نگاهی به کتاب «مثل عکسی سیاه و سفید» اثر ژیل ژاکوب و کلود د ژیواری
پس از خواندن نسوزان
کتاب «مثل عکسی سیاه و سفید» اثر ژیل ژاکوب (که سالها دبیر جشنواره کن بود) و کلود د ژیواری مجموعهای از نامههای تروفو به دوستان و همکارانش است. این کتاب با مقدمهای از ژانلوک گدار به چاپ رسیده است.
دوات آنلاین-بسیاری از منتقدان معتقدند که اثر هرهنرمند را باید سوای شخصیتش بررسی کرد. اما معمولا این کنجکاوی دست از سر مخاطب برنمیدارد که صاحب اثر را هم بیشتر بشناسد. گاهی دنیایی که مؤلف به تصویر میکشد، آنقدر شیرین است که مخاطب دلش میخواهد جزئی از آن باشد. برای هریک از ما پیش آمده که کتاب یا فیلمی را تمام میکنیم، اما هنوز آمادگی جداشدن از آن را نداریم. معمولا اینجور وقتها آثار دیگر مؤلفان را میخوانیم یا میبینیم تا بلکه شیرینی لحظاتی که برایمان آفریده شد، تکرار شود یا راه دیگری برمیگزینیم؛ مثلا تلاش میکنیم جزئی از دنیای مؤلف شویم و به زندگیاش سرک میکشیم.
فرانسوا تروفو، فیلمساز فرانسوی و یکی از جریانسازان موج نوی فرانسه، شاید اگر پیش از اختراع سینما به دنیا میآمد، نویسنده میشد. نه اینکه هماکنون نتوانیم او را یک نویسنده بدانیم؛ اما شیفتگی او به سینما و فیلمسازی جایی برای نویسنده خواندنش نگذاشته است. تروفو جز تحریر فیلمنامهها و مقالاتش در باب سینما، مؤلف یکی از برجستهترین کتابهای مفهومی و شاید آکادمیک سینماست که سرمشق بسیاری از فیلمسازان بزرگ شد، یعنی همان کتاب معروف سینما به روایت هیچکاک. او زمان زیادی را صرف گفتوگو با هیچکاک و تألیف این کتاب کمنظیر کرد. جایگاه هیچکاک در سینما بر کسی پوشیده نیست؛ اما اثر تروفو نقش زیادی در ماندگاری و بازنمایی و ارزشگذاری مجدد سینمای هیچکاک داشت. حتی به گفته بسیاری بعد از تألیف این کتاب خود هیچکاک هم تغییر کرد و کتاب و گفتوگوی پنجاهساعته با تروفو از او هیچکاک وسواسیتری ساخت.
کتاب «مثل عکسی سیاه و سفید» اثر ژیل ژاکوب (که سالها دبیر جشنواره کن بود) و کلود د ژیواری مجموعهای از نامههای تروفو به دوستان و همکارانش است. این کتاب با مقدمهای از ژانلوک گدار به چاپ رسیده است. خواندن نامههای تروفو علاوهبر شناختی که از او به خواننده و علاقهمندانش میدهد، مخاطب را مستقیم به سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۸۰ میبرد؛ سالهایی که جادوییترین آثار سینمایی خلق شدند و سینما شکل دیگری به خود گرفت.
اولین برخورد هر فرد با این نامهها این خواهد بود که مگر میشود اینهمه کتاب خواند، فیلم دید، نقد نوشت و همزمان زندگی کرد و از همه مهمتر نامه نوشت. ۱۰۰ نامه تروفو که منتخبی از نامههای اوست، همه آنچیزی نیست که او مینوشت. به نظر میرسد تروفو برای انتقال هر حسی دست به قلم میشده است، مثلا تحسین فیلمساز موردعلاقهاش، ارتباط با رفقا، انتقاد از چیزی که نمیپسندد و حتی دعواها و سرزنشهایش هم در قالب نامه است.
ژیل ژاکوب برای معرفی این کتاب اینطور نوشته: «عمده شهرتِ فرانسوآ تروفو به فیلمهایش برمیگردد. فیلمهایی که به کلاسیکهای سینما مشهور شدهاند. سینمادوستان خوب میدانند هر نوشته تروفو چه ارزشی دارد. اما نامههایش را که بخوانید گوشهای از رازهای این منتقدِ کمنظیر برایتان آشکار میشود. ما این روزها نامه نمینویسیم یا حداکثر کمتر نامه مینویسیم؛ بلکه تلفن میزنیم. لغتنامه روبر را که باز کنید و برسید به لغتِ نامهنویس میبینید نوشتهاند قدیمی؛ یعنی لغتی است که مدتهاست کسی از آن استفاده نمیکند. تروفو صدها نامه نوشته و قاعدتاً یکی از آخرین نامهنویسهاست».
این شاید بهترین توصیف درباره کتاب «مثل عکسی سیاه و سفید» است.
نامهها از سالهای متفاوت زندگی او انتخاب شدهاند. سالهایی که او منتقد کایه دو سینما بود، سالهایی که هنوز فیلم چهارصد ضربه را نساخته بود، سالهای سربازی رفتن، اختلافش با گدار، مکاتبهاش با هلن اسکات که در نگارش کتاب سینما به روایت هیچکاک کنارش بود و نیز با فیلمسازان قدری مثل بونوئل، اریک رومر و دیگران. این کتاب فرصتی بینظیر برای لمس بالندگی و پوستانداختن تروفو است و تأثیر زیادی روی تغییر نگرش سینماگران مبنی بر این تفکر بیاساس دارد که برای فیلمسازان بزرگ همه امکانات مهیا بوده تا فیلمشان را بسازند. دشواریهایی که سر راه تروفو برای فیلمسازی و جورکردن هزینههای ساخت فیلم وجود داشته، شاید دهها برابر مشکلاتی است که فیلمسازان نسلهای بعد از تولد دوربین دیجیتال دارند.
تروفو چه در نامههایش و چه در فیلمهایش نشان داد که شخصیتی خودبیانگر دارد. او با ساخت فیلم صمیمی چهارصد ضربه و انعکاس رنجهای دوران کودکیاش و ادامه این داستان در فیلم بوسههای دزدکی سراغ شناختهشدهترین و نزدیکترین سوژه ممکن رفت یعنی خودش و دنیایی که کاملا میشناخت. همین مسئله ارزش خواندن نامههای تروفو را بیشتر میکند و به مخاطب او کمک میکند فیلمهای او و حتی همقطارانش را بهتر بشناسد و بفهمد.
خواندنیترین و بیپردهترین نامههای این مجموعه، نامههایی است که تروفو برای رفیقش، روبر لاشنه نوشته است. این نامهها چنان صمیمی است که ممکن است اگر بالای نامه نام مخاطبش را نخوانیم، گمان کنیم که تروفو این سطرها را برای معشوقهاش نوشته است. بسیاری از این نامهها را تروفو وقتی نوشته که از راه نوشتن نقد، گذران زندگی میکرد. در اینجا ما هنوز با تروفوی فیلمساز طرف نیستیم. تروفو اینجا خود خودش است. علاوهبر اینکه یک تشنه و به اصطلاح خوره ادبیات و سینماست. اگر بخواهیم نام فیلمها و کتابهایی را که تروفو خوانده و به دوستش توصیه میکند یا درباره آنها مینویسد، یادداشت کنیم، در پایان دفترچه کوچکی خواهیم داشت از اسامی فیلمها و کتابها که مدتها زمان میبرد تا بخواهیم ببینیم و بخوانیم.
«پس از خواندن بسوزان» عنوان آشنایی در سینماست اما نامههایی که ترفوی فیلمساز و مطرح نوشته کمی متفاوت است. این نامهها انگار نوشته شدهاند تا بهعنوان سندی در تاریخ سینما بمانند نه اینکه بعد از خواندن سوزانده شوند.
12jav.net