خلاصه داستان، نقد و بازیگران فیلم بعد از رفتن
همه آنچه درباره فیلم بعد از رفتن باید بدانید در این مطلب جمع آوری شده است و می توانید نقدهایی بر آن را بخوانید.
دوات آنلاین -فیلم بعد از رفتن اولین ساخته بلند سینمایی رضا نجاتی است که از حضور بازیگرانی مطرح بهره می برد و داستانی جذاب دارد.
خلاصه داستان فیلم بعد از رفتن
داستان فیلم بعد از رفتن درباره جوانی به نام آرش است که بعد از مدتها دوری به زادگاهش باز میگردد و به دنبال گمشدهاش است در این بین اتفاقات گوناگونی برایش رخ میدهد و با حقایق جدیدی که در گذشته برای زندگی اش به وقوع پیوسته مواجه میشود.

بازیگران فیلم بعد از رفتن
صابر ابر، سارا بهرامی، پوریا رحیمی سام، پانته آ پناهی ها، بهرام شاه محمدلو، احترام برومند، روشنک گرامی، یسنا میرطهماسب، خسرو احمدی و حامی ترابی در این فیلم سینمایی بازی کرده اند.
نقدهایی بر فیلم بعد از رفتن
در ادامه نظر دو منتقد را درباره این فیلم بخوانید.

ویژگی های قصه بعد از رفتن
علیرضا بهرامی در ایسنا نوشت: سوژه در نگارش فیلمنامه و کلا ساختن هر فیلمی، نقشی اساسی و حیاتی دارد. درواقع یکی از جاهایی که "تفاوت" بهعنوان یکی از لازمههای موفقیت هر اثر هنری، در فیلمسازی هم میتواند بروز یابد، در انتخاب و بعد، پرداخت "سوژه" است. برخی از فیلمسازان، تفاوت در فرم و شکل ساخت را برای تمایز ایجاد کردن بین کار خود و دیگران انتخاب میکنند. بسیاری هم بهدنبال این هستند که با انتخاب یک سوژه بکر یا سوژههایی که آرایههای آنها از بکری نسبی برخوردارند، اصل تفاوت را ایجاد کنند؛ مخصوصا که کلیشهزدگی و تکرار، از عاملهای آزار مخاطب و در نتیجه مردود شدن فیلم نزد آنان است.
پیدا کردن سوژه بکر بهخودی خود کار دشواریست. هر چه زمانهم میگذرد و فیلمهای بیشتری ساخته میشود، سختتر هم میشود. پس گاهی فیلمسازان سعی میکنند عنصر «جور دیگر دیدن» را در پرداخت بسترهای داستانیِ آشنا در ذهن مخاطب، مبنای ایجاد و بروز تفاوت قرار دهند. مثلا فیلم «خانه دختر» شهرام شاه حسینی را بهخاطر بیاورید. آنجا در قصه همه چیز طبیعی و مثل خیلی از قصهها و فیلمهای دیگر بود. تنها در یک نقطه تفاوتی ایجاد شد که شما را وا میداشت به این فکر کنید که «اینطور هم میشود»!
فیلم سینمایی بعد از رفتن، نیز در قصه چنین رویکردی داشته است. همه چیز مانند خیلی از فیلمهای با موضوع مشابه است، تا آنجا که مخاطب درمییابد درباره مادری که فرزند خردسال و همسرش را ترک کرده و حالا پس از چند سال سر و کلهاش پیدا شده، اینطور (جور دیگر) هم میشود دید. در واقع یک برگ که با تصور یک موقعیت با زاویهای خاص جلو پنجره دید مخاطب رو میشود.
فیلم تا اینجای کار، با بازی صابر ابر در نقش پدر جوان و سارا بهرامی در نقش مادر جوان و غیره، حتا در پوریا رحیمی سامش هم چیز جدیدی ندارد و همه چیز مانند دیگر فیلمهای این بازیگران هم هست، جر بهرام شاهمحمدلویش که بهخاطر تغییرات سنی و فیزیکی که داشته باورمان نمیشود همان «آقای حکایتی» خودمان است.
این وضعیت که تصویر شد، به خودی خود خوب نیست اما باز هم همه چیز از آنجایی به هم میریزد که مخاطب قرار است ناگهان با اطلاعاتی جدید مواجه شود و قضیه را طور دیگری ببیند. مواد لازم برای این منظور، یک بازیگر زن با قابلیت تئاتری مانند سارا بهرامی است که ناگهان فضا را احساسی کند و در قالب شلیک جملههایی متوالی، اطلاعات جدید را بریزد وسط. درنتیجه هر چه تا پیش از این نقطه، ریتم فیلم کسالتبار بوده، ناگهان ریتم بهشدت تند میشود. صحنهآرایی و نورپردازی فیلم برای تهران همیشه در حالت ابری و برف و بارانی، بههمراه غم جاری در تمام آدمهایش، حسی کُند در درون مخاطب پدید میآورد که با این تندی چندان نسبتی پیدا نمیکند.
بازیهای آشنای بازیگرانش - که البته چیزی از تواناییشان نمیکاهد - در فرم بازیگری و تیپسازیهایی انگار تثبیت و درنتیجه کلیشهایشده، در نوع خود جالب است. همه همان چیزی هستند که همیشه بودهاند؛ درنتیجه، توقع تفاوت را از این منظر نمیتوان داشت. حتا انتظار خلاقیت را. واقعا این یک پرسش فراتر از نقد فیلم مورد بحث است که مخاطب ایرانی حدود یک و نیم دهه است که یک «صابر ابر» ثابت را در تمام فیلمها میبیند، تا چند دهه دیگر قرار است همین «صابر ابر» را مدام ببیند؟ با یک بغض در گلو هنگام حرف زدن و نگاهی مملو از ترکیب استیصال، سرگردانی، غم و کلافگی توامان.
گذشته از این، به نظر میرسد وقتی شخصیتهای فیلم قرار است رانندگان و موتورسواران حرفهای ورزشی باشند، بهتر است دستکم در زمینه موتورسواری در سکانسهایی چند، تمرین بیشتری داشته باشند تا ناشیگری مشهود، به باورپذیری لطمه نزند. با این حال اما اهتمام سازندگان یک فیلم در برپایی موقت یک سیرک فقط برای تصویربرداری چند سکانس محدود، قابل ستایش و خودش یک احترام به مخاطب است.

بعد از رفتن؛ فیلم قابل قبول
شبنم محمودی شرق، عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران در نقد این فیلم نوشت:... «بعد از رفتن» یک داستان ساده دارد ولی حول یک محور پیچیده می چرخد: ارتباطات. شخصیت اصلی داستان آرش است، یک پدر مجرد که سرپرستی فرزندش فرشاد را به عهده دارد و از همان سکانس اول می فهمیم بداخلاق و بدقلق و چقر و بی پول است. در طول فیلم می فهمیم همسری داشته که از دست داده و همسر دومی اختیار کرده که مادر فرزندش است و سر او را کلاه گذاشته و رفته و برادرزنی که تلاش دارد به او کمک کند و پدر و مادر و برادر و خواهر و شوهرخواهری که خیلی هم ارتباط نزدیکی با هیچ کدامشان ندارد و داستان زندگی او یک سفر است: از جنوب به تهران برای یافتن همسرش.
شخصیت آرش پرداخت خوبی دارد، کارهایش و اعمالش بخاطر ماجراهای تلخی است که پشت سر گذاشته و به همین دلیل بیننده می تواند با او همذات پنداری کند. اما باقی شخصیت ها در حد تیپ باقی می مانند و واقعا بود و نبود بعضی هایشان هیچ تاثیری در روند داستان ندارد: از محبوب ماهیگیر که دلش برای فرشاد تنگ می شود و احتمالا کمی هم دلش پیش آرش گیر است تا شوهرخواهر و برادرش آرمان که عشق سرعت دارد و پدر سنتی ای که دلش برای فرزندش می تپد اما بنا به رفتارهایی که از تیپ پدر با همان رفتارهای همیشگی اش سراغ داریم به روی خودش نمی آورد و دلتنگی اش را با سر بر روی شانه فرزند نهادن تسکین می دهد.
به این ها مادر را اضافه کنید که همان زن شوخ و شنگ و بامزه ای است که در خیلی از آثار دیده ایم و فرانک و محسن آقا پدر و خواهر همسر اولش و حتی مونا و کاوه و عماد که هیچ شخصیت پردازی نشده اند و در حد تیپ باقی می مانند. از دیگر سو خط روایت کلاسیک داستان هم کمی دیر گره گشایی می شود و در لحظات پایانی نقطه عطف دوم داستان شکل می گیرد: مونا مادر واقعی فرشاد نیست و به همین دلیل آرش با او زندگی مشترک را آغاز کرده و دقیقا به همین دلیل هم مونا آرش را ترک کرده و خب طبیعتا این حجم اطلاعات برای بیننده کمی دیر است که در سکانس ماقبل آخر تازه بفهمد کل قضایا چه بوده است.
پایان بندی فیلم اما به نظرم به ساختار داستان نزدیک است: اینکه سرنوشت قهرمانان داستان تقریبا مشخص است و البته بیننده بعد از خروج از سالن کماکان درگیر داستان است و تلاش دارد در ذهنش ادامه داستان را بنویسد: آرش بر می گردد و مونا هم و جمع خانواده دوباره تشکیل می شود یا آرش می رود و پشت سرش را هم نگاه نمی کند. ضمن اینکه بیننده از اواسط فیلم انتظار دارد پدر واکنشی در برابر آرش و نجات او از تنهایی و تلخی داشته باشد.
نجاتی در کارگردانی کمی ضعیف تر از نویسندگی داستان ظاهر شده: صابر ابر خیلی زیاد تلاشی در جهت تجلی نقش آرش ندارد و فن بیان و حرکات صورت و بدنش تقریبا همانی است که همیشه دیده ایم. سارا بهرامی و پانته آ پناهی ها هم همین طور. اما در این میان بازیگر نقش فرشاد حامی ترابی و احترام برومند در نقش مادر و بهرام شاه محمدلو در نقش پدر با تمام کوتاه بودن عالی است. طراحی صحنه و لباس فیلم راستش به نظرم خیلی در خدمت فیلم نیست و موسیقی هم در بسیاری از لحظات بار سنگینی است به دوش فیلم. ضمن اینکه در بسیاری از لحظات انگار فیلم کش آمده و قطعا کار نیاز به تدوین مجدد دارد تا از حوصله تماشاگر خارج نشود.
به هر روی به عنوان یک کار اولی می توان به آینده نجاتی امید بست و نمی توان گفت این کار خوب است یا بد چون یا بیننده فیلم را دوست دارد یا دوست ندارد اما امتیاز قبولی به این فیلم داد و آرزو کرد که این فیلم ورودی یک کارگردان و نویسنده موفق به دنیای بزرگ فیلم حرفه ای بلند باشد.
12jav.net