حکایتی خواندنی از کلیله و دمنه؛ قورباغهای که قربانی مکر خودش شد
کلیله و دمنه حکایتهای خواندنی زیادی دارد. یکی از آن در این مطلب آمده است.
دوات آنلاین -حکایتی از کلیله و دمنه را با نثر ساده و امروزی به نقل از خبر فوری در ادامه بخوانید:
قورباغهای در همسایگی ماری لانه داشت، هرگاه قورباغه بچهای به دنیا میآورد، مار آمدی و بخوردی. قورباغه با خرچنگی دوست بود.
حکایتی از گلستان سعدی: چشم تنگ دنیا دوست
به پیش خرچنگ رفت و گفت: ای برادر! تدبیری اندیش که مرا خصمی قوی و دشمنی بی رحم است. نه در برابرش مقاومت میتوانم کرد و نه توان مهاجرت دارم، چرا که اینجا مکانی است خرم و زیبا، در نهایت آسایش.
حکایتی از گلستان سعدی: زور مردم آزاری ندارم
خرچنگ گفت: قوی پنجگان توانا را جز با مکر نتوان شکست داد. در این اطراف راسویی زندگی میکند، چند ماهی بگیر و بکش و از جلوی خانهی راسو تا لانهی مار بیافکن، راسو یکی یکی میخورد و چون به مار رسد او را هم میبلعد و تو را از رنج میرهاند.
قورباغه با این حیله مار را هلاک کرد. چند روزی بگذشت، راسو دوباره هوس ماهی کرد، بار دیگر به دنبال ماهی در آن مسیر راهی شد، پس قورباغه و همهی بچه هایش را خورد.
این افسانه گفته شد تا بدانیم که حیله و مکر بسیار بر خلق خدا موجب هلاکت است.
12jav.net