اعتراف صاحب رستوران به قتل مرد روستایی
از دست کارهای مقتول خسته شده بودیم. او همیشه مزاحم ما بود و ما را از کار و کاسبی انداخته بود و هر وقت هم به او اعتراض میکردیم شروع به فحاشی میکرد.
دوات آنلاین -صاحب رستوران کوهستانی که متهم است پیرمرد روستایی را در کوههای امامزاده داوود به قتل رساندهاست، مدعی شد مقتول مشتریانش را فراری میداد.
به نوشته روزنامه جوان ساعت۱۲:۳۰ روز دوشنبه دوازدهم آبان امسال مرد کشاورزی هنگام عبور از کوههای اطراف روستای وردیج واریش متوجه پیکر مردی در تهدره شد که احتمال میرفت از بلندی سقوط کردهباشد. مرد کشاورز وقتی به ته دره رفت با جسد خونین هم محلیاش که مرد ۸۴سالهای به نام ایوب بود روبهرو شد که حکایت از آن داشت به طرز مرموزی به قتل رسیده است. بنابراین مأموران کلانتری۱۸۱ وردآورد را از ماجرا با خبر کرد.
ساعتی بعد مأموران همراه قاضی ساسان غلامی، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران و تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیسآگاهی در محل به تحقیق پرداختند.
بررسیهای مأموران پلیس نشان داد ایوب هر روز از محل زندگیاش در روستا با پای پیاده راهی خانه یکی از پسرانش که در نزدیکی وردآورد میشده است و روز قبل هم در راه خانه پسرش بوده که به طرز مرموزی داخل کوهستان به قتل میرسد. از سوی دیگر مشخص شد در نزدیک محل کشف جسد رستوران کوهستانی قرار دارد که مرد روستایی همراه دو شریک شهریاش و دو شاگردش آنجا را اداره میکند.
مأموران پلیس در بررسیهای بعدی دریافتند مقتول همیشه به این رستوران میرفته و ساعتی در آنجا بوده و بعد آنجا را ترک میکردهاست و روز حادثه هم در آن نزدیکی دیده شدهاست. سپس کارآگاهان جنایی راهی رستوران شدند و از شریک رستوران به نام فرامرز و دو شاگردش به نامهای بشیر و اختر که در آنجا حضور داشتند تحقیق کردند.
فرامرز در بازجوییها مدعی شد که مرد روستایی روز حادثه به رستوران آنها آمده و پس از خوردن چایی و مقداری غذا از آنجا رفتهاست و دیگر از او خبر ندارد. فرامرز و دو شاگردش در تحقیقات بعدی قصد داشتند با تناقضگویی مأموران پلیس را فریب دهند که به دستور قاضی غلامی بازداشت شد و به اداره پلیس منتقل شدند.
دستگیری قاتل
سه متهم در بازجوییهای بعدی جرم خود را انکار کردند، اما در نهایت پس از گذشت حدود یکماه از حادثه مدعی شدند که روز حادثه صاحب اصلی رستوران که منصور نام دارد ایوب را با خودش از رستوران بیرون برده و دیگر از او خبر نداشتهاند.
با اعتراف متهمان، مأموران پلیس روز یکشنبه منصور را به عنوان مظنون در قتل داخل رستورانش بازداشت و به پلیسآگاهی منتقل کردند. متهم در بازجوییها جرم خود را انکار کرد، اما صبح دیروز که برای تحقیق به دادسرای امور جنایی منتقل شد، مقابل قاضی ساسانغلامی به قتل ایوب اعتراف کرد و مدعی شد که مرد سالخورده را به دستور فرامرز به قتل رساندهاست. متهم در ادامه برای تحقیقات بیشتر و روشن شدن زوایای پنهان این حادثه در اختیار کارآگاهان ادارهدهم پلیسآگاهی قرار گرفت. تحقیقات از متهمان ادامه دارد.
گفت و گو با متهم
*صاحب اصلی رستوران شما هستید؟
بله، حدود ۲۰سال قبل من و برادرم این رستوران کوهستانی را در حدود ۴کیلومتری روستایمان افتتاح کردیم. البته از همان ابتدا من مدیریت رستوران را به عهده داشتم و برادرم زیاد دخالت نمیکرد و بیشتر گوسفندداری میکرد.
*مقتول را میشناختی؟
بله، او هم روستایی من بود.
*با او اختلاف مالی داشتی؟
نه، من با او حساب کتابی و اختلافی نداشتم.
*پس چرا او را به قتل رساندی؟
از دست کارهای او خسته شده بودیم. او همیشه مزاحم ما بود و ما را از کار و کاسبی انداخته بود و هر وقت هم به او اعتراض میکردیم شروع به فحاشی میکرد.
*بیشتر توضیح بده.
رستوران ما با توجه به موقعیت مکانیاش مشتریان زیادی داشت و درآمد ما هم خوب بود، به طوریکه قبل از بیماری کرونا فرامرز و یکی از دوستانش که برای تفریح به رستوران ما آمده بودند، پیشنهاد دادند با من شریک شوند و من هم قبول کردم. اما بعد از کرونا مشتریان ما هم مثل دیگر رستورانها کم شد، اما باز هم ما مشتری داشتیم و افرادی بودند که به خاطر کرونا برای تفریح به کوهستان میآمدند. از طرفی هم ایوب از ۱۵سال قبل به رستوران ما رفت و آمد داشت و این اواخر هم که همیشه داخل جاده و کوهستان در رفت و آمد بود به رستوران ما میآمد. او سر وضع خوبی نداشت و بهداشت را هم رعایت نمیکرد به طوریکه هر زمانی به رستوران میآمد، مشتریان ما از رستوران بیرون میرفتند. رفت و آمد او باعث شده بود که ما همان تعداد مشتریان اندکمان را هم از دست بدهیم به همین خاطر چند باری به او گفتیم که به رستوران ما نیاید، اما او نه تنها به حرف ما گوش نمیداد که پیش مشتریان شروع به فحاشی میکرد. ما حتی به خانوادهاش هم گفتهبودیم که اجازه ندهند پدرشان به رستوران ما بیاید، اما فایدهای نداشت و مزاحمتهای او ادامه داشت تا اینکه نقشه قتل او را طراحی کردیم.
*یعنی شما و فرامرز تصمیم به قتل او گرفتید؟
بله، فرامرز به من گفت که باید او را گم و گور کنیم و روز حادثه هم از من خواست که او را به جایی ببرم و گم و گورش کنم.
*درباره روز حادثه توضیح بده.
آن روز ایوب مثل همیشه به رستوران ما آمد که از او خواستیم برود، اما دوباره فحاشی کرد که فرامرز گفت «ببرش گمش کن». پس از این اختر شاگرد رستوران او را به ته دره برد و به رستوران برگشت و من به ته دره رفتم و از او خواستم دیگر به رستوران بر نگردد که به من فحش داد و من هم با سنگ ضربهای به سرش زدم و به قتل رسید.
*بعد کجا رفتی؟
پس از قتل به رستوران رفتم و به فرامرز گفتم که کارش را تمام کردم و قرار شد من چند روزی در خانه استراحت کنم که به خانهام رفتم.
*پس از قتل به محل حادثه برنگشتی؟
نه، واقعیتش من از مرده میترسم.
*عذاب وجدان داشتی؟
بله، عذاب وجدان داشتم، اما از ترس تحمل میکردم و الان هم خیلی پشیمان هستم.
12jav.net