معرفی و نقد نمایش وقتی خروس غلط میخواند؛ مواجهه با اگرها
تئاتر «وقتی خروس غلط میخواند» به نویسندگی و کارگردانی علی شمس از آن دسته نمایش هایی ست که قصد دارد مخاطب را با زیبایی ظاهری اغراق شده خود مسحور کند.
دوات آنلاین-تئاتر «وقتی خروس غلط میخواند» به نویسندگی و کارگردانی علی شمس از آن دسته نمایش هایی ست که قصد دارد مخاطب را با زیبایی ظاهری اغراق شده خود مسحور کند.
«وقتی خروس غلط میخواند» که این روزها در سالن استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر اجرا میرود آخرین اثر علی شمس است. داستان این نمایش در روایتی غیرخطی و آشفته به اجرا درمی آید و مخاطب تا انتهای نمایش متوجه قصد و نیت اصلی کارگردان از کنار هم قرار دادن این همه قابهای زیبا و چشم نواز نمیشود. داستان مربوط به شاهی ست که پس از کشورگشاییهای فراوان و قتل عامهای بسیار و فتح و فتوحات خشونتآمیز و وحشیانه در جهان تصمیم میگیرد با استفاده از تکنولوژی سفر به گذشته، خودش را درجوانی مجبور به خودکشی کند تا این لوپ بیوقفه از حرکت بازایستد.
وقتی خروس غلط میخواند میتوانست تئاتر خوبی باشد اگر علی شمس به جای توجه به زیباییهای ظاهری اثر، محتوا و فهم آن را، مثل صحنه اجرا از دسترس مخاطب دور نمیگذاشت. این دور نگه داشته شدن اثر و اجرا از مخاطب به محض ورود مخاطب به سالن مشهود است. سالن استاد سمندریان، سالنی بلک باکسی، در انتهای صحنه و دورترین نقطه به مخاطب تبدیل به چیزی شبیه سالن قاب عکسی یا به نظر من در این اجرا مثل ویترین زیبایی از فضای کلی جدا شده است. این جدایی و فاصله که درتمام مدت اجرا به چشم میآید میتوانست کمککننده و تکمیلکننده باشد اگر قصه ساده این اثر اینقدر بیدلیل پیچیده و سخت روایت نمیشد.
قصه در چند صحنه جدا از هم روایت میشود که در انتها و با صحنه انتهایی اجراست که همه آنها به هم مرتبط و متصل میشوند. ما شاه نادم را در صحنههای خواب و رویا، در رحم مادرش هنگام روبهرو شدن با وجه زنانهاش و به عبارتی «اگر»ش میبینیم. صحنههایی از جوانیاش همراه ماتیلدا وقتی فقط چریکی بود در تلاش برای براندازی و انقلاب و در نهایت شاهی تنها و شکست خورده.
قرار است ما در اولین صحنه شاه کشور از دست داده و پشیمان را در اولین امر ترغیبکنندهاش به فتح الفتوحاتش یعنی خواب و دنیای رؤیا ببینیم. کارگردان با آگاهی کامل و درستی که از این امر دارد «فنقیه» را به شکل زن زیبایی در رؤیا به چشم بازیگر میآورد و او را تشویق میکند تا برای به دست آوردن و فتح کردنش شمشیر بکشد. «فنقیه خانم زیبا» از رم هم بهعنوان زیبایی دیگر نام میبرد تا او را ترغیب کند به کشورگشایی. در این صحنه علاوه بر بازیهای حساب شده و کارگردانی دقیق علی شمس، توجه به نسبت شهوانی کشورگشایی و زن، گفتمان قدرت مردانه و خود امر «فتح کردن» بسیار جالب توجه و درست بیان شده است. (ایرانه خانم زیبای براهنی را به یاد بیاورید)
قسمتهای مربوط به جوانی شاه، زمانی که فقط یک چریک بود، آن طور که باید و شاید در خدمت کلیت متن نیست. با اصرار روی سختکوشی تلاش زیادیاش برای قوی شدن و مبارزه مخاطب «سیر تحول شخصیت» را از بین کلاف سردرگم متن نمییابد؛ یعنی دقیقاً همان چیزی که برای آخرین صحنه و مواجهه مأمور فرستاده از آینده شاه پیر با جوانی شاه نیاز داریم تا این همه پیچیدگی به نتیجه برسد. بههمین دلیل است که صحنه آخر با وجود اینکه از بقیه صحنه ها طولانیتر و مفهومتر است باز هم نمیتواند حق مطلب را ادا کند و فقط در حد گره گشایی بیانرژی و حراف باقی میماند و از آن فراتر نمی رود. اما توجه به وجه زنانه هر دیکتاتور در این اثر و توازن درستش در کلیت متن همان چیزیست که متن را از متوسط بودن نجات میدهد. حضور ماتیلدا در تمام مدت چریکی، کفشهای قرمز شاه پیر در نبود ماتیلدا و زن یا اگرش در صحنه رحم مادر، نشان از آگاهی و توجه درست به این امراست.
نمی توان منکر شد که صحنه روبهرو شدن شاه با وجه زنانه یا همان «اگر» ش قبل از به دنیا آمدن و زمان حضور در رحم مادر، مانند باقی صحنهها از زیبایی و شکوه چشم نوازی برخوردار بود و این مسأله در سراسر اجرا غیرقابل انکار است. اما به طرز چشمگیری از همذات پنداری مخاطب کاسته است و حتی به همین دلیل توجه بیش از اندازه به زیبایی قاب کارگردان را از طرح سؤال بزرگ و مهمی که میتوانست تکان دهنده باشد دور نگه داشته است.
دغدغه و مضمون این اثر بسیار نزدیک به مضمون فیلم سینمایی «لوپر» اثر ریان جانسون است که در سال 2012 ساخته شده است. اگر فیلم را دیده باشید موضوع «وقتی خروس غلط می خواند» به نظر بسیار آشنا و تکراری میآید. با همه اینها نگارنده معتقد است که تشابه موضوع و مضمون به تنهایی نمیتواند از جذابیت اثر دوم کم کند اما قطعاً ما را از مقایسه کردن باز نمیدارد. فیلم اکشن علمی تخیلی «لوپر» سعی میکند سؤالی طرح کند. اگر هیتلر(دیکتاتور کشورگشای بیرحم) را وقتی نوزاد و در گهواره بود میدیدی، آیا حاضربودی به خاطر جنایاتی که در آینده انجام میدهد خفهاش کنی؟ یا به نوزادی هیتلر شانسی دوباره میدادی؟ سؤالی که جوابش را به مخاطب وامی گذارد، قصه خودش را تعریف میکند و مخاطب را در کشف جواب تنها رها میکند.
سؤالی که اثر «خروس غلط میخواند» حتی به مطرح کردنش نزدیک هم نشد. علی شمس راوی سفت و سخت و دانای کلی بود که قصه ساده و غیرپیچیدهای را بیهیچ دلیلی در یک لابیرنت جا داده بود.
کارگردان هم محتوا و هم شکل و فرم اثر را از مخاطب دور نگه داشته بود و دسترسی به هر دوی آنها را برای مخاطب سخت کرده بود. همچون ویترین زیبایی در پاساژی گران قیمت که سعی شده باشد کالایی هرچند معمولی را با چیدمان و اکسسوارهای قیمتی، با ارزشتر از واقعیتش نشان دهد. با این همه اما بازیهای درست و دقیقی که اصلاً و ابداً از کار بیرون نزده بود، زیبایی طراحی صحنه به سعی امید اکبری و طراحی لباس شامیریان را نمیتوان نادیده گرفت.
منبع: ایران- نغمه قدیمی
معرفی نمایش
ایرانشهر - سالن استاد سمندریان
تاریخ: ۲۴ دی تا ۲۳ بهمن
ساعت:18.30
مدت: ۱ ساعت و ۱۰ دقیقه
بها: ۴۵,۰۰۰ و ۴۰,۰۰۰ تومان
نویسنده و کارگردان: علی شمس
بازیگران:(به ترتیب ورود به صحنه) بانیپال شومون، سام کبودوند، امیر باباشهابی، آناهیتا درگاهی، مارال فرجاد، زری محتشم و حسین پاکدل
تهیهکنندگان: ماهان حیدری، مانفرد اسماعیلی
توجه: تماشای این نمایش به افراد زیر ۱۶ سال، بیماران صرعی، اعصاب و روان توصیه نمیشود.
خلاصه: وقتی زمان به جای افقی بودن، عمودی بر هستی ما قرار میگیرد گذشته، آینده و آینده، گذشته میشود. وقتی خروس غلط می خواند نمایشی غیر متعارف و با روایتی غیر خطی ست که در آن پیرنگ و روابط به تعویق انداخته می شود
12jav.net