تاریخ/ امیر کبیر چرا و چگونه به شهادت رسید؟
شهادت مظلومانه امیرکبیر در حمام فین کاشان، یکی از اندوهناکترین و سیاهترین اوراق تاریخ معاصر ایران را تشکیل میدهد.
دوات آنلاین-میرزاتقیخان امیرکبیر، چهره تابناک تاریخ معاصر ایران، در دورانی حساس زمام امور کشور را به دست گرفت؛ دورانی که سرآغاز تکاپوهای استعماری در ایران بود و درایت مردی وطندوست مانند او، میتوانست ایرانیان را به سلامت از آن پیچ تاریخی بگذراند و مسیر اعتلای ایران را هموار کند؛ اما دریغ که حسادتها، زیادهخواهیها و تنگ چشمیها، اجازه نداد که فرزند برومند این سرزمین راهی را که آغاز کرده بود، به انجام برساند. شهادت مظلومانه امیرکبیر در حمام فین کاشان، یکی از اندوهناکترین و سیاهترین اوراق تاریخ معاصر ایران را تشکیل میدهد.
وابستگی نداشتن به خاندانهای اشرافی، عزتنفس، تیزهوشی، فصاحت بیان و وطندوستی، از ویژگیهایی بود که میشد مجموعه آن ها را در شخصیت امیرکبیر سراغ گرفت. با این حال، هیچکدام از این ویژگیها، مانع از فعالیت بدخواهانی که دست در دست استعمار داشتند، نشد؛ ناصرالدینشاه که در ایام جوانی قرار داشت، تحت تأثیر سخنان درباریان و به ویژه مادرش، مهدعلیا قرار گرفت. با وساطت میرزاآقاخان نوری که به داشتن تابعیت انگلیسی مشهور و در همان حال، بر کرسی صدراعظمی ایران تکیه زده بود، در آن شب شوم، فرمان قتل امیرکبیر را به امضای شاه مست از باده رساندند. پیک مرگ، تهران تا کاشان را یکسره تاخت و نیمههای شب، با ادعای آوردن خلعت برای امیر، وی را واداشت که برای پوشیدن آن، به حمام برود؛ حمام فین کاشان. آنجا بود که حکم شاه را به وی ابلاغ کردند، رگهایی را که در آن عشق ایران جاری بود، زدند و دست آخر، وقتی پیکر مردانهاش، بیرمق بر کف حمام افتاد، دستمالی در گلویش فرو بردند و کارش را ساختند. امیرکبیر آخرین حلقه زنجیر دولتمردانی بود که در عهد قاجار، با آرزوی نجات و تعالی ایران، بر کرسی صدارت تکیه زدند. اما به راستی چه شد که چنین سرنوشت محنتانگیزی برای امیر و ایران رقم خورد؟ مگر صدراعظم وطن دوست چه کرده بود که خناسان، این چنین در پی قتل او برآمدند و از هیچ اقدامی برای ضربه زدن به جایگاه وی، فروگذار نکردند؟
امیر سازشناپذیر
شاید مهم ترین علتی که مخالفتهای درباریان و بیگانگان را با امیرکبیر، برانگیخت و تشدید کرد، سازشناپذیری او بود. امیر تنها به ایران میاندیشید و او را جز اعتلای وطن، آرزویی نبود؛ در این مسیر مقدس، از هیچ سختی و نکوهشی نمیهراسید و بر پاسداری از منافع ملی پای می فشرد. این روحیه، حتی هنگامی که نماینده محمدشاه در کمیته حل اختلافات مرزی با عثمانیها بود هم، به خوبی بروز و ظهور داشت. عثمانیها که از کیاست و باریکبینی او برآشفته بودند، تعدادی لجّاره و اراذل اطراف ارزنهالروم، محل مذاکرات در خاک عثمانی را برای حمله به محل اقامت امیر تطمیع و تحریک کردند، اما او دربرابر این تعدیات، خم به ابرو نیاورد و حاضر به واگذاری حقوق حقه ایران نشد. به او گفتند که دست کم برای در امان ماندن از آزار مهاجمان، لباس عثمانیها را به تن و از شهر عبور کند، اما غیرت ایرانی امیر، اجازه این کار را نداد و گفت: «من هرگز نام ایران را به ننگ آلوده نمیکنم و با جامه عثمانی به بهشت جاودانی نمیروم، اگر خواهی هماکنون با این چند تن مردم مجروح که مَراست، سوار میشوم و بدین شهر عبور میدهم؛ اجازت دهید تا همه مردم به مبارزات ما بیرون شوند و مردم ایران و حمله شیران را بدانند(بشناسند).»
اقداماتی برای ایران
امیر با هیچ خودفروخته و بیگانهپرستی، سرِ سازش نداشت و حاضر نبود به درباریان طماع و مفتخور، باج بدهد؛ قدرت را به عنوان ابزاری برای اعتلای میهن در اختیار گرفت و اجازه نداد آنان که سودای اقتدار و جاهطلبی دارند، آن را در اختیار بگیرند و بار سنگین تفرعن خود را بر دوش مردم مظلوم و ستمدیده ایران بگذارند. او به سفرای دولتهای استعمارگر، بیاعتنایی میکرد و آن ها را به چیزی نمیگرفت؛ دست شاهزادگان پرتعداد و مغرور قاجار را از خزانه مملکت کوتاه و نخستین بیمارستان دولتی را در ایران بنا کرد. با همت او، امنیت در سراسر کشور برقرار شد و جایی برای گردنکشی گردنکشان باقی نماند.
امیر سایه شوم فتنه سالار را از سر خراسانیان دور کرد و روسها را که پس از قرارداد ننگین ترکمانچای، جزیره آشوراده را به ناحق در اختیار گرفته بودند، از خاک ایران بیرون راند. او دارالفنون را ساخت تا ایرانیان را به سلاح دانش جدید مجهز کند؛ تا فرزندان این مرز و بوم ناچار نباشند برای فراگیری علوم نوین، راه سرزمینهای بیگانه را پیش گیرند و با ذهنی آلوده به کشور بازگردند و به تحقیر آنچه خودی است، بپردازند. تمام این اقدامات، دست و پای کسانی را که پیشتر، ایران را مِلک خود میدانستند و هر چه میخواستند، انجام میدادند، تنگ میکرد. دودمان و دربار خانمان برانداز قاجار، طالب مردانی مانند میرزا آقاخان نوری بود که بگویند: «ما در برابر قبله عالم، از سگ هم کمتریم!» دکتر ادوارد پولاک اتریشی، پزشک مخصوص ناصرالدین شاه و کسی که برای تدریس در دارالفنون استخدام شده بود، درباره امیرکبیر نوشته است: «میرزاتقیخان مظهر وطنپرستی بود، یعنی همان اصلی که در ایران مجهول است. آنچه به او میدادند و او نمیگرفت، خرج معدوم کردن وی شد.»
سیاست استقلال اقتصادی
امیر در اجرای طرحها و برنامههایی که برای آبادانی ایران داشت، اهل مسامحه و رانتبازی نبود. او دست هر فرد ایرانی را که میتوانست در این راه کمکی به دولت بکند، میفشرد. داستان واگذاری دوخت نشانهای نظامی به بانویی هنرمند از اهالی تهران یا دستور ساخت سماور به هنرمندان قلمزن اصفهانی توسط امیرکبیر مشهور است. او بر خلاف درباریان طماع که میخواستند از هر منبعی در ایران، ثروت بیندوزند، در پی سرمایهگذاری و رشد اقتصادی بود. امیر کسانی را که دست به استخراج معادن در کشور میزدند تا پنج سال از مالیات معاف کرد و برای افرادی که از روشهای جدید استفاده کنند، تسهیلاتی در نظر گرفت.
همین اقدامات بود که هر روز بر جمع مخالفان امیرکبیر اضافه میکرد و در نهایت، زمینهساز به شهادت رسیدن او شد. با این حال، به دلیل تعلق خاطر ناصرالدینشاه به امیرکبیر، بدخواهان نمیتوانستند به راحتی نظر شاه را درباره صدراعظم توانای ایران که برای او در حکم استاد و راهنما بود، تغییر دهند. به همین دلیل، مهدعلیا، مادر ناصرالدینشاه که دست بر قضا، مادر زن امیر نیز بود، جلوداری مخالفان امیرکبیر را برعهده گرفت. البته این جلوداری، ظاهری بود و در نفرت عمیق مهدعلیا از دامادش ریشه داشت، اما سلسله جنبان اصلی ماجرا، گروه دیگری، متشکل از درباریان و سفرای روس و انگلیس بودند.
منبع: خراسان- جواد نوائیان رودسری
12jav.net