2024/03/28
۱۴۰۳ پنج شنبه ۹ فروردين
3 حکایت کوتاه از گلستان سعدی

3 حکایت کوتاه از گلستان سعدی

اعرابی را دیدم در حلقه جوهریان بصره که حکایت همی‌کرد که وقتی در بیابانی راه گم کرده بودم و از زاد معنی چیزی با من نمانده بود و دل بر هلاک نهاده که همی ناگاه کیسه‌ای یافتم پر مروارید...

دوات آنلاین-سه حکایت از گلستان سعدی را که از باب‌های مختلف آن انتخاب شده است مطالعه کنید:

 

اعرابی را دیدم در حلقه جوهریان بصره که حکایت همی‌کرد که وقتی در بیابانی راه گم کرده بودم و از زاد معنی چیزی با من نمانده بود و دل بر هلاک نهاده که همی ناگاه کیسه‌ای یافتم پر مروارید هرگز آن ذوق و شادی فراموش نکنم که پنداشتم گندم بریانست باز آن تلخی و نومیدی که معلوم کردم که مرواریدست.

 

در بیابان خشک و ریگ روان/تشنه را در دهان ، چه در چه صدف

 

مرد بی توشه کاوفتاد از پای/بر کمربند او چه زر چه خزف (1)

 

1.خزف : هر چیز گلی که در آتش پخته شده باشد. ظرف سفالین .

 

*****

 

هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم به جامع کوفه در آمدم دلتنگ. یکی را دیدم که پای نداشت سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم

 

مرغ بریان به چشم مردم سیر/کمتر از برگ تره بر خوان است

 

وان که را دستگاه و قوت نیست/شلغم پخته مرغ بریان است

 

*****

 

ده آدمی بر سفره ای بخورند و دو سگ بر مرداری با هم بسر نبرند. حریص با جهانی گرسنه است و قانع به نانی سیر. حکما گفته اند توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت.

 

روده تنگ به یک نان تهی پرگردد/نعمت روی زمین پر نکند دیده تنگ

 

که شهوت آتشست از وی بپرهیز/بخود بر آتش دوزخ مکن تیز

12jav.net

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.