دوات آنلاین-پارسها از جمله اقوام ایرانی بودند که نواحی جنوبی فلات ایران را برای سکونت خویش برگزیدند.
پارس ها شامل ده قبیله بودند که محل استقرار آنان، آن قسمت از جنوب ایران بود که در سواحل خلیج فارس قرار داشت. به همین جهت آن سرزمین را به نام آنان به پارس (فارس) و دریای مجاور آنرا دریای پارس (خلیج فارس) نامیدند. این نام از روزگار باستان تاکنون بر این سرزمین و بر این دریا باقیمانده است.
10 قبيله پارسی که در ابتدا به دامداری اشتغال داشتند نواحی سردسیر و گرمسیر پارس را محل بیلاق و قشلاق خود قرار داده بودند. سرزمین پارس که سراسر سواحل شمالی خلیج فارس از خوزستان تا کرمان را در بر می گرفت تا حدود یزد و اصفهان نیز امتداد می یافت.
چنانکه بعضی از قبایل پارسی در یزد و کرمان سکونت داشتند. این قلمرو گسترده که شامل دشت و کوه و کوهپایه بود، محیط متنوعی را فراهم ساخته بود و سرانجام موجب گردید تعدادی از قبایل پارسی به کشاورزی و یکجانشینی روی آورند. در حالیکه تعدادی دیگر همچنان به دامداری و کوچ نشینی ادامه می دادند.
تنوع محیط و تفاوت در شیوه زندگی، موجب جدایی و تفرقه میان قبایل پارسی نگردید زیرا آنان بر هویت پارسی خود تأکید می کردند و همچنان پارسی بودن خود را مایه برتری خویش بر دیگران میدانستند.
تأکید بر هویت پارسی، از یک سو موجب تداوم و استحکام اخلاق و انضباط قبیلهای در میان آنان می شد و از سوی دیگر باعث اتحاد هرچه بیشتر می گردید. در نتیجه وحدت قبایل پارسی برای حفظ قلمرویی که به دست آورده بودند ضروری بود.
حکومت پارسیان
از میان قبایل پارسی قبیله پاسارگاد اهمیت بیشتری داشت زیرا خاندان حکومتی پارس که به نام بزرگ آن خاندان یعنی هخامنش، به هخامنشی موسوم شده از این قبیله بود.
قبیله پاسارگاد و خاندان هخامنش نقش مهمی در پیوند قبایل پارسی با یکدیگر داشتند. این پیوند در اصل به شکل حاکمیت خاندان هخامنشی بر دیگر قبایل بود که با همدستی و همراهی تعدادی از قبایل صورت می گرفت.
در واقع جامعه پارسی به شکل هرمی بود که خاندان هخامنشی در رأس آن فقرار داشت و در مرتبه پایین تر دیگر خاندانهای قبیله پاسارگاد قرار می گرفتند. پس از آن، قبایل متحد قبیله پاسارگاد و آن گاه دیگر قبایل پارسی قرار داشتند.
در حقیقت جامعه و حکومت پارس بیش از آنکه بر ائتلاف قبایل استوار باشد، متکی به حاکمیت و حکومت خاندان هخامنشی بود.
هخامنش، بزرگ خاندان هخامنشی در حدود قرن هشتم قبل از میلاد یعنی اوایل تأسیس سلسله ماد زندگی می کرد. تا زمان پسرش چیش پش، خانواده او به صورت متحد، حکومت را در دست داشتند، اما پس از چیش پش، خانواده هخامنشی به دو شعبه تقسیم گردید.
شعبه اول که فرزندان آریارمن بودند خود را شاه پارس مینامیدند. شعبه دوم که فرزندان کوروش اول بودند خود را شاه انشان می نامیدند. انشان سرزمینی در مغرب فارس بود که در ابتدا جزو قلمرو دولت ایلام به شمار می آمد اما پارسها توانستند آن را به تصرف خود در آورده و در آنجا ساکن شوند.
حکومت بر پارسها در ابتدا در دست فرزندان آریارمن بود اما سرانجام به دست فرزندان کوروش اول یعنی شاهان انشان افتاد. قرار داشتن انشان در همسایگی ماد و ایلام، به پارس ها این امکان را می داد تا هم با دستاوردهای تمدنی آنان آشنا شوند و هم بتوانند با آن دولت ها رابطه برقرار نمایند.
نزدیکی خاندان کوروش اول به دولت و دربار ماد تا آن حد بود که کوروش (کوروش دوم) بنیانگذار دولت هخامنشیان، مادرش دختر پادشاه ماد بود.
او که مدتها در دربار ماد به سر برده بود، با اوضاع داخلی و خارجی آن دولت به خوبی آشنایی داشت.
کوروش و بنیانگذاری دولت هخامنشی
تأسیس دولت - کوروش (کوروش دوم) پس از آنکه مدتی را در دربار ماد گذراند به پارس بازگشت و با عنوان پادشاه انشان به حکومت پرداخت او از اینکه تابع اژدهاک پادشاه ماد باشد رضایتی نداشت.
اندیشه و آرزوی حکومت بر قلمروی وسیع تر مانع از آن می شد که به پارس قانع باشد. بخصوص آنکه او از ضعف و فساد در دربار ماد مطلع بود و می دانست که میان پادشاه، بزرگان و مردم ماد اختلاف وجود دارد.
از آن مهمتر، او می دانست که دولت ماد متحد قدیمی خود یعنی دولت کلده را از دست داده است. زیرا اختلاف در دولت به خاطر شهر حران روز بروز بیشتر میشد.
کوروش با اطلاع از اوضاع داخلي ماد پارسها را به قیام در برابر مادها فراخواند. به همین منظور او بزرگان پارس را به دست یافتن به قدرت و ثروت وعده داد و بر نارضایتی پارسها از حکومت مادها تأکید کرد.
چون بزرگان پارس همراهی خود را کوروش اعلام داشتند، او دعوی استقلال کرد و دست دوستی به سوی دولت کلده دراز نمود.
اژدهاک پادشاه ماد با دریافت چنین اخباری شتابان با لشکریان خود به سوی پارس رهسپار گردید. در سرزمین پارس و در هنگام مقابله با لشکریان کوروش چون تعدادی از سرداران ماد به کوروش پیوستند چاره ای جز تسلیم ندید و چون به دنبال آن هگمتانه به دست پارسها افتاد، عمر دولت ماد به پایان رسید (۵۵۰ ق. م).
دولت هخامنشی که بدین ترتیب تأسیس شد. خزانه پادشاهی ماد را نصیب بزرگان پارس نمود اما کوروش سعی کرد با واگذاری بعضی مقامات به بزرگان ماد، آنان را به طرف خود جلب کند.
او حتى شهر هگمتانه را به عنوان پایتخت خود برگزید. بعدها با تصرف شوش این شهر نیز چنین مرکزیتی یافت. با تصرف قلمرو دولت ماد و سپس نواح شرقی ایران، تمامی این سرزمین به دست پارسها و دولت هخامنشیان افتاد و صاحب حکومتی واحد گردید.
فتوحات خارجی
تصرف هگمتانه به دست پارسها دولتهای مغرب آسیا یعنی لودیه, کلده و نیز مصر را به جنب و جوش واداشت.
دولت کلده که متحد کوروش به شمار میآمد توانست شهر حران را تصرف کند. اما طولی نکشید که کوروش به عنوان جانشین دولت ماد، مدعی مالکیت آن شهر گشت و بدین ترتیب روابط دولت هخامنشیان با دولت کلده به دشمنی تبدیل شد.
در این احوال دولت لودیه با این ادعا که با دولت ماد پیوند خانوادگی داشته است لشکریان خود را به سوی ایران روانه ساخت و قسمتهایی از آسیای صغیر را تصرف کرده و بر قلمرو خود افزود.
سپس برای تحکیم موقعیت خود و با دولت های کلده و مصر پیمان اتحاد بست. به دنبال این واقعه ارتش هخامنشیان که با پیوستن مادها قوی تر شده بود به سوی کشور لودیه که رهسپار گردید. مسیر لشکریان چنان انتخاب شد که رابطه دولت لودیه با متحدانش قطع گردد و شهرحران نا تیز تصرف شود.
بدین ترتیب هنگامیکه ایرانیان قدم به خاک لودیه گذاشتند آن دولت تنها متکی به نیروی سربازان مزدور یونانی بود، در نتیجه بایتخت ثروتمندان فتح شد و ثروت فراوانی نصیب فاتحان ساخت. به دنبال آن شهرهای یونانی در آسیای صغیر نیز سرکوب و تابع دولت هخامنشی گردیدند.
پس از لودیه، فتح خارجی دیگر هخامنشبان تصرف شهر بابل پایتخت دولت کلده بود. قبل از آن تصرف شوش و حران قلمرو دولت کلده از شمال و جنوب کوچکتر شده و در نتیجه خطوط اصلی جنگ به شهر بابل نزدیکتر گشته بود. بعلاوه در این احوال شهر بابل دستخرش کشمکشی شدید میان بزرگان دولت و کاهنان بود. زیرا کاهنان بابلی از اینکه دولت به مردوک ، ربالنوع بزرگ بابل بی توجه بود ناراضی بودند.
در نتیجه ایرانیان بابل را فتح کردند. (۵۳۹ ق.م).
از اقدامات کوروش در بابل جلب رضایت کاهنان و پرستش مردوک بود.
با تصرف بابل و نیز اطاعت ساکنان فنیقیه و فلسطین از دولت هخامنشی، سراسر آسیای غربی به دست ایرانیان افتاد. پس از چندی در ادامه این فتوحات کوروش متوجه مرزهای شمال شرقی ایران شد و با قبایل ماساژت به جنگ پرداخت اما در این لشکر کشی کشته شد (۵۳۰ ق. م).
حکومت کمبوجیه و به قدرت رسیدن داریوش اول
فتح مصر - پس از کوروش، فرزندش کمبوجیه به قدرت رسید. او در تعقیب فتوحات پدر متوجه کشور مصر شد. از میان دولت های بزرگ آن زمان تنها مصر مطيع هخامنشیان نشده بود.
لشکر کشی به مصر از طریق صحرای سینا صورت گرفت و با کمک قبایل بادیه نشین تدارکات لازم به لشكریان رسانده شد. دولت مصر با این تصور که عبور از صحرا برای لشکر کمبوجیه مشکل و طولانی خواهد بود، غافلگیر شد و در هم شکست.
با تصرف مصر، کمبوجیه سعی کرد به سنن مصریان عمل کند و کاهنان مصری را از خود راضی نماید.
کمبوجبه در بازگشت به ایران، در بین راه به طرزی مشکوک درگذشت.
قضيه گئومات
به کمبوجیه اطلاع داده بودند که برادرش به نام بردیا در ایران شورش کرده و حکومت را در دست گرفته است. این در حالی بود که بردیا مخفیانه بدستور کمبوجیه کشته شده بود.
واقعیت امر هم این بود که شورشی که در ایران برپا شده بود توسط شخصی به نام گنومات صورت گرفته بود. گئومات از مردم ماد و از طبقه مغها بود. او از بی اطلاعی مردم از قتل بردیا استفاده کرده و خود را به نام او معرفی کرد.
گئومات که بدین ترتیب حکومت را بدست گرفته بود با ثروت اندوزی و قدرت طلبی و نیز با معتقدات مذهبی بزرگان پارسی مخالفت کرد.
پادشاهی داریوش اول
گئومات حدود یک سال حکومت را در دست داشت. بدین ترتیب حکومت از دست پارس ها گرفته شد، اما در این هنگام شخصی به نام داریوش که از خانواده آری یارمن بود، توانست موقعیت گذشته پارس ها را احیا نماید.
او در آغاز هفت خانواده از پارسها را که از واسپوهران بودند با خود همراه ساخت و سپس به کمک آنان گئومات را کشت.
بدین ترتیب داریوش که از سوی واسپوهران به پادشاهی رسیده بود بار دیگر فرزندان آرییارمن را به قدرت رساند و خود را پادشاه ایران خواند. اما طولی نکشید که در سراسر ایران و نواحی اطراف آن شورشهای بزرگی برپا شد. حتی در پارس آن دسته از پارسها که از حکومت هخامنشیان ناراضی بودند، دست به شورش زدند. در نتیجه حدود دو سال داریوش مدام مشغول جنگ بود.
سرانجام شورشیان و سران آنها به شدت سرکوب شدند و بار دیگر دولت هخامنشیان برپا و حکومت پارسها برقرار گردید.
امور داخلی و خارجی هخامنشیان در دوره داریوش اول
شیوه حکومت - داریوش اول از ۵۲۲ تا486 قمری حکومت کرد. دوره حکومت او اوج اقتدار دولت هخامنشیان است. درواقع همانگونه که کوروش بنیانگذار دولت هخامنشی است، داریوش استوار کننده آن می باشد اما باید توجه دانست که روش حکومتی آن دو با یکدیگر متفاوت بود.
داریوش با رسیدن به قدرت اعلام داشت که اهورامزدا او را به پادشاهی رسانده است. این بدان معنی بود که داریوش و خاندان هخامنشی و پارسیان دارای چنان موقعیت و مقامی هستند که هیچکس از کسی از آن برخوردار نیست و همه باید از هخامنشیان اطاعت کنند.
داریوش خود را نیازمند جلب حمایت کاهنان مصر و بابل و پرستش خدایان آنها نمی دید. داریوش با این شیوه حکومت و نظم محکمی با وجود آورد و برای تداوم آن تشکیلات خاصی برپا کرد.
اداره کشور
تشكيلات خاصی که داریوش برای اداره کشور به وجود آورد. در اصل متکی بر ارتش بود. او در قدم نخست ارتش را دوباره سازماندهی کرد، هسته اصلی آن را از پارسیان قرار داد و سپس مراتب پایین تر را به دیگر اقوام ایرانی مانند مادها سپرد. این ارتش در هنگام جنگ، با نیروهایی که ملل تابعه (مصر، بابل، لوديه و...) فراهم می کردند، توسعه می یافت و تقویت می شد.
فرماندهی ارتش در بسیاری از سطوح مخصوص پارس ها و به ویژه در مقامات بالا فقط در دست هفت خانواده پارسی که داریوش را به قدرت رساندند، بود.
فرماندهان واحدهای نظامی در استانها، مقام شهربانی با استانداری نیز داشتند. در نتیجه امنیت و اداره امور در دست یک نفر متمرکز می شد. اما برای جلوگیری از قدرتیابی بیش از حد او، امور مالی در اختیار مقامی دیگر قرار می گرفت.
به علاوه، از اقدامات شهربانان، با بازرسی مداوم که معمولا مخفیانه بود مراقبت می شد. برای آنکه امر بازرسی، اطلاع رسانی و ابلاغ دستورات حکومت مرکزی به خوبی صورت گیرد شبکه راهها و ارتباطات نیز منظم شد. بدین ترتیب با این گونه اقدامات ، دولت هخامنشیان بر اداره امور توانا گردید و حاکمیت یافت.
جنگ با یونان
در دوره داریوش فتوحات خارجی کم بود و دولت هخامنشیان بیشتر وقت و توان خود را صرف امور داخلی و اداره کشور می نمود. در حقیقت داریوش سعی داشت فتوحات قبلی را نگهداری نماید.
از جمله فتوحات دوره داریوش، تصرف قسمتی از سرزمین هند و نیز تصرف قسمتی از خاک اروپا بود. فتح قسمتی از خاک اروپا که در مجاورت آسیای صغیر قرار داشت موجب جنگهایی شد به نام جنگ های ایران و یونان که سالها به طول کشید.
علت جنگ های ایران و یونان آن بود که عده ای از اقوام سکایی از سمت شمال غربی، مدام به مرزهای ایران هجوم می آوردند.
مرکز اصلی این عده از سکاها در حوالی رود دانوب در اروپا بود.
به منظور سرکوب سکاها، داریوش با سپاهیان خود از طریق آسیای صغیر عازم سواحل رود دانوب شد. در ضمن او در این لشکر کشی میخواست حکومت ایران را بر شهرهای یونانی آسیای صغیر تحکیم بخشد. این شهرها که از زمان کوروش جزو دولت هخامنشیان بودند، مدام دست به شورش می زدند و یونانیها نیز به آنان کمک می کردند.
داریوش پس از مطیع ساختن شهرهای یونانی آسیای صغیر وارد اروپا شد و در تعقیب سکاها به طرف رود دانوب حرکت کرد. اما یونانیها که مخالف دولت هخامنشیان بودند در صدد کمک به سکاها برآمدند. در نتیجه سپاه ایران پس از یک تعقیب طولانی و بی نتیجه در صدد بازگشت برآمد.
سرانجام در سال ۴۹۰ ق.م در حالی که بخش اصلی سپاه هخامنشیان به ایران برگشته بود، قسمتی کوچک از سربازان ایرانی در دشت ماراتن با یونانیها وارد جنگ شدند.
در این جنگ که یونانیها متحد شده و با تمام توان از سرزمین خود دفاع می کردند، بر سپاهیان هخامنشی پیروز شدند. داریوش قبل از آن که این شکست را جبران کند در گذشت.
12jav.net