این زن شوهرش را تکهتکه کرد
می خواستم جسد محسن را در جایی بیرون از شهر بیندازم و بعد به همه بگویم که از او خبر ندارم اما نمی توانستم جسد را از خانه خارج کنم.
دوات آنلاین-یکی از حوادث خانوادگی تلخ و ناگوار که پرونده آن در دادگاه کیفری استان تهران در جریان است مربوط به قتل مردی معتاد بهدست همسرش است. همشهری سرنخ در گزارشی درباره این پرونده نوشت:
دعواهایشان تمامی نداشت و هر روز همسایه ها از سر و صدای آنها کلافه می شدند. خیلی وقت ها هم می شد که کارشان به کتک کاری می رسید و باز هم فردای آن روز از نو و سهیلا از اینکه همسرش برای تهیه موادمخدر اثاث خانه را می فروخت خیلی ناراحت می شد. روز حادثه هم وقتی متوجه شد همسرش باز هم دست به فروش اثاث خانه زده است به حدی عصبانی شد که با قندشکن به سر شوهرش کوبید و او را از پای در آورد.
بعد به این فکر کرد که به نوعی روی قتل همسرش سرپوش بگذارد به هم دلیل بود که جسد همسرش را تکه تکه کرد و لای پتو پیچید تا در جایی دور ار شهر بیندازد اما نتوانست نیت شوم خود را عملی کند و در دام پلیس گرفتار شد. حالا سهیلا در زندان برای رسیدن روز محاكمه ثانیه شماری می کند تا تکلیف پرونده قصاصش در دادگاه از سوی رییس شعبه دهم دادگاه کیفری مشخص شود.
بقچه بزرگ سهیلا
خردادماه سال ۱۳۹۷ بود که سهیلا با پتویی بزرگ از خانه بیرون آمد و در حالی که جسمی را لای پتو بقچه پیچ کرده بود و به سختی آن را می کشید، سوار بر تاکسی ای شد که از قبل خبر کرده بود.
آن روز همسایه های سهیلا که شاهد بیرون آمدن او از خانه، آن هم با یک بقچه بزرگ بودند از طرز بیرون آمدن او از خانه خیلی تعجب کردند. آنها مطمئن بودند یک كاسهای زیر نیم کاسه است، چرا که وضع مالی سهیلا و همسرش آن قدر بد بود که امکان نداشت برای رفتن به جایی آژانس خبر کنند.
از طرفی آنها چند ساعت قبل از حادثه صدای داد و بیداد سهیلا و شوهرش را شنیده بودند اما موقع بیرون رفتن سهیلا از خانه اش خبری از شوهرش نبود. پچ پج در گوشی همسایه ها شروع شد و هر کس حدسی میزد.
یکی می گفت شاید حالا این بار سهیلا چند تکه از اثاث خانه را برداشته که بفروشد. یکی دیگر می گفت شاید اثاث خودش را جمع کرده که برای همیشه از دست همسرش فرار کند و به جایی دیگر برود. اما هیچ کس فکرش را هم نمی کرد که سهیلا در روز روشن جسد شوهرش را لای پتو پیچیده و از خانه بیرون برده است.
یک جسد مسافرم بود
راننده تاکسی ای که سهیلا را سوار ماشین کرده بود، وحشت زده با پلیس تماس گرفت و ماجرای عجیبی را تعریف کرد. او به ماموران گفت: «نزدیک ظهر بود که خانمی را در یکی از محله های جنوب شهر سوار کردم. موقع سوارشدن متوجه شدم که خانم چیزی شبیه یک بقچه بزرگ همراه دارد. حتی به او گفتم می توانم در صندوق عقب را باز کنم تا وسایلش را در صندوق بگذارد. اما او قبول نکرد. من را به بیرون شهر برد و در بیابان های حاشیه شهر از من خواست که توقف کنم. به من گفت کاری دارد که سریع انجام میدهد. خواست صبر کنم تا دوباره او را به خانه اش برگردانم. این را گفت و من ماشین را خاموش کردم و منتظر ماندم تا ببینم در آن بیابان چه کاری دارد که می خواهد انجام دهد. آن زن از ماشین پیاده شد و داشت پتویی را که همراه داشت با خود می کشید تا از ماشین خارجش کند. یکدفعه گره پتو باز شد و دیدم که دست و پای آدمیزاد از لای پتو روی خاک در کنار ماشین افتاد. از دیدن این صحنه به حدی وحشت کرده بودم که شروع کردم به داد کشیدن و آن زن وقتی دید که من متوجه جنایتش شده ام پا به فرار گذاشت.»
ماموران پلیس آدرس محلی را که راننده، سهیلا را سوار کرده بود از او گرفتند و برای شروع تحقیقات سریعا راهی محل شدند. گروه دیگری از ماموران نیز به محلی رفتند که جسد شوهر سهیلا رها شده بود.
جسد قطعه قطعه شده و لای پتو پیچیده شده بود. از سویی، همسایه های سهیلا رفتار مشکوکی را که از او دیده بودند به اطلاع ماموران پلیس رساندند و گفتند که او و شوهرش هر روز با هم دعوا می کنند.
حالا دیگر فرضیه به قتل رسیدن همسر سهیلا به دست او و احتمال این که جسد مثله شده متعلق به شوهر سهیلا بود قوت گرفته بود. ماموران پلیس که احتمال می دادند سهیلا خودش را به خانه اش می رساند، در اطراف خانه او کمین کردند و بلافاصله بعد از این که سر و کله زن میانسال در حوالی خانه اش پیدا شد، سهیلا را دستگیر کردند.
بررسی خانه متهم حاکی از وقوع قتل در آن خانه بود. آثار لکه های خون در آشپزخانه هنوز وجود داشت و یک قندشکن آغشته به خون کف آشپزخانه افتاده بود که از سوی تیم بررسی صحنه وقوع جرم کشف و به ماموران اداره آگاهی تحویل داده شد.
قتل در آشپزخانه
سهیلا بعد از دستگیرشدن راهی برای کتمان حقیقت نداشت. حالا دیگر شاهدی وجود داشت که او را موقع حمل جسد شوهرش دیده بود.
برای همین زن میانسال لب به اعتراف گشود و پرده از راز جنایت هولناک خود برداشت و گفت: من و همسرم همیشه با هم دعوا داشتیم. چند سالی می شد که با او ازدواج کرده بودم. بچه نداشتیم ولی به خاطر اعتیاد و بیکاری محسن در خرج روزمره خانه خودمان هم مانده بودیم. تمام دعواهای ما به خاطر پول و خرج خانه بود. به محسن می گفتم سر کاری برود تا بتوانیم یک نان بخور و نمیری دربیاوریم. گاهی کارگری می کرد اما اگر یک روز کار می کرد سه هفته بیکار بود. خودم هم در خانه های مردم کار می کردم و روزگارمان به سختی می گذشت.
سهیلا به پلیس گفت که شوهرش اعتیاد هم داشته: محسن معتاد بود و عامل اصلی بدبختی ما هم همین بود. او درآمدی نداشت اما اگر پول اندکی هم به دست می آورد خرج مواد مخدر می کرد. خیلی وقتها هم اثاث خانه را می فروخت و مرا به شدت عصبانی می کرد این قدر از این کارش عصبانی میشدم که به جان هم می افتادیم و کارمان به کتک کاری می کشید.
سهیلا ادعا کرد شوهرش علاوه بر اینها بدرفتاری و فحاشی هم می کرده: هر وقت محسن نمی توانست مواد مخدر پیدا کند و حالش بد میشد، با من بدرفتاری و فحاشی می کرد من هم صبرم را از دست می دادم و داد و بیداد راه می انداختم. برای همین بود که همیشه در خانه سر و صدای دعوا بالا بود.
متهم در مورد روز حادثه این طور توضیح داد: «آن روز یک لحظه غافل شدم و باز هم شوهرم از موقعیت سوء استفاده کرد و یکی از اثاث خانه را برد بیرون و فروخت. دیگر از این وضعیت خسته شده بودم. تا چشمم به او افتاد شروع کردم به داد و بیداد کردن. او هم صدایش را بالا برد و به من فحاشی کرد. چند بار به من گفت خفه شو و وقتی من باز هم به او با صدای بلند بد و بیراه می گفتم، یکدفعه بلند شدبه سمتم بیاید. من در آشپزخانه بودم که دیدم دارد به سمتم می آید و فهمیدم که قصد کتک زدنم را دارد. نمیدانم چه شد که قندشکن را برداشتم و تا به من نزدیک شد محکم آن را به فرق سرش کوبیدم. محسن در جا روی زمین افتاد. خون زیادی داشت از سرش می رفت و من خیلی ترسیده بودم و نمی دانستم باید چه کار کنم. فقط به این فکر می کردم که حالا من قاتل همسرم هستم و حتما قصاصم می کنند. از این تصور و از دیدن جسد غرق خون همسرم وحشت کرده بودم باورم نمی شد که او مرده باشد. چند بار سرم را روی سینه اش گذاشتم تا مطمئن ش دم که قلبش نمیزد.»
بعد سهیلا برای این که کسی از راز قتل شوهرش باخبر نشود اقدام به مثله کردن جسد او کرد: «می خواستم جسد محسن را در جایی بیرون از شهر بیندازم و بعد به همه بگویم که از او خبر ندارم اما نمی توانستم جسد را از خانه خارج کنم. مطمئن بودم که کسی مرا خواهد دید و از طرفی هیچ کس را هم قابل اعتماد نمی دانستم که از او کمک بگیرم. تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که جسد همسرم را قطعه قطعه کنم. برای همین یک ساطور برداشتم و جسد او را تکه تکه کردم. بعد هم یک پتوی بزرگ آوردم و تکه های جسد را داخل آن ریختم.»
با اعتراف صریح متهم، گزارش پزشکی قانونی و گزارش تیم بررسی صحنه جرم برای متهم پرونده از سوی دادسرای جنایی کیفرخواست صادر شد و سهیلا به زودی محاکمه خواهد شد.
12jav.net