2 حکایت خواندنی از بهلول
نام اصلی بهلول، وهب بن عمرو است چون گشاده رو بود، به او بهلول می گفتند که در عربی به معنای شاد و شنگول است.
دوات آنلاین-نام اصلی بهلول، وهب بن عمرو است چون گشاده رو بود، به او بهلول می گفتند که در عربی به معنای شاد و شنگول است. بهلول یکی از مریدان امام موسي كاظم (ع) بود. هارون الرشید خلیفه عباسی به شدت سعی داشت مریدان امام و مخالفان حکومت عباسی را به هر وسیله و بهانه ای از سر راه خود بردارد یا به زندان بفرستد.
روزی هارون بهلول را که از علمای برجسته بود فراخواند و از او خواست که فرمان قتل امام موسی کاظم (ع) را امضا کند. بهلول از امام (ع) چاره طلبيد. امام (ع) که در زندان هارون الرشید به سر می برند، به او فرمودند، خود را به دیوانگان شبیه کن تا از این خطر رهایی یابی از آن پس بهلول، خود را به دیوانگی زد و با روش طنز و طعنه و مسخرگی، اعتراضاتش را علیه حکومت ظالم اعلام می کرد.
بهلول دو ویژگی خاص داشت: یکی دارا بودن موقعیت علمی و اجتماعی و دینی در میان مردم و دوم هم خویشاوندی نزدیک با هارون الرشید. به همین علت او می توانست آزادانه و بی هراس سر وقت هارون الرشید و کارگزاران او برود و هر چه که می خواست به زبان طنز به آنان می گفت و آنها را متوجه اشتباهاتشان می کرد.
آرامگاه بهلول در بغداد قرار دارد.
بهلول و بوی غذا
یک روز عربی از بازار عبور می کرد که چشمش به دکان کباب پزی افتاد. از دودی که از سیخ کباب بلند می شد خوشش آمد، تکه نانی که داشت بر سر آن دود می گرفت و می خورد. هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بوی کباب من استفاده کردی و باید پولش را بدهی. مرد هم جمع شدند. مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا می گذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد.
بهلول به آشپز گفت: آیا این مرد از غذای تو خورده است؟ و آشپز گفت: نه ولی از بوی آن استفاده کرده است.
بهلول چند سکه از جیبش در آورد چنان تکان داد تا صدای سکه ها به گوش آشپر برسد. سپس گفت: ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر.
آشپز با کمال تعجب گفت: این چه قسم پول دادن است؟
بهلول گفت: این عین عدالت است کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول را دریافت کند!
بهلول و تقسیم پول میان نیازمندان
روزی هارون الرشید مبلغی به بهلول داد که بین فقراء و نیازمندان قسمت کند. بهلول وجه را گرفت و لحظه ای بعد آن را به خلیفه باز گرداند هارون دلیل این امر را سؤال کرد. بهلول گفت: هر چه فکر کردم از خلیفه محتاج ترو فقیرتر نیافتم چرا که می بینم مأموران تو به ضرب تازیانه از مردم باج و خراج می گیرند و در خزانه تو می ریزند. از این جهت دیدم که نیاز تو از همه بیشتر است، لذا وجه را به خودت باز گرداندم.
منبع: جوان
12jav.net