گلستان سعدی/ چشم تنگ دنیا دوست
گفت چشم تنگ دنیا دوست را/ یاقناعت پر کند یا خاک گور حتما این شعر سعدی را شنیدهاید اما بد نیست حکایتی را هم که سعدی برای این شعر آورده است بخوانید:
دوات آنلاین-گفت چشم تنگ دنیا دوست را/ یاقناعت پر کند یا خاک گور حتما این شعر سعدی را شنیدهاید اما بد نیست حکایتی را هم که سعدی برای این شعر آورده است بخوانید:
بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش در آورد همه شب نیارمید از سخنهای پریشان گفتن که فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین، گاه گفتی خاطر اسکندری دارم که هوایی خوشست باز گفتی نه که دریای مغرب مشوشست سعدیا سفری دیگرم در پیشست اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم.
گفتم آن کدام سفرست؟
گفت گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم و به دکانی بنشینم .
انصاف ازین ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند، گفت ای سعدی تو هم سخنی بگوی از آنها که دیدهای و شنیدهای گفتم
آن شنیدستی که در اقصای غور/ بار سالاری بیفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنیا دوست را/ یاقناعت پر کند یا خاک گور
12jav.net