عاشق زن متاهل شدم و شوهرش را کشتم
میدانم حکم سنگینی در انتظار من و دوستم است. این تاوان عشقی بود که من به این زن داشتم و سرنوشت زندگی مان تلخ شد.
دوات آنلاین-دوستی اینترنتی با زن متاهل، فرجامی جز جنایت نداشت. قرار بود قاتل بعد از این قتل با همسر مقتول ازدواج کند. وعده ای که در این دست جنایت ها تکراری شده و قبل از عملیشدن، این دستبند است که بر دستان زن و مرد خیانتکار دوخته می شود.
گفتوگوی جام جم با متهمان این پرونده را بخوانید:
کاش خیانت نمیکردم
شیوا ۲۷ ساله و مادر یك دختر شش ساله است. طراح نقشه قتل شوهرش بوده و به اتهام معاونت در قتل عمدی بازداشت شده است. او البته خودش را مقصر نمی داند و می گوید از ماجرای قتل بی اطلاع بوده است.
*باشوهرت اختلاف داشتی؟
من و شوهرم با هم همسایه بودیم که آشنا شده و ازدواج کردیم، اما از وقتی باردار شدم شوهرم تریاك و ترامادول مصرف می کرد و مشروب می فروخت چندبار قرار شد برای ترک کمپ برود اما نرفت، بدرفتاری هایش ادامه پیدا کرد حتی خواستم جدا شویم که قبول نکرد و گفت شرایط را بهتر می کند که نشد.
* امیر (قاتل) را می شناختی؟
یك سال و ده ماه پیش از طریق کانال تلگرامی با او آشنا شدم. من با او حرف می زدم و درددل می کردم اما تا مدتی به او نگفتم متاهل هستم. او دلباخته ام شد و می خواست با من ازدواج کند، اما سردوراهی مانده بودم، سرانجام به او گفتم متاهلم. او وقتی شنید خیلی ناراحت شد. امیر چند هفته با من حرف نزد و تلفن همراهش را جواب نداد، بعد دوباره ارتباط مان از سر گرفته شد، من به او گفتم باید هرطور شده شوهرم را از بین ببرد که زیر بار نمی رفت و می گفت بگذار با او حرف بزنم.
*از شب جنایت بگو
من و شوهرم برای خرید بیرون رفتیم و او بعد از خرید، من و فرزندم را به خانه مادرش برد. امیر که دلباخته ام بود، همراه دوستش به محل قرار رفت و بعد از درگیری با شوهرم، او را کشتند، بعد به من خبر دادند و طوری وانمود می کردم که نمی دانم چه فردی شوهرم را کشته است.
*فکر میکردی بازداشت شوی؟
باورم نمی شد که بازداشت شوم، شاید اگر این دوستی که اولش برای درددل کردن بود میان من و آن جوان شکل نمی گرفت، کار به مرگ شوهرم کشیده نمی شد.
عشق کورکورانه از من قاتل ساخت
امیر 30 ساله فکر نمیکرد روزی دل در گرو زن شوهرداری بدهد و دستش به جنایت آلوده شود. زیرلب میگفت ای کاش دلباخته نمی شدم که مهر قاتل شدن بر پیشانی ام حك شود.
*از آشنایی ات با شیوا بگو.
یك سال و ده ماه پیش یک کانال تلگرامی مربوط به کارهای فرهنگی راه اندازی کردم. شیوا عضوآن کانال شد و بعد از ارسال پیام های خصوصی از من خواست اجازه دهیم در کارهای فرهنگی مان کمکم کند. بین ما این حرفها رد و بدل شد و بعد از چند دیدار همکاری اش را قبول کردیم.
*میدانستی متاهل است؟
ابتدا نه، می گفت مجرد است. این ارتباطها باعث شد به هم علاقه مند شویم و حتی می خواستم با او ازدواج کنم. دوستان، فامیل و خانواده ام همه از این علاقه وقصد ازدواجم باخبر بودند. شیوا در یك مرکز فروش محصولات بازاریابی می کرد. من هم چند بار با آنها همکاری کردم. چون شیوه کارشان مثل هرمیبود گفتم شاید برایم مشکل ایجاد شود و دیگر فعالیت نکردم.
*چطور فهمیدی متاهل است؟
چند ماه قبل از قتل، خودش واقعیت را گفت اما مدعی بود در حال جداشدن از شوهرش است.
*توچه واکنشی نشان دادی؟
چند هفته ارتباطم را با او قطع کردم، اما دوباره باهم صحبت کردیم. به او قول دادم کمکش کنم تا طلاق بگیرد. شیوا مدعی بود شوهرش معتاد است، مشروب می فروشد و او را به کارهای غیراخلاقی مجبور می کند. اول باور نکردم اما با دیدن پیام های شوهرش در تلفن همراه شیوا گفته هایش را پذیرفتم.
*چرا دست به قتل زدی؟
من و دوستم نمی خواستیم آن مرد بمیرد و هدفمان فقط تنبیه بود تا زودتر شیوا را طلاق دهد و من با او ازدواج کنم.
* تو طراح جنایت بودی؟
نه، شیوا طراح بود. او از زمستان سال گذشته حرف کشتن شوهرش را به میان آورد. میگفت یك نفر را اجیر می کند تا او را به قتل برساند. از طریق کانال تلگرامی اراذل و اوباش، فردی سابقه دار را برای قتل شوهرش اجیر کرده بود. حتی عکس شوهرش را همراه چند میلیون تومان پول به آن فرد داده بود اما وی سرش کلاه گذاشته و فرار کرده بود. او شش ماه اخیر روی ذهنم کار می کرد که شوهرش طلاقش نمی دهد و باید برای اثبات عشقم شوهرش را بکشم. نمی خواستم قاتل شوم و هدفم فقط تنبیه آن مرد برای جدایی از شیوا بود.
*از شب جنایت بگو.
شیوا میگفت شوهرش پیک موتوری است و شماره او در سایت دیوار درج شده است. آن شماره را یافتم و با او تماس گرفتم و خواستم برای انتقال یك بسته به سمت کوره آجرپزی متروکه در محله دولتخواه بیاید. من و دوستم میخواستیم آن مرد را تنبیه کنیم. وقتی او به محل قتل آمد، گفتم چرا همسرت را اذیت میکنی و طلاقش نمیدهی که گفت به تو چه ارتباطی دارد و دعوایمان بالاگرفت. مقتول ابتدا با چاقو ضربه ای به انگشتم زد که زخمی شدم. بعد من با چاقو سه ضربه زدم و دوستم برای نجات من چند ضربه با چاقو به شوهر شیوا زد و کنار موتورش افتاد.
*بعد از قتل کجارفتید؟
می ترسیدیم پلیس سربر سد، بنابراین فرار کردیم. بعد سوار تاکسی شدیم تا به خانه هایمان در اسلامشهر بازگردیم. در میانه راه هر دو چاقوهایمان را از خودروی در حال حرکت بیرون انداختیم. بعد از تلفنم به زن مقتول متوجه شدیم که او فوت شده است، خیلی ترسیده بودم و عذاب وجدان داشتم. من و دوستم راز قتل را پنهان کردیم.
* چراتسلیم نشدی؟
خیلی ترسیده بودم، به خاطر عذاب وجدان یك ماه حتى سر کارم نرفتم. روزهای آخر آنقدر عذاب وجدانم زیاد شده بود که میخواستم بروم دفتر امام جمعه شهرمان در اسلامشهر و ماجرای قتل را بگویم و بعد تسلیم شوم که ماموران آمدند و بازداشت شدم.
*حرف آخر؟
میدانم حکم سنگینی در انتظار من و دوستم است. این تاوان عشقی بود که من به این زن داشتم و سرنوشت زندگی مان تلخ شد.
12jav.net