2025/07/14
۱۴۰۴ دوشنبه ۲۴ تير
گلستان سعدی/ پیرمردی رو به مرگ

گلستان سعدی/ پیرمردی رو به مرگ

حکایت زیر نخستین حکایت از باب ششم گلستان سعدی درباره ضعف و پیری است:

دوات آنلاین-حکایت زیر نخستین حکایت از باب ششم گلستان سعدی درباره ضعف و پیری است:

 

با طایفه دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی‌کردم که جوانی در آمد و گفت درین میان کسی هست که زبان پارسی بداند؟ غالب اشارت به من کردند. گفتمش خیرست گفت پیری صد و پنجاه ساله در حالت نزع(جان کندن) است و به زبان عجم چیزی همی‌گوید و مفهوم ما نمیگردد گر به کرم رنجه شوی (بیایی) مزد یابی، باشد که وصیتی همی‌کند. چون به بالینش فراز شدم این میگفت

 

دریغا که بر خوان الوان عمر/ دمی خورده بودیم و گفتند بس

 

معانی این سخن را به عربی با شامیان همی‌گفتم و تعجب همی‌کردند از عمر دراز و تاسف او همچنان بر حیات دنیا. گفتم چگونه‌ای درین حالت؟ گفت: چه گویم؟

 

ندیده‌ای که چه سختی همی‌رسد به کسی/ که از دهانش به در میکنند دندانی

 

قیاس کن که چه حالت بود در آن ساعت/ که از وجود عزیزش بدر رود جانی

 

گفتم تصور مرگ از خیال خود بدر کن وهم را بر طبیعت مستولی مگردان که فیلسوفان یونان گفته‌اند مزاج ارچه مستقیم بود اعتماد بقا را نشاید و مرض گرچه هایل دلالت کلی بر هلاک نکند. اگر فرمایی طبیبی را بخوانم تا معالجت کند. دیده بر کرد و بخندید و گفت

 

دست بر هم زند طبیب ظریف/ چون حرف بیند اوفتاد حریف

 

خانه از پای بند ویران است/ خواجه در بند نقش ایوان است

 

پیرمردی ز نزع مینالید/ پیر زن صندلش همی‌مالید

 

چون مخبط شد اعتدال مزاج/ نه عزیمت اثر کند نه علاج

12jav.net

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.