جزییاتی از مرگ دردناک دختر 2.5 ساله؛ آخرین تقاضای آسنا کوچولو از مادر
او فقط جیغ می کشید! مگر یک مادر تحمل آن را دارد که دختر کوچکش به همین راحتی در آغوش خودش جان بدهد!
دوات آنلاین-صحنه وحشتناکی بود! حتی از یادآوری آن هم خون گریه می کنم! مگر می شود دردانه ات در آغوش مادر در حالی جان بدهد که نفس هایش به شماره افتاده است! چه کسی می تواند این صحنه دردناک را حتی در ذهن خود به تصویر بکشد...
این ها بخشی از اظهارات «محسن نظمی» پدر آسنا کوچولو بعد از بازسازی صحنه مرگ دخترش توسط سنگ پران بی رحمی است که به خاطر مشروب خوری و رفتارهای هولناک، خانواده ای را سیاه پوش و داغدار کرد.
این مرد عزادار در حالی که بعدازظهر پنج شنبه گذشته عازم دیدار دختر کوچکش در آرامگاه ابدی وی بود،دقایقی را با خبرنگار خراسان به گفت و گو نشست تا ضمن تقاضای اشد مجازات برای متهم به قتل، آن صحنه وحشتناک و لحظات دردناک را بازگو کند.
*چند سال دارید؟
متولد 1361 هستم
*آسنا اولین فرزندتان بود؟
نه! من به جز آسنا که 2.5 ساله بود دو فرزند دیگر هم دارم!
*چند ساله هستند؟
دختر بزرگ ترم 10 سال سن دارد و پسرم نیز شش ماهه است.
*آن شب همه فرزندانت داخل خودرو بودند؟
نه! پسرم خواب بود و چون قصد داشتیم برای انجام کاری بیرون برویم از دختر بزرگم خواستم که مراقب برادرش باشد تا ما خیلی زود برگردیم.
*شغل شما چیست؟
من در کوی امام هادی(ع) عکاسی دارم
*منزلتان نزدیک مغازه عکاسی است؟
بله! حدود دو کوچه فاصله دارد!
*برای چه کاری می خواستید بیرون بروید؟
دو شب قبل مجلس عروسی یکی از بستگان نزدیکم بود! و ما لباس عروسی از یک مزون در سه راه دانش مشهد اجاره کرده بودیم. آن شب باید لباس را تحویل می دادیم به همین دلیل حدود ساعت 9:45 مغازه ام را تعطیل کردم و با همسر و دخترم آسنا سوار خودرو شدیم تا به سه راه دانش برویم.
*پراید دارید؟
بله! پراید 111 سفید رنگ دارم ولی دیگر حتی از رانندگی با آن هم می ترسم!
*ماجرا را توضیح می دهید؟
آن شب حدود پنج دقیقه بعد از سمت جاده سنتو به داخل خیابان سمت سه راه دانش پیچیدم که ناگهان جوانی به سوی خودروام دوید! او سنگ بلوکه ای سیمانی را که برای سنگ فرش خیابان ها استفاده می شود از روی زمین برداشت و به طرز وحشتناکی به سوی شیشه بغل سمت سرنشین پرت کرد. در یک لحظه با خرد شدن وحشتناک شیشه خودرو، پایم را روی ترمز کوبیدم! هراسان و وحشت زده به چهره خون آلود دخترم می نگریستم! همسرم جیغ می کشید، فریاد می زد! دخترم از دستم رفت! گیج شده بودم، نمی دانستم چه کار کنم! ابتدا قصد داشتم پیاده شوم تا ببینم آن جوان چرا به سمت ما حمله ور شد! اما در آن لحظه هیچ تصمیمی نمی توانستم بگیرم! فقط به نجات دخترم می اندیشیدم! سر او در آغوش مادرش کج شده بود! صورت من هم پر از قطرات خون بود! اشک هایم امان نمی داد. پدال گاز را درحالی فشردم که نمی دانم چگونه به بیمارستان رضوی رسیدم.
*مادر آسنا چه حالی داشت؟
او فقط جیغ می کشید! مگر یک مادر تحمل آن را دارد که دختر کوچکش به همین راحتی در آغوش خودش جان بدهد! من و مادرش فقط خون گریه می کردیم، هیچ کس نمی تواند آن لحظه وحشتناک را حتی تصور کند!
*در حال رانندگی به وضعیت آسنا کوچولو هم نگاه می کردی؟
او حتی آخ هم نگفت! فقط با خرناس آخرین نفس هایش را می کشید و من حتی نمی توانستم به چهره خون آلودش نگاه کنم! می ترسیدم دخترم را از دست بدهم! کدام پدر می تواند این صحنه هولناک را ببیند!
*آخرین جمله آسنا با شما چه بود؟
به من چیزی نگفت چند لحظه قبل از این حادثه تلخ، از مادرش آب خواست و در آغوش او آرام گرفت تا همسرم به او آب بدهد! من گفتم الان می رسیم اما هنوز جمله من تمام نشده بود که سنگ بلوکه ای همه زندگیام را نابود کرد.
*آن جوان سنگ پران بی رحم را می شناختید؟
آن زمان نه! ولی بعد او را شناختیم! او هم در همان محله زندگی می کرد!
*در بیمارستان چه اتفاقی افتاد؟
کادر درمانی بلافاصله دخترم را به بخش مراقبت های ویژه بردند و گفتند دعا کنید اما فکر کنم او در همان دقایق اولیه جان خود را از دست داده بود! آن شب به زیارت آقا علی بن موسی الرضا(ع) رفتم و دعا کردم اما تقدیر الهی بر این قرار گرفته بود و من باید امانتش را پس می دادم!
*چه زمانی از مرگ آسنا کوچولو باخبر شدید؟
حدود صبح بود که پدرزنم گفت من به بیمارستان می روم! من و همسرم نیز هراسان به راه افتادیم، دلشوره عجیبی داشتم وقتی آن جا رسیدیم همه را نگران و سیاه پوش دیدیم و ...
*آخرین تقاضایت چیست؟
می خواهم این جوان مشروب خوار به اشد مجازات محکوم شود تا کمی دلم آرام بگیرد واین ماجرا درس عبرتی برای دیگران شود تا خانواده ای را این گونه داغدار نکنند.
*وضعیت روحی مادر آسنا چگونه است؟
او که دیگر نه خواب دارد و نه خوراک! از دیدن خودروی پراید هم می ترسد! مگر می شود مادری آخرین جرعه آب را به نازدانه اش ندهد و او را غرق در خون ببیند.
بازسازی صحنه سنگ پرانی منجر به مرگ در سه راه دانش
صبح روز گذشته، صحنه تلخ سنگ پرانی یک جوان مست که با پرتاب سنگ بلوکه ای به سوی خودروهای عبوری، دختر بچه 2.5 ساله ای به نام آسنا را به کام مرگ فرستاد با حضور قاضی ویژه قتل عمد و کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در محل وقوع حادثه بازسازی شد.
این ماجرای وحشتناک و باورنکردنی بیست و ششم خرداد در نزدیکی سه راه دانش مشهد هنگامی رخ داد که جوان 22 سالهای به نام «سجاد» پس از مصرف مشروبات الکلی در جشن تولدش، وارد خیابان های شهر شد و جنجال آفرید.
این جوان مست بعد از عبور از پل هوایی بزرگراه آسیایی وارد خیابانی شد که به سه راه دانش مشهد می رسید. او در یک لحظه و با بی رحمی سنگ بلوکه ای سیمانی را از سنگ فرش های خیابان برداشت و به سوی خودروی پرایدی پرت کرد که دختری در آغوش مادرش آرمیده بود! صدای هولناک شکستن شیشه، سکوت شب را شکست و به طرز دلخراشی با جمجمه کودک 2.5 ساله برخورد کرد.
مادر آسنا با دیدن چهره غرق به خون دخترش فریاد می کشید و پدر با نگرانی و هراسان پدال گاز را به سوی مرکز درمانی فشرد اما این کودک بر اثر رفتار خشن و بی رحمانه جوان مشروب خوار جان سپرد.
متهم فراری این پرونده جنایی که به همراه مادرش در حال فرار به یکی از شهرهای شمالی کشور بود، در کمتر از 24 ساعت با صدور دستوراتی از سوی قاضی احمدی نژاد در تور اطلاعاتی کارآگاهان ورزیده پلیس آگاهی خراسان رضوی افتاد و به مشهد منتقل شد.
این متهم خطرناک که روز گذشته توسط کارآگاهان به محل وقوع حادثه انتقال یافته بود، در حضور قاضی علی اکبر احمدی نژاد به تشریح این حادثه تلخ پرداخت و ضمن پذیرش سنگ پرانی منجر به قتل خود گفت: آن شب جشن تولدم را با جشن پایان خدمت سربازی یکی کرده بودم و همه بستگانم نیز دعوت بودند اما من مقداری مشروب نوشیدم واز حال طبیعی خارج شدم در همین هنگام با یکی از دوستانم قرار گذاشتم تا به سه راه دانش بیاید من هم از منطقه قاسم آباد (بولوار اندیشه) به راه افتادم تا او را ملاقات کنم ولی نمی دانم چه اتفاقی رخ داد که سنگ سیمانی را برداشتم و به سمت پراید پرت کردم! آن لحظه نفهمیدم چه حادثه ای رقم خورده است ولی چند ساعت بعد از طریق یکی از دوستانم متوجه شدم و تصمیم به فرار گرفتم! اما خیلی زود کارآگاهان پلیس را روی سرم دیدم و فهمیدم که راه گریزی ندارم!
در بازسازی صحنه قتل که سرهنگ علی بهرامزاده (رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی) و سرگرد حمیدفر (افسر پرونده) حضور داشتند، متهم به دیگر سوالات تخصصی قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد پاسخ داد و در پایان نیز با صدور قرار قانونی روانه زندان شد.
12jav.net