حکایتهای شیرین از بهلول
دو حکایت زیبا از بهلول زیرک را بخوانید:
دوات آنلاین-دو حکایت زیبا از بهلول زیرک را بخوانید:
- روزی، خلیفه زمان بهلول را احضار کرد و گفت: خوابی دیدهام، میخواهم تعبیرش کنی.
بهلول گفت؛ چیست ؟
خلیفه گفت: خواب دیدم به جانور ترسناکی تبدیل شدهام و نعره زنان به اطراف خود هجوم میبرم و آنچه از خرد و کلان در سر راه خود می بینم درهم میشکنم و میبلعم. بگو تعبیرش چیست؟
بهلول گفت: من تعبیر واقعیت ندانم، فقط خواب تعبیر می کنم.
- روزی بهلول در قصر خلیفه کنار پنجره نشسته بود و بیرون را می نگریست .
خلیفه پرسید : آن بیرون چه می بینی ؟
گفت : دیوانگان انبوه که در رفت و آمد ند و خود نمی دانند چه می کنند و عجیب این است که اگر آن سوی پنجره بودم و داخل قصر را تماشا می کردم ، باز هم جز این نمی دیدم.
12jav.net