گفتوگو با مهدی عبدی ستاره این روزهای پرسپولیس: اول فصل داشتم میرفتم نساجی، گفتند برگرد
اتفاقاً وقتی داشتیم گرم میکردیم امید گفت میروی توی زمین و گل میزنی. اگر گل زدی بیا بغل من.
دوات آنلاین-بعد از پایان دربی سیل اطلاعات درباره مهدی عبدی مهاجم جوان پرسپولیس که گل زد به سایتها و شبکههای اجتماعی روانه شده است. طی 24 ساعت تعداد مطالب منتشره درباره این جوان مازندرانی آنقدر زیاد بود که برخی میترسیدند بلایی که سر مهدی قائدی آمد سر او هم بیاید و از مسیرش منحرف شود. عبدی دو ماه دیگر وارد 22 سالگی خواهد شد و چندان هم جوان نیست که بخواهیم او را بچه مدرسهای بدانیم اما جوانترین بازیکن پرسپولیس در دربی بود و با ورودش به زمین موفق به گلزنی شد و کار بزرگی انجام داد.
ایران ورزشی نوشت:یک روز بعد از درخشش در دربی با مهدی عبدی صحبت کردیم. او بعد از بازی دوستانه پرسپولیس مقابل گل ریحان و گلزنی در این بازی به استخر رفته بود و زمان کوتاهی برای صحبت کردن داشت. به همین خاطر جوابهایش کوتاه و تلگرافی بود.
*تو با علی علیپور همشهری هستی؟ یعنی تو هم اهل روستای قراخیل قائمشهری؟
بله من و علی همسایه دیوار به دیوار هستیم و از بچگی با هم بودیم.
*داستان این فیلمی که در فضای مجازی از تو منتشر شده چیست؟
همان که لباس طوسی تنم است؟
*بله دربی که رفتید برای تشویق علیپور.
خب ما همه پرسپولیسی شدید هستیم و من هم رفته بودم ورزشگاه تا پرسپولیس را تشویق کنم. با بچه محلهایمان رفته بودیم ورزشگاه به عشق پرسپولیس.
*چه شد که بعد از حضور در تیم امید پرسپولیس میخواستی بروی جای دیگر اما دوباره برگشتی؟
اول فصل رفته بودم نساجی و میخواستم قرارداد ببندم که آقای عرب و اماموردی گفتند تو را میخواهیم و من هم برگشتم.
*ظاهراً فصل قبل در امیدهای تهران هم آقای گل شدی هم پاس گل زیادی دادی؟
اول فصل گفته بودم به خاطر هادی نوروزی 24 گل میزنم که خدا را شکر زدم. فکر کنم 14 تا هم پاس گل دادم.
*فوتبالت را از کجا شروع کردی و مربیانت چه کسانی بودند؟
من در تربیت و پرسپولیس قائمشهر بودم. آقای بسکابادی هم مربیام بود. بعد از آن هم برادران رامشگر در پرسپولیس قائمشهر مربیام بودند.
*چطور از یک روستای قائمشهر دو تا مهاجم برای پرسپولیس میآید؟
(میخندد) آنجا فوتبالیست زیاد دارد.
*درباره صحنه گل صحبت کن؟
مهدی ترابی پاس داد و من هم زدم. خدا را شکر که گل شد و بردیم.
*دقایق آخر زوج قراخیلی در خط حمله پرسپولیس تشکیل شده بود که خیلی جالب است.
بله من و علی از یک محل آمدهایم. علی واقعا فوتبالیست خوبی است و در تهران خیلی کمکم کرد.
*با پدر و مادرت در تهران هستی؟
نه، تنها زندگی میکنم.
*فکر میکردی به فهرست برسی و بازی کنی؟
نه اصلاً فکرش را هم نمیکردم اما خوب تمرین کردم و آقای کالدرون هم تلاشم را دید.
*وقتی به زمین میرفتی فکرش را میکردی گل بزنی؟
اصلاً فکر نمیکردم. البته چند شب قبل خواب دیده بودم که دقیقه 80 میروم توی زمین و در ده دقیقه آخر گل میزنم.
*بازی کردنت هم خیلی عجیب بود چون همه انتظار داشتند تعویض سوم ورود عالیشاه به زمین باشد.
اتفاقاً وقتی داشتیم گرم میکردیم امید گفت میروی توی زمین و گل میزنی. اگر گل زدی بیا بغل من.
*حالا بعد از گل رفتی بغلش؟
نه، فاصله خیلی زیاد بود. اصلاً نفهمیدم چه شد.
*پس امید عالیشاه هم فوتبالیست خوش قلبی است که وقتی تو به زمین میرفتی از ته قلبش خوشحال بود؟
بله امید فوتبالیست خیلی خوبی است. او هم بچه شمال است. من دیگر باید بروم.
12jav.net