در خانه وحشت به دختر جوان چه گذشت
از وضعیتم ناراضی بودم و دوست داشتم زندگی سالمی را تجربه کنم به سعید اعتماد کردم و برای ترک اعتیاد راهی خانه او شدم، اما خبر نداشتم که قرار است اسیر او شوم. سعید مرا آزار و اذیت و در اتاقی حبس میکرد.
دوات آنلاین -ساناز، دومین دختر نجات یافتهای خانه وحشت مقابل بازپرس جنایی مورد تحقیق قرار گرفت و روایت تکان دهنده از فرار خود را بازگو کرد.
به نوشته روزنامه جوان، رسیدگی به پرونده خانه وحشت که متهمان آن پسرجوانی به نام سعید و خواهرش هستند همچنان در دادسرای امور جنایی تهران از سوی قاضی محمد وهابی، بازپرس شعبه دوم ادامه دارد و هر روز اسرار تازهای از آن بر ملا میشود. سعید که از مجرمان سابقهدار است و قبل از آن هم به جرم قتل شبه عمد به زندان رفتهبود پس از آزادی دوباره دست به جنایت زد و در پوشش مأمور پلیس مخفی دختران فراری را به خانهاش میآورد و پس از آزار و اذیت آنها را به طرز وحشتناکی شکنجه و حبس میکرد. مأموران پلیس پایتخت دوشنبه ۱۵آذر در خانه وی که بعد از آن به خانه وحشت سعید معروف شد جسد دختر جوان ناشناسی را داخل نایلون زباله کشف کردند و دو دختر جوان به نامهای ساناز و زهرا را که از مدتها قبل در آنجا حبس بودند نجات دادند و متهم را که همراه خواهرش در آن خانه زندگی میکردند دستگیر کردند.
اثر نگشت مقتول در خانه وحشت
در حالی که هر روز تیم جنایی زوایای پنهانی از پرونده خانه وحشت را بر ملا کنند، مأموران تشخیص هویت و پزشکی قانونی اعلام کردند که یکی از انگشتان مقتول قابلیت برداشت اثر انگشت دارد و از این طریق میتوان هویت جسد را شناسایی کنند. به گفته بازپرس پرونده جسد زمانی که کشف شد به خاطر گذشت مدت زیادی از مرگ متعفن و و غیرقابل شناسایی بود که برای انجام آزمایشهای لازم به پزشکی قانونی منتقل شد و در نهایت پزشکی قانونی اعلام کرد که از یکی از انگشتان مقتول میشود، اثر انگشت گرفت. بدین ترتیب با گرفتن اثر انگشت مأموران تشخیص هویت با بررسی بانک اطلاعات خود در حال شناسایی هویت مقتول هستند که پس از این رازهای پنهان این حادثه فاش میشود.
صحبتهای پدر ساناز
همزمان با ادامه تحقیقات درباره این پرونده صبح روز سهشنبه ۲۳آذر ساناز یکی از دخترانی که سهسال در خانه وحشت حبس شدهبود برای تحقیق به دادسرای امور جنایی منتقل شد. در این جلسه پدر ساناز هم حضور داشت و نحوه گم شدن دخترش را توضیح داد.
وی گفت: من در مجتمع دانشگاهی مشغول به کار بودم تا اینکه چند سال قبل از حادثه از همسرم جدا شدم و بعد از آن همراه دخترم ساناز و مادرم زندگی میکردم. ساناز همیشه بهانه گیری میکرد و از من میخواست او را برای تفریح به پارک و داخل خیابان ببرم و من هم زمانی که بیکار بودم او را بیرون میبردم، اما او دوست داشت که همیشه بیرون باشد. از طرفی متوجه شده بودم که او دوستان خوبی ندارد و بعضی دوستانش برای تفریح مواد مصرف میکنند که حساس شدم و اجازه ندادم تنهایی بیرون برود. وقتی محل کار میرفتم او همراه مادربزرگش در خانه بود و مادربزرگش هم در را قفل میکرد اجازه خارج شدن از خانه را به ساناز نمیداد تا اینکه من از محل کار به خانه برگردم.
اخراج شدم
وی ادامه داد: روز حادثه محل کار بودم که مادرم آش نذری درست کرده بود و درخانه باز بود که به همسایهها آش نذری بدهد و همان روز ساناز خانه را ترک کردهبود. وقتی به خانه برگشتم متوجه فرار دخترم شدم و از همان لحظه به بعد بهدنبال او گشتم و به خانه تمامی دوستان و بستگانش رفتم و حتی هر جا که به فکرم میرسید سر زدم، اما ساناز آب شده بود و به زمین رفته بود.
وقتی از دخترم ردی پیدا نکردم و مأموران هم موفق به پیدا کردن دخترم نشدند بیکار ننشستم و به محل کارم رفتم و از آنها درخواست کردم که دو سال به من مرخصی بدون حقوق بدهند تا دخترم را پیدا کنم، اما محل کارم قبول نکرد و من از محل کارم بیرون آمدم و به دنبال دخترم گشتم تا جایی که اخراج و بیکار شدم.
من هر روز به مناطق و محلهایی که احتمال میدادم ساناز به آنجا برود سر میزدم. از محله مولوی و هرندی گرفته تا پاتوق تمام دختران فراری و بیخانمان در هر محلهای سر زدم. تمامی زنان و مردان آنجا مرا میشناختند و میدانستند که دنبال دخترم هستم و من هم به آنها پول میدادم که اگر دخترم را دیدند به من اطلاع بدهند. طوری شده بود که آنها به دروغ میگفتند از محل زندگی دخترم خبر دارند و به این بهانه از من پول میگرفتند، اما هیچ نشانی از دخترم به من نمیدادند. بهر حال مدتها دنبال او گشتم و هرگز فکر نمیکردم دخترم اسیر مرد جنایتکاری به نام سعید شده است.
وی در پایان از سعید به اتهام آزار و اذیت و حبس دخترش و عاملان تهیه فیلم و انتشار دخترش شکایت کرد.
کابوس میبینم
در ادامه ساناز از سهسال اسارت در خانه سعید گفت و در حالی که هنوز ترس و لرز در چهرهاش نمایان بود با تکرار همان حرفهای قبلیاش گفت: وقتی از خانهمان فرار کردم در ارتباط با دوستان ناباب معتاد شدم و حدود یکسال در کوچه و خیابان سرگردان بودم و شبها هم در گرم خانهها و پاتوق افراد خلافکار میگذراندم تا اینکه سهسال قبل داخل پارکی با سعید آشنا شدم.
من خمار بودم که سعید را دیدم و خودش را مأمور مخفی پلیس معرفی کرد و از من سؤال کرد معتادم و من هم به او گفتم بله. او گفت همراه مادر و خواهرش زندگی میکند حاضر است به من جا و مکان بدهد و کمک کند ترک کنم و بعد به جامعه بازگردم. از آنجایی که از وضعیتم ناراضی بودم و دوست داشتم زندگی سالمی را تجربه کنم به سعید اعتماد کردم و برای ترک اعتیاد راهی خانه او شدم، اما خبر نداشتم که قرار است اسیر او شوم. سعید مرا آزار و اذیت و در اتاقی حبس میکرد.
در این مدت افراد زیادی به خانهاش رفت و آمد داشتند، اما هیچگاه اجازه نمیداد ما با هم روبهرو شویم. مثلاً همین دختری که به قتل رسید و مینا نام داشت وقتی وارد خانه شد سعید مرا داخل توالت حبس کرد و بعد از ساعتی هم به من گفت زیر پتو بروم و بیرون نیایم. او نمیخواست با افرادی که به خانهاش رفت و آمد داشتند با ما روبهرو شویم. من در این مدت هیچ کسی را ندیدم و فقط صدای آنها را میشنیدم و حتی زهرا را هم تا روزی که مأموران پلیس ما را نجات دادند ندیده بودم.
سعید زنان و دختران زیادی را به خانه میآورد و مدعی بود که آنها متهم هستند و برای بازجویی به خانهاش میآورد. مدتی قبل صدای دختری را شنیدم که هستی صدایش میزد و بعد متوجه شدم، او با ملافهها طنابی درست کرده و با پریدن به روی دیوار خانه همسایه از اسارتگاه سعید فرار کرده است. زن دیگری هم او به خانه آورده بود که همیشه سر و صدا میکرد و میخواست فرار کند، اما سعید اجازه نمیداد تا اینکه خواهر سعید روزی او را فراری داد. زن معتادی هم همراه فرزند خردسالش از شاهرود به خانه سعید آمده بود که با کمک شوهرش نجات یافت. روز حادثه من متوجه قتل دختر جوان شدم و صدای سعید را شنیدم از خواهرش پیچ گوشتی خواست.
وی در پایان گفت: من در این لحظاتی سختی را گذراندم به طوری که الان هم شبها کابوس میبینم.
در پایان ساناز برای تحقیق بیشتر در اختیار کارآگاهان پلیسآگاهی قرار گرفت و بازپرس پرونده دستور داد همه افرادی که در خانه وحشت حبس بوده و موفق به فرار شدهاند شناسایی و با سعید و خواهرش و دو دختر نجات یافته مواجه حضوری شوند. تحقیقات درباره این حادثه ادامه دارد.
12jav.net