2024/11/26
۱۴۰۳ سه شنبه ۶ آذر
پیشنهادات ما
طلاق به‌خاطر وحشت از ایدز

طلاق به‌خاطر وحشت از ایدز

12سال از ماجرای طلاقم می گذشت که روزی یکی از دوستانم با دیدن شرایط زندگی من پیشنهاد کرد با برادر 30ساله اش ازدواج کنم. من هم که 12سال رنج و سختی را تحمل کرده بودم و از سوی دیگر نیز دخترم بزرگ شده بود، پیشنهاد او را پذیرفتم...

دوات آنلاین-با خودم عهد کرده ام که اگر از این مخمصه رها شوم و قانون مجازات کمی برایم در نظر بگیرد، دیگر اعتیادم را کنار بگذارم و دست به کار خلافی نزنم تا سرنوشت دختر نوجوانم به تباهی کشیده نشود چراکه او اکنون در حالی خواستگار دارد که دستبندهای آهنین قانون بر دستان من گره خورده است و ...

 

زن 31 ساله ای که به اتهام همدستی در سرقت های برادرش توسط مأموران انتظامی و با صدور دستوری از سوی قاضی شریعت یار (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) دستگیر شده است با بیان این جملات در تشریح سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری الهیه گفت: 15سال بیشتر نداشتم که با «اکبر» ازدواج کردم. آن زمان در یکی از روستاهای درگز زندگی می کردیم و امکانات زیادی برای تحصیل وجود نداشت، به همین دلیل من هیچ وقت مدرسه نرفتم و بی سواد باقی ماندم. پدرم زمین کشاورزی داشت و ما از همان  دوران کودکی به امور خانه داری و کمک به پدرم مشغول بودیم. «اکبر» هم از اهالی همان روستا بود که در نهایت با یکدیگر ازدواج کردیم اما او خیلی زود استعمال موادمخدر سنتی را رها کرد و به مصرف شیشه و کریستال روی آورد. مدتی بعد هم سرنگ به دست گرفت و معتاد تزریقی شد. دیگر نمی توانستم این شرایط را تحمل کنم چرا که او مدام در کوچه و خیابان تلوتلو خوران داخل جوی آب می افتاد و دیگر نقطه سالمی در بدنش برای تزریق موادمخدر وجود نداشت. من هم که از آلوده شدن به ایدز وحشت داشتم همه حق و حقوقاتم را بخشیدم تا دختر یک ساله ام را از این وضعیت نجات بدهم.

 

این گونه بود که دخترم را برداشتم و راهی مشهد شدم. در این جا برای گذران زندگی به امور نظافت در منازل مردم پرداختم اما نتوانستم برای دخترم شناسنامه بگیرم. مدتی بعد همسر سابقم به زندان افتاد و من هم به دنبال تصادف با یک خودرو خانه نشین شدم. در مدت دو ماهی که استراحت مطلق داشتم به پیشنهاد یکی از دوستانم و برای تسکین دردهایم به مصرف موادمخدر از نوع شیره و تریاک روی آوردم.

 

خلاصه، 12سال از ماجرای طلاقم می گذشت که روزی یکی از دوستانم با دیدن شرایط زندگی من پیشنهاد کرد با برادر 30ساله اش ازدواج کنم. من هم که 12سال رنج و سختی را تحمل کرده بودم و از سوی دیگر نیز دخترم بزرگ شده بود، پیشنهاد او را پذیرفتم و با «عمران» ازدواج کردم تا حداقل سایه مردی بالای سرم باشد. ولی مدتی بعد متوجه شدم که «عمران» هم معتاد شده است اما چاره ای جز ادامه زندگی با او نداشتم چرا که خودم نیز معتاد بودم و نمی توانستم هزینه های زندگی ام را تامین کنم.

 

از آن جایی که همسرم دوست داشت تا فرزندی داشته باشیم، من هم از سه ماه قبل باردار شدم و زندگی آرامی را تجربه می کردم تا این که ناگهان ماموران انتظامی با حکم قضایی وارد منزلم شدند و بسیاری از لوازم و وسایلی را که برادرم در منزل ما گذاشته بود به کلانتری آوردند. این جا بود که فهمیدم اموال مذکور سرقتی است و برادرم آن ها را از مردم سرقت کرده بود. اگرچه می دانستم برادرم از راه سرقت و فروش لوازم مسروقه زندگی اش را می گذراند، اما به ما گفته بود این لوازم را خریده است و به طور امانت در منزل ما بماند تا آن ها را بفروشد. چراکه برادرم در نزدیکی منزل ما زندگی می کند و بعد از آن که به جرم سرقت توسط نیروهای تجسس کلانتری الهیه مشهد دستگیر شد به همدستی من در پنهان کردن لوازم سرقتی اعتراف کرد و ... 

 

شایان ذکر است، به دستور سرهنگ توفیق حاجی زاده (رئیس کلانتری الهیه) تحقیقات بیشتر درباره این پرونده سرقت با صدور دستور قضایی ادامه دارد.

 

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

منبع: خراسان

12jav.net

 

پیشنهادات ما
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.