکه چند بار خانواده ام به تهران آمدند و مرا برگردانند دیگر نمی‌توانستم به زندگی عادی گذشته برگردم.

تصمیم گرفتم با آن پسر از خانه فرار کنم و یک زندگی رویایی برای خودم بسازم چون پدرم خیلی در خانه سختگیر بود و برایم محدودیت ایجاد می کرد.

دخترم به فردی سرکش تبدیل شده بود و مدام وقتش را بیرون از خانه می گذراند تا این که متوجه شدم در آن سه شبی که در خانه نبود برای اولین بار شیشه مصرف کرد.

یک روز صبح خیلی زود از خانه فرار کردم و سراغ فرزاد رفتم. همان روز بود که به یک دفترخانه رفتیم و عقد کردیم. ۷شاخه گل مهریه ام بود. دو روز بود که در خانه فرزاد بودم.

فکر می کردم بهترین مرد زندگی ام را پیدا کرده ام و اگر خانواده ام را تحت فشار بگذارم آن ها با ازدواج من و بابک موافقت می کنند.

پدرم اهل دود بود و دودمان مان را به باد داد. 11 سال بیشتر نداشتم که روزی از سوی یکی از بستگان نزدیک مورد آزار و اذیت قرار گرفتم و همین ماجرا به آینده و حیثیت ام لطمه زد.

با آن که هنوز به سن جوانی نرسیده ام اما خلاف های زیادی را مرتکب شده ام از شرکت در پارتی های شبانه گرفته تا استعمال مواد مخدر و فرار از منزل، ماجراهایی است که در این سن و سال با آن ها روبه رو بودم

سمیه، 22 ساله که به خاطر فعالیت در یک خانه فساد دستگیر شده است پس از انتقال به دادسرا به بازپرس گفت: بعد از مرگ پدرم خیلی احساس تنهایی می کردم و دوست داشتم بیشتر اوقات را بیرون از خانه به سر ببرم تا این که روزی در مسیر مدرسه با مجید آشنا شدم.