نجات زن شوهرکش از اعدام بعد از 3 بار رفتن پای چوبه دار
اعتیاد شوهرم باعث شد سوءظن و بددلی وجودش را پرکند. به من تهمت و کتکم میزد . گاهی کار به جایی میکشید که برای آزار من، دخترم را به شدت کتک میزد.
دوات آنلاین -مهناز ۴۱ ساله، بیش از 9 سال میشد که در زندان به سر میبرد. این زن اوایل خرداد سال 90 در جریان درگیری با شوهرمعتادش او را در خانهشان در یک دامداری در شهرستان ورامین کشت و به دلیل این جنایت، زیر تیغ بود. دوبار پای چوبه دار رفته و تا مرگ یک قدم فاصله داشت. چندی پیش وقتی برای سومین بار پای چوبه دار رفت، خانواده مقتول رضایت دادند و وی را بخشیدند. جام جم با او گفت و گویی انجام داده است که در ادامه می خوانید:
جزییات شوهرکشی
*چرا شوهرت را کشتی؟
در دامداری کار و زندگی میکردیم. اعتیادش باعث شد سوءظن و بددلی وجودش را پرکند. به من تهمت و کتکم میزد . گاهی کار به جایی میکشید که برای آزار من، دخترم را به شدت کتک میزد. در این سالها به خاطر آینده دختر 8 سالهام تحمل کردم و جدا نشدم.
*از شب جنایت بگو .
وقتی به دستانم نگاه میکنم میترسم و باورم نمیشود او را با همین دستها کشتهام. یکی از شبهای خرداد سال90 بود، دخترم رفت و برایش سیگار خرید اما چون سیگار گران شده بود مغازهدار بقیه پول را نداده بود. همین باعث اعتراض شوهرم شد و دخترم را به شدت کتک زد. من دخترم را نجات دادم اماشوهرم مرا زیر مشت و لگد خودش گرفت. اخلاق ورفتارش هر روز بدتر میشد تا سرانجام با نوشیدنی مسموم او را بیهوش و بعد خفهاش کردم وجسد را میان علوفهها انداختم.
زندگی در زندان
*بعداز دستگیری؟
میدانستم دیر یا زود ماجرا لو میرود وقتی کارفرمایم جسد را یافت من به عنوان مظنون بازداشت شدم و بعداعتراف کردم و راهی زندان شدم.
*سالهای زندان چطور گذشت ؟
سخت بود. دوراز دختر 8 سالهام، بزرگ شدن و مدرسه رفتنش را ندیدم. وارد زندان که شدم دنیایم عوض شد. وسایلم را گرفتند و وسایل جدید به من دادند. عکسی با شماره مشخص از من به عنوان یک قاتل گرفتند و وارد بند شدم. همه دورم جمع شده و درباره جرمم سوال میکردندو خودشان هم درباره محکومیتشان حرف میزدند. خیلیها مرا و برخی شوهرم را مقصر میدانستند. تلفنی با دخترم حرف میزدم و عکس او تنها دلخوشیام در زندان بود. با آرایشگری ، نظافت، شستن لباس و درست کردن عروسک، هزینهام را جور میکردم. اما گاهی شرایط و دوری از دخترم برایم سخت میشد که دوست داشتم بمیرم.
*در زندان اهل دعوا بودی ؟
زیاد نه. اما چند بار چند دختر سارق را به سلولم آوردند. آنها عکس دخترم و عروسکی که برایش درست کرده بودم را دزدیدند. با آنها درگیر شده و برای پس گرفتن آن کتک خوردم.
*چه روزهایی برایت از همه سختتر بود ؟
روز عید و روز مادر که باید کنار بچهام میبودم اما نبودم. دخترم اما این دو روز را فراموش نمیکرد و به دیدنم میآمد اما موقع رفتن، غصه وجودم را میگرفت.
در یک قدمی مرگ
*دو بار مرگ را دیدی ؟
حکم قصاص که گرفتم دیوانه شدم و از خواب و خوراک افتادم. چند بار قرص خوردم و رگ دستم را زدم تا بمیرم که یاد دخترم باعث شد زنده بمانم. هر دو بار که پای چوبه دار رفتم، عکس دخترم و امید برای رسیدن به او باعث شد خدا به من نظر کند و دو بار به من مهلت برای جلب رضایت بدهند. سرانجام 9 سال از جنایت گذشته بود که برای سومین بار پای چوبه دار رفتم که این بار التماسهای دختر 17سالهام باعث شد خانواده پدرش مرا ببخشند و اعدام نشوم.
*شاهد اعدام هم سلولیهایت بودی ؟
خیلی زیاد. یکی شوهرش و دیگری ناپدریاش را کشته بود. نشد که رضایت بگیرند و اعدام شدند. چون با آن دو خیلی صمیمی بودم، اعدامشان مرا تا چند ماه افسرده کرد.
*روز آزادی ؟
خیلی شیرین است. داخل زندان که بچهها برایم جشن گرفتند و کلی شادی کردند. خوشحالم که به زودی آزاد میشوم وبا دخترم یک فصل جدید از زندگی را شروع میکنیم.
*بعد از آزادی چه میکنی ؟
با دخترم، اول سر مزار شوهرم میروم و بعد، از خانواده او تشکر میکنم. امیدوارم بتوانم کاری پیدا کنم و با روزی حلال کنار دخترم زندگی کنم. دلم برای همسلولیهایم تنگ میشود اما دوست دارم آنها نیز بخشیده شوند.
12jav.net