گفتوگو با مرتضی اسماعیلکاشی بازیگر نقش اول نمایش «مفیستو»:
حمایت مسئولان، رؤیای تئاتریها است
کارکردن با بچههایی که کمتر روی صحنه آمدهاند، اذیتکننده لذتبخش بود. از این جهت که آنها را درک میکنم و این مسیر را طی کردهام؛ روزگاری هنرجو بودم و همچنان هم خودم را هنرجو میبینم.
دوات آنلاین-مرتضی اسماعیلکاشی، بازیگر جوان اما با تجربه در حوزه تئاتر است که نقش شخصیت اول نمایش «مفیستو» را بر عهده دارد. او میگوید: «در یک جشنواره دانشجویی این کار بهعنوان یک برنامه جنبی در جشنواره معرفی شد. قرار شد چند فیلم کوتاه و مستند از شکلگیری نمایش پخش شود. چند مسئول از وزارت علوم، معاونت فرهنگی دانشگاه تهران، مرکز هنرهای نمایشی، ریاست تالار مولوی و چندین مسئول و حامی مادی و معنوی دیگر هم آمده بودند و ما از حضورشان بسیار دلگرم و خوشحال شدیم؛ البته همه اینها جزو رؤیاها و تخیلات من بود». ادامه گفتوگو با این بازیگر را در ادامه میخوانید:
نقش شما در «مفیستو» یکی از پررنگترین شخصیتهای نمایشنامه است؛ چه عواملی باعث شد در همکاری جدیدتان با «مسعود دلخواه»، بازیگر نقش اول نمایش ایشان باشید؟
برای کارکردن من در این نمایش، فقط یک هدف وجود نداشت؛ نکته اول نمایشنامه است. این نمایشنامه مضمون جهانشمولی دارد و صرفا مربوط به یک جغرافیا و یک دوره تاریخی نیست، در هر دوره حرفی برای گفتن دارد. جذابیت دیگر کار از این جهت است که این نمایشنامه در یک گروه طراز اول اروپا نوشته شده، اسم «آریان منوشکین» روی اثر است و اعتبارش را به همراه دارد. این اعتبار زمانی مضاعف میشود که میدانیم نمایشنامه براساس «رمان کلوسمان» در قرن بیستم، نوشته شده است. جدا از جذابیتهای نمایشنامه، ترجمه اثر هم حائز اهمیت است؛ «ناصر حسینیمهر» از معدود افرادی است که کارگردان، بازیگر و مدرس تئاتر است و نمایشنامههایش را خودش ترجمه میکند. درحالحاضر این نسل از تئاتریها انگشتشمارند. ایشان در ترجمه به شکل نهایی اثر که قرار است روی صحنه اجرا شود، فکر میکند و از این جهت ترجمههایش برای بازیگر جذاب است. به اعتقاد من «ناصر حسینیمهر» به اینکه از چه لغاتی در ترجمه استفاده کند تا بتواند مفهوم دقیقتری را به مخاطب برساند، فکر میکند. نکته دیگر «مسعود دلخواه» است که چند سالی من در کلاسهای آموزشی، همراه ایشان افتخار تدریس داشتم. چند بار قرار بود در نمایشهایی همکاری کنیم که متأسفانه این اتفاق نیفتاد. سال گذشته در زمستان به من گفتند قرار است این نمایشنامه را مثل کارهای قبلی با ترکیبی از دانشجویان و بازیگران حرفهای به روی صحنه ببرند. من نمایشنامه را از قبل و زمانی که تاره منتشر شده بود، خوانده بودم و دورنمایی از آن داشتم. «هنریک هوفگن» کاراکتری که قرار بود من بازی کنم نیز مرا برای بازی در این نمایش ترغیب کرد. همه این اسامی باعث شد دوباره به سراغ نمایشنامه بروم، آن را دقیقتر بخوانم و شیفته فضا و شخصیتهای آن شوم.
برای نقش «هنریک هوفگن» طراحی حرکت ویژهای صورت گرفته که جذابیت بصری ایجاد میکند و به ارتباط بیشتر تماشاگر با حس و حال شخصیت کمک میکند. در شکلگیری این حرکات چقدر دخالت داشتید؟
قبل از اینکه من نظری بدهم یا کارگردان ایدهای داشته باشد؛ بخش عمده آن پیشنهادی است که نمایشنامه به ما میدهد. من اصولا تا اتمام اجرا نمایشنامه را میخوانم و رها نمیکنم؛ زیرا در خوانش دوباره چیزهایی کشف میشود که میتواند نقش را پختهتر کند. بهخصوص که حالا ما از مرحله تمرین فارغ شدهایم و در حال اجرا هستیم. به اعتقاد من نقش یک امر نامرئی و خطوط نویسنده روی کاغذ است که نمیتوانیم آن را ببینیم. بازیگر است که با بدن، بیان، صدا و افکارش آن موجود نامرئی را مرئی میکند. فارغ از اینها من همیشه با رجوع به نمایشنامه چیزهایی کشف میکنم که بستر اصلی شخصیت از همینها پایهریزی میشود؛ در حقیقت بخش مهم آن را نمایشنامه به کارگردان و بازیگر پیشنهاد میدهد که شخصیت چه استایل و مجموعه رفتار و حرکاتی دارد. در مرحله بعدی باید بگویم که شیوه کار ویژه «مسعود دلخواه» برای بازیگران جذاب است، به دلیل اینکه بازیگر را رها میگذارد و این امکان را به وجود میآورد که بازیگران به شکلهای مختلف نقش را تمرین کنند و پیشنهادات مختلف با خود بیاورند و از بین اینها بازیگر را هدایت میکند تا به شکل نهایی برسد؛ البته به اعتقاد من شکل نهایی وجود ندارد و نقشها میتوانند تا همیشه رشد کنند؛ مثل انسانها که ابعاد مختلفی دارند، کاراکترهای ادبیات نمایشی وجوه مختلفی دارد. البته پیشنهادات ایشان به جهت اینکه مدرس بازیگری هستند؛ بسیار تأثیرگذار است و ایشان بیش از هر عنصر دیگری به بازیگر بها میدهند تا بازیها باورپذیر از آب دربیاید.
در این کار از چند بازیگر حرفهای و تعداد زیادی از دانشجوها و فارغالتحصیلان تئاتر استفاده شده است. همبازیشدن با بازیگران کمتجربه سخت بود؟
کارکردن با بچههایی که کمتر روی صحنه آمدهاند، اذیتکننده لذتبخش بود. از این جهت که آنها را درک میکنم و این مسیر را طی کردهام؛ روزگاری هنرجو بودم و همچنان هم خودم را هنرجو میبینم. من بهواسطه یک تست یا ارتباط و زدوبند وارد این حرفه نشدهام؛ از همین جاها شروع کردم و کاملا آنها را درک میکنم. قطعا بعضی جاها به لحاظ تکنیکی و فنی روی صحنه دچار مشکل میشوم؛ زیرا بخشی از نقش در اجراها تکمیل میشود و بدهبستانی را میطلبد که باید بین همبازیها شکل بگیرد. بازیگر نیاز دارد همبازی داشته باشد که بتواند از این تکرار به نفع شخصیت استفاده کند. بچهها تجربه کمی دارند و آن حضوری را که باید، در صحنه ندارند؛ اما همه اینها را چیزی تلطیف میکند و آن هم ذوق بینهایت و انرژی فوقالعاده گروه جوان است. وقتی میبینی کسی از شهرستان آمده و با شرایط سختی زندگی میکند تا بتواند فقط در این کار حضور داشته باشد؛ میشود از خیلی کاستیها چشمپوشی کرد.
اگر خودتان بهعنوان تماشاچی به دیدن نمایش بنشینید، چه برداشت شخصی از نمایش خواهید داشت؟ درواقع به لحاظ تأثیر اجتماعی نمایش چه پیامی میتواند برایتان داشته باشد؟
واقعیت این است که تابهحال به این موضوع فکر نکردهام؛ من بهعنوان بازیگر آموزش دیدهام که هیچوقت نباید به نتیجه و برآیند انتهایی نمایش و اینکه پیام این کار چیست، فکر کنم. به این دلیل که چنینکاری من را وارد مباحث تحلیلی میکند که با چنین ذهنیتی نمیتوانم نقش را آنچنان که باید، روی صحنه اجرا کنم؛ به همین جهت آموختهام در کار خودم از قضاوت فرار کنم. جدا از این مباحث، به نظرم قصهای که این نمایشنامه تعریف میکند، خیلی جذاب است. دوست ندارم کار را به یکسری عقاید سیاسی و تئوری محدود کنم. مهمترین مسئله انسانیت و اخلاقیت است. پرداختن به برههای که مسائل سیاسی و اقتصادی در آلمان مهم است و حکومت و دولتها اهمیت پیدا میکنند، در حقیقت بستری را فراهم کرده است که در آن به اخلاقیات پرداخته شود. بیشترین چیزی که میتواند توجه من را بهعنوان مخاطب جذب کند، مسیری است که «هنریک هوفگن» در نمایش طی میکند. او از جایگاهی که هست با آرزوهایی که دارد شروع به حرکت میکند، برای رسیدن به نقطهای که وقتی به آن میرسد، همهچیزش را از دست داده و درباره چیزی که به دست آورده، یقین ندارد و مردد است. از نظر شخصیت، نقطهای که «هنریک هوفگن» به آن میرسد، نقطه دلخواهش نیست و دیالوگ آخری که میگوید بسیار تکاندهنده است: «مگه من کیام جز یه آدم معمولی؟».
در پایان، وجدان او تازه بیدار میشود، درحالیکه همهچیز برای رسیدن به جایگاهی که پوچ و بیارزش بهنظر میرسد، از دست رفته است.
12jav.net