دوات آنلاین-فیلم مغز استخوان ساخته حمیدرضا قربانی موضوعی جالب توجه دارد اما در کنار موضوع آنچه این فیلم را دیدنی میکند بازی خوب بازیگران مطرح آن است.
حمیدرضا قربانی پیش از این فیلم خانهای در خیابان چهل و یکم را ساخته و در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر نامزد بهترین فیلم اول بخش «نگاه نو» شده بود. او این بار در فیلم مغز استخوان سراغ موضوعی تازه رفت و داستانی پیچیده را روایت میکند.
حمیدرضا قربانی در پاسخ به سوالاتی که از شباهت فیلمش با برخی دیگر از آثار سینمایی حکایت داشت، پاسخ داد: قصه قابلیت این را داشت که شبیه "مغزهای کوچک زنگ زده" شود اما سعی کردیم چیزهایی که نقاط مشترکی با آن فیلم داشت را حذف کنیم و نوید پورفرج بازی متفاوتی ارائه داد.
این کارگردان اضافه کرد: سینما زمانی موفق است که آینده کاراکترها برایش مهم باشد و برای تک تک شخصیتهایش داستان داشته باشد. علی زرنگار به تنهایی این متن را نوشته است و من تنها یک مشورت شخصی از آقای اصغر فرهادی گرفتم. نکته دیگر این است که این قصه به خوبی به هم مرتبط شده و اتفاقات سطحی نیستند.
خلاصه داستان فیلم مغز استخوان
در خلاصه رسمی فیلم مغز استخوان آمده است: الان مسئلهی شما چیه؟! میخواین بگین قانونی نیست؟! یعنی اینجا همهچی همیشه قانونی اتفاق میافته؟! هممون درستیم؟! هیچکی هیچ غلطی نکرده تا حالا؟!
ماجرا از این قرار است که زنی که پسرش به سرطان مبتلا است تلاش میکند جان او را نجات بدهد. پزشکان بعد از آزمایش همه راهها به این نتیجه رسیدهاند که تنها روش ممکن برای درمان این بچه استفاده از خون بند ناف است البته چون خون بند ناف خود این بچه موجود نیست زن جوان فقط یک راه دارد و آن هم این است که فرزندی دیگر به دنیا بیاورد و از خون بند ناف او برای بچه اول استفاده کنند اما یک مشکل بزرگ وجود دارد.
مادر بچه اکنون با شوهر دوم خودش زندگی میکند و شوهر اولش که پدر کودک سرطانی است به جرم قتل و تجاوز در زندان است و قرار است به زودی اعدام شود.
مادر بچه چارهای ندارد جز اینکه از شوهرش جدا شود و دوباره با همسر اول خود ازدواج کند.
بازیگران فیلم مغز استخوان
بابک حمیدیان، جواد عزتی، بهروز شعیبی، پریناز ایزدیار ، سید علیرضا میرسالاری، احمد ساعتچیان و نوید پور فرج در این فیلم بازی کردهاند.
پریناز ایزدیار در سال 97 یکی از پرفروش ترین بازیگران زن سینما بود البته وی در اکثریت آثار نقش های کوتاهی را ایفا کرده است. وی با داشتن دو فیلم بر پرده اکران سال 97 توانست در نیمه اول سال مجموعاً فروشی معادل چهل میلیارد تومان را به نام خود ثبت کند، رقمی که بدون شک برای بازیگری که تنها دو فیلم روی پرده اکران داشته اتفاقی بسیار مثبت محسوب می شود.
پریناز ایزدیار درباره نقش آفرینی اش در فیلم مغز استخوان توضیح داد: به شخصیت زن داستان حق میدهم و اگر هم جای بهار(کاراکتر فیلم) بودم برای نجات فرزندم هر کاری میکردم.
2 نقد بر فیلم مغز استخوان
در ادامه دو نقد را بر فیلم مغز استخوان میخوانید. این نقدها بیشتر بر نقاط ضعف فیلم اشاره دارند و البته این به معنای بدساخت بودن مغز استخوان نیست بلکه فقط نظراتی است که دو منتقد ارائه دادهاند.
موقعیت بیمارگونه در فیلم مغز استخوان
صوفیا نصرالهی در دیجی کالا مگ نوشت: حمیدرضا قربانی در فیلمهای «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» دستیار اصغر فرهادی بوده است در نتیجه عجیب نیست که از او توقع داشته باشیم از یکی از مهمترین درامنویسان این سالهای سینمای ایران چیزهایی درباره فیلمنامه یاد گرفته باشد. فیلم اولش «خانهای در خیابان چهل و یکم» که سه چهار سال پیش در جشنواره فیلم فجر در بخش نگاه نو حضور داشت چندان امیدوارکننده نبود و حالا فیلم دومش «مغز استخوان» به کلی ناامیدکننده است.
در حقیقت برآیند دو فیلم نشان میدهد تنها چیزی که قربانی از فرهادی یاد گرفته این است که کاراکترهای فیلمش را در موقعیت یک انتخاب دشوار قرار بدهد. نکتهای که یاد نگرفته این است که فرهادی درام باورپذیر و معقولی مینویسد و از انتخابی حرف میزند که برای هر کدام از ما ممکن است پیش بیاید. اگر فیلمهای فرهادی موفق و تاثیرگذار هستند چون ما میتوانیم با کاراکترهایش همذاتپنداری کنیم. خودمان را جای آنها بگذاریم و ببینیم که در موقعیت دراماتیکی که فیلمساز برایشان نوشته تا چه حد دچار درد و سرگشتگی میشویم.
بیشتر بخوانید: معرفی کامل فیلم سه کام حبس؛ خلاصه داستان، بازیگران و نقد
موقعیتهای عجیب و غریب در فیلم
قربانی به جایش موقعیتهای فانتزی نادر عجیب و غریب به وجود میآورد. اگر در فیلم اول قتل برادر به دست برادر و ماجرای رضایت گرفتن پسر مرد از زن عمویش و بچهی عمویش دستمایهی فیلم بود در «مغز استخوان» با فیلمنامه علی زرنگار با یک داستان دور از ذهن طرف هستیم که حتی همان داستان هم به درستی روایت نمیشود.
بچه زن و مردی سرطان خون دارد و گویا تنها راه نجاتش این است که از بند ناف نوزادی که همخونش باشد به او پیوند بزنند. دکتر که این ایده را میدهد مادر بچه با بازی پریناز ایزدیار تصمیم میگیرد ظرف نه ماه یک بچه دیگر تحویل بدهد که از بند نافش بتواند استفاده کند! مشکل کجاست؟ حسین، مردی که ما از اول کنار زن و پسربچه دیدیم شوهر دوم زن است و شوهر اولش و پدر اصلی بچه الان به جرم تجاوز و قتل در زندان است و تا یک ماه آینده هم قصاص میشود!
حیرتانگیز است. ایده این موقعیت بیمارگونه تنها در صورتی میتوانست قابل قبول باشد که فیلم مثلا کشمکش درونی زن را با خودش تصویر کند در شرایطی که زن نمیداند برای نجات بچهاش از زندگی فعلیاش و مردی که دوست دارد بگذرد یا نه. بگذریم که باز هم به دنیا آوردن یک بچه صرفا برای نجات بچهای دیگر ایدهای غیرانسانی و بیمار است.
اما فیلمساز حتی از همین موقعیت هم استفاده نمیکند. در همان پرده اول فیلم زن تصمیمش را میگیرد و برای پر کردن بقیه فیلم سراغ ماجراهای شوهری میرویم که در زندان است. کاراکتر بابک حمیدیان که مثلا قرار است مرد روشنفکری باشد که موقعیت زن و بچه را درک میکند بیشتر به یک هویج شباهت دارد! فیلم به طور کلی از احساسات بشری خالی است. زن قهرمان فیلم به شدت دافعهبرانگیز است. این دافعه هم از کاراکترش میآید و خودخواهیاش در قبال همسرش و هم از بازی بد پریناز ایزدیار که در این دو سه فیلمی که در جشنواره از او دیدهایم همه جا شبیه همان سمیه «ابد و یک روز» است. معصوم و مظلوم و در حال گریه.
تغییر جهت فیلم در پرده سوم
پرده سوم فیلمنامه کلا تغییر جهت میدهد و داستان معطوف به کاراکتر جواد عزتی میشود. جواد عزتی که هر چند بازیگر درجه یکی است ولی بالاخره امسال آنقدر در فیلمهای زیادی حضور داشته که کیفیت بازیاش تحتالشعاع قرار بگیرد.
سینمای ایران امسال آنقدر به کف رسیده که بعضیها همین که «مغز استخوان» داستانی دارد و روایتی احساساتی شدهاند و به فیلم امتیاز میدهند. اما روایت را باید در کلیت فیلم سنجید و مهمتر از همه باید منطق آن را دریافت کرد. «مغز استخوان» از هیچ منطقی پیروی نمیکند. یک موقعیت فانتزی کمیاب عجیب و غریب را وسط میکشد و اتفاقا جوری روایتش میکند که هیچ معنایی از دل آن نمیشود بیرون کشید.
فیلم در کارگردانی هم حرف تازهای ندارد و صرفا به مدد اتفاقات عجیب و غریبش است که تا پایانش را میشود تحمل کرد. و طبق معمول بیشتر فیلمهای سینمای ایران یک پایانبندی فاجعه داریم که تکلیفش معلوم نیست. قهرمان زن داستان عملا برای پایان قصهاش خودش تصمیم نمیگیرد و برایش تصمیم میگیرند و آن صحنه آخر که معلوم نیست تن دادن به تقدیر است یا زنده نگه داشتن امید سردستیترین پایان ممکن برای فیلم «مغز استخوان» بود.
روابط خانوادگی و شرایط اجتماعی در فیلم مغز استخوان
ساناز رمضانی در بلاگ نماوا نوشت: مغز استخوان سومین فیلم حمیدرضا قربانی است. مغز استخوان هم مانند «خانهای در خیابان چهل و یکم»، فیلم قبلی فیلمساز، درامی اجتماعی است و روابط خانوادگی را در بستری از شرایط اجتماعی نابسامان بررسی میکند.
حقیقت این است که آنچه مغز استخوان سعی دارد بازگو کند، تا پایان فیلم هم موهوم میماند. همانطور که «خانهای در خیابان چهل و یکم» با ترسیم روابط خانوادگی یک خانواده که قتلی میانشان رخ داده است، پا را فراتر نمیگذارد، مغز استخوان هم در بسط ایدهاش به مشکلات اساسی برمیخورد و فیلم در قدم اول شروع به درجا زدن میکند.
بیشتر بخوانید: معرفی کامل و نقد مثبت و منفی درباره آبادان یازده 60
فیلمی بی افت و خیز
مغز استخوان هم بهمثابه بیشتر آثار سینمای ایران، از مشکلات فیلمنامهای بیشتر از مشکلات فرمی و ساختاری ضربه میخورد. روایت مغز استخوان هسته مرکزی دراماتیک ندارد و این مهمترین مشکلی است که باعث میشود مغز استخوان به اثری خستهکننده و بیهدف تبدیل شود.
روایت فیلم افتوخیزی ندارد. رفتوآمدهای بهار ( پریناز ایزدیار) به گرهافکنی خاصی در مسیر قصه ختم نمیشود و بیننده همراه کاراکتر اول، در ماشین حبس میشود و دائم اینطرف و آنطرف میرود.
این رفتوآمدها در هیچ جای روایت به یک نقطه اوج نمیرسد و با یکنواختی هرچهتمامتر، روایت فقط پیشروی میکند تا به نقطه انتهایی برسد و تمام شود.آن موضوع و معضلی هم که قرار است، گره اصلی روایت باشد، آنقدر غیرمنطقی و دور از ذهن است که بعید است بتواند بیننده را درگیر کند.
مغز استخوان پر است از پلانهای تکراری و اضافی. پلانهایی که تنها کارکردشان پر کردن زمان فیلم است و هیچ تأثیری در دینامیک روایت ندارند مثل همان رفتوآمدهای بهار، یا بحث لقاح مصنوعی که در ابتدا پیش کشیده میشود. روایتهای فرعی بهدرستی بسط داده نمیشوند، با روایت اصلی ارتباط پیدا نمیکنند و چون زائدههایی خودنمایی میکنند و حواس بیننده را پرت میکنند.
درنهایت، آنچه مقابل بیننده قرار میگیرد، یک روایت آشفته و بیقاعده است. بیننده تا پایان فیلم هم متوجه نمیشود دقیقاً با چه فیلمی سروکار دارد و اساساً حرف فیلمساز چیست؟ او میان کاراکترهایی که خودشان میان زمین و هواگیر افتادهاند، سرگردان میشود و خط اصلی روایت هم هیچ سرنخی به بیننده نمیدهد تا در مسیر قصه قرار گیرد.
شخصیت پردازی ضعیف در مغز استخوان
قربانی بهمانند اثر قبلی خود، در مغز استخوان سعی میکند مطالعهای روی رفتار کاراکترهایش در شرایط بحرانی داشته باشد. بگذریم که شرایط بحرانی ترسیمشده در مغز استخوان به کاریکاتوری از واقعیت شباهت دارد. بااینحال، شخصیتپردازی ضعیف، مانع از آن میشود که بیننده بتواند با کاراکتر اصلی فیلم، بهار، مادری که برای نجات فرزندش هر کاری میکند، هم ذات پنداری کند.
قربانی سطحی و گذرا، از روابط بهار و همسر دومش میگذرد و یکسره میرسد به شرایط بحرانی پیشآمده. شرایطی که هرکدام از دو کاراکتر اصلی را مجبور به تصمیمگیری میکند. تصمیمی دشوار که زندگی هر دو را پیچیدهتر میکند. اما بینندهای که تصویری از روابط و زندگی زناشویی این دو ندارد، به طبع نمیتواند سختی این تصمیم را درک کند یا با یکی از کاراکترها در این تصمیم همراه شود.
در سوی دیگر، همسر سابق بهار قرار دارد که جواد عزتی نقشش را بازی میکند. یک کاراکتر مغفول دیگر. کاراکتری که نقشی تعیینکننده در روایت دارد و سرنوشت او در پایانبندی فیلم هم مؤثر است، اما بیننده نه بهدرستی با او آشنا میشود و نه اطلاعاتی راجع به گذشته او و بهار به دست میآورد.
بهعبارتدیگر، قربانی، از ورود به جهان ذهنی کاراکترهایش در این شرایط بغرنج بازمیماند، احساسات و عواطف آنها را مغفول میگذارد و با دیالوگهای سطحی از بیننده میخواهد که در وضعیت سخت کاراکترهایش شریک شود.
بیشتر بخوانید: معرفی کامل فیلم دو زیست +خلاصه داستان، بازیگران و نقد
بازی های خوب و روان
در این میان، تنها بازی بازیگران است که در مغز استخوان درست و بهاندازه است. پریناز ایزدیار، باظرافت از کلیشه شدن در این نقش طفره میرود و قامت مادری مضطرب را بهخوبی به خود میگیرد. او ارتباط خوبی هم با بازیگران مقابلش برقرار میکند و میشود تنها عنصری در فیلم که تشویش و اضطراب شرایط را به بیننده منتقل میکند.
بابک حمیدیان هم درخشان ظاهر میشود. او بهخوبی میتواند با نگاهش و با سکوتش، دردی که از درون کاراکترش را نابود میکند را به تصویر بکشد.
سکانسی که پشت در بخش مراقبتهای ویژه منتظر خبری از فرزندش است و با هراس سعی میکند از پرستاران خبری بگیرد، یکی از درخشانترین لحظات او در مغز استخوان است. این بازی بیرونی او در کنار لحظاتی که کنار فرزندش لبخند آرامش بخشی بر لب دارد و سعی میکند به او امید دهد، نشان میدهد که با چه بازیگر توانایی طرف هستیم.
جواد عزتی و نوید پور فرج هم در نقشهای فرعی مغز استخوان قابلقبول ظاهر میشوند. نوید پور فرج که با بازی در «مغزهای کوچک زنگزده» دیده شد، با نقشی متفاوت در مغز استخوان خود را نشان میدهد و از فرصتی که در اختیارش قرار دادهشده بهخوبی استفاده میکند. جواد عزتی هم قبلا نشان داده است که فقط بازیهای کمدی در تخصصش نیست. او بهخوبی در سکانسی که در زندان با همسر سابقش روبرو میشود، میتواند بیعلاقگی و بیمیلیاش به زندگی را نشان دهد. او با یک بازی کوتاه، حس تناقض بین مرگ و زندگی و دغدغههای زندگی در مقابل هولناکی مرگ را بهخوبی به بیننده منتقل میکند.
درنهایت، مغز استخوان برای فیلمسازش نه گامی روبهجلو است و نه گامی رو به عقب. فیلم از طرح روایت و برقراری با مخاطب بازمیماند و در انتقال مفهومش عاجز است. مغز استخوان لحن یکدستی ندارد و تم قابلتشخیصی به بیننده ارائه نمیدهد تا با کل روایت همراه شود. از فقر میگوید و به معضلات حقوقی اشاره میکند، اما آنقدر جسارت ندارد که هیچکدام از مسائل را بگشاید. درنتیجه به یک فیلم بیروح و یکنواخت تبدیل میشود که انگ سینمای اجتماعی را فقط یدک میکشد.
12jav.net