مرور زندگی جمشید مشایخی، کمالالملک سینمای ایران به بهانه تولد 84 سالگی
6 آذر 1313 در پارچین ورامین به دنیا آمد. پدرش مهندس شیمی و افسر تحصیلکرده ارتش بود و ریاست کارخانه اسیدسازی پارچین را برعهده داشت.
دوات آنلاین-6 آذر 1313 در پارچین ورامین به دنیا آمد. پدرش مهندس شیمی و افسر تحصیلکرده ارتش بود و ریاست کارخانه اسیدسازی پارچین را برعهده داشت. اولین تجربه و نشانه علاقهمندی به حوزه نمایش در کلاس پنجم ابتدایی بروز و ظهور پیدا میکند، معلم مناظرهای بین شتر و موتور مینویسد، نقش شتر را جمشید مشایخی بازی میکند و مورد تشویق قرار میگیرد. بعدها که به تهران نقل مکان میکنند، تماشای تئاتر میشود یکی از برنامههای همیشگیاش: «آن زمان فیلمها دوبله نمیشد و زیرنویس داشت. بنابراین بیشتر عشقمان به تئاتر بود. میرفتیم تا بازی آقای رفیع حالتی، خانم ایران دفتری، خانم رقیه چهرهآزاد، نصرتالله محتشم، مجید محسنی، غلامحسین نقشینه و... خیلیها را ببینیم. اصلاً هنر آنها ما را به وجد آورد که عاشق تئاتر شویم.»
تلهتئاترهای ثابت پاسال
سال 1336 با پایان خدمت سربازی در ارومیه، برای استخدام در اداره هنرهای دراماتیک اقدام میکند و با مهدی فروغ رئیس این اداره آشنا میشود. دکتر فروغ که تحصیلکرده تئاتر در انگلیس است یک نمایشنامه ترجمه شده به او میدهد و بعد از فرصت یک ماهه برای تمرین و موفقیت در تست اجرا، نوبت به آزمون خطاطی میرسد تا در نهایت جمشید مشایخی بهعنوان یکی از متقدمان در اداره هنرهای دراماتیک استخدام شود. تمرین را با نمایشهایی از اسماعیل شنگله و رکنالدین خسروی آغاز میکند و با اولین نمایش تولید شده این اداره به کارگردانی علی نصیریان (افعی طلایی) اولین نقش حرفهای خود را بازی میکند. راهاندازی کانال تلویزیونی ثابت پاسال فرصتی تازه است برای محل عرضه نمایش هنرمندان هنرهای دراماتیک و آشنایی بیشتر مردم با این هنر: «شبهای پنجشنبه، هر هفته یک تئاتر اجرا میکردیم. آن موقع دستگاه ضبط نبود و برنامه بهصورت زنده پخش میشد. از صبح میرفتیم جلوی دوربین تمرین میکردیم و شب هم میرفتیم برای اجرا.»
شاگردی باستانی پاریزی و آریانپور
بعد از تبدیل اداره هنرهای دراماتیک به دانشکده هنرهای دراماتیک، جمشید مشایخی به دعوت دکتر فروغ وارد این دانشکده میشود و علاوه بر مباحث هنری، درسهای متفرقه را از استادانی مانند آریانپور، باستانی و محجوب آموزش میبیند: «باستانی پاریزی استاد تاریخمان بود. در کرمان، یعنی همان شهری که استاد و خانوادهاش زندگی میکرد یک خانواده زرتشتی مورد اهانت قرار میگیرند. پدر استاد پاریزی مرد شریفی بود، آنها را به خانه خودش میآورد و بخشی از خانه را به آنها اختصاص میدهد. از زمان سکونت در آن خانه دیگر کسی به آنها توهین نمیکند. یک شب طوفان شدیدی میآید و استاد که آن زمان جوان بود، صدای وحشتناکی را میشنود و به سمت حیاط میدود. میبیند درختی قطور شکسته و زن جوان پای آن نشسته و گریهکنان دعا میخواند. استاد پاریزی علت گریه را که جویا میشود زن جوان میگوید برای از دنیا رفتن یک موجود زنده پریشان است. این تفکر و این احساس سازنده دنیایی ضد خشونت است.»
همکاری با دولتآبادی در تئاتر بیضایی
جمشید مشایخی که با جعفر والی دوست صمیمی شده، بیشتر با این کارگردان همکاری میکند و همین دوستی سبب آشنایی بیشتر او با غلامحسین ساعدی میشود: «بیشتر نمایشنامههای ایشان را آقای والی کارگردانی میکرد. شاهکار ایشان«عزاداران بیل» است که داستان «گاو» از این مجموعه توسط (داریوش) مهرجویی ساخته شد.تئاتر کار گروهی بود و ما این خاک شدن، کوچک شدن و هیچ شدن را یاد گرفتیم.» فعالیتهای تئاتری مشایخی تا سالهای پس از انقلاب ادامه مییابد. او باجعفر والی، رکنالدین خسروی، علی نصیریان، عباس جوانمرد، محمدعلی کشاورز، اسماعیل شنگله، اسماعیل داورفر، عزتالله انتظامی، فخری خوروش، حسین کسبیان، مهین شهابی، پرویز بهرام، هادی مرزبان... و بهرام بیضایی همکاری دارد: «در «میراث» بهرام بیضایی بنده، مرحوم جمشید لایق و محمود دولتآبادی نقش سه برادر را بازی میکردیم؛ بزرگ آقا، میان آقا و کوچکآقا. دولتآبادی پیش از آنکه بهعنوان نویسنده درجه یک مطرح شود، بهعنوان بازیگری برجسته مطرح بود. اخلاقش هم عالی بود. خیلی دوستش داشتم. دو نفری مینشستیم و با هم صحبت میکردیم، فیض میبردم از سخنان ایشان. منتظر فرصتی هستم که یک بار دیگر از نزدیک ببینمش.»
استادان همیشگی سینما و تئاتر
بحث شاگرد و استادی که به میان میآید بیش از همه از حمید سمندریان یاد میکند: «تا آخر عمر میگویم در تئاتر شاگرد آقای سمندریان بودم و در سینما شاگرد ابراهیم گلستان. روی تئاتر «مردههای بیکفن و دفن» آقای سمندریان کار میکردیم که یک شب ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد که با هم در استودیو گلستان کار میکردند، دو نفری آمدند و کار را دیدند و چند نفر را انتخاب کردند. بنده هم جزو آنها بودم. آقای(پرویز) فنیزاده بود و آقای (محمدعلی) کشاورز، آقای (منوچهر) فرید و... با ما سه نفر حدود 30 جلسه جداگانه تمرین کردند تا از بازی اغراقآمیز و غلو شده تئاتری بیرون بیاییم و بازی زیر پوستی داشته باشیم. وقتی جلوی دوربین آمدم، از آقای گلستان پرسیدم چطور بود؟ من را از دکور بیرون برد و گفت جمشید! «فلانی» را دیدی؟ یک شخصیتی را نام برد. گفت ببین نقش تو باید به این شخصیت نزدیک شود ولی به کسی نگو. بازی کردم و همان طور که در کتابش هم نوشته یک «آفرین» هم به ما گفت.»
تأثیر گلشیری و ساعدی در «یک بوس کوچولو»
جمشید مشایخی در بیش از 150 اثر سینمایی و تلویزیونی ایفای نقش کرده و خود از این کارنامه پربار کاریاش «شازده احتجاب»، «قیصر»، «سلطان صاحبقران»، «سوتهدلان»، «کمالالملک»، «یک بوس کوچولو»، «پدربزرگ»، «آوار» و همچنین «خانه عنکبوت» را بهعنوان کارهای منتخبش نام میبرد و در میان نقشهایی که بازی کرده باز هم «یک بوس کوچولو» و شبلی است که پررنگتر بر دلش نقش بسته: «با فرمانآرا یک بار در سال 52 در «شازده احتجاب» همکاری داشتم و وقتی پیشنهاد «خانهای روی آب» شد برای احترامی که برایش قائل بودم از کوتاه بودن نقش ایراد نگرفتم. شخصیت شبلی در «یک بوس کوچولو» را خیلی دوست داشتم، چون به دو نویسنده خیلی نزدیک بود، یکی شادروان غلامحسین ساعدی و دیگری نویسنده «شازده احتجاب» یعنی هوشنگ گلشیری. با آگاهی کامل نسبت به این دو شخصیت آنقدر به آنها احساس نزدیکی میکردم که یک هزار خودم را نمیدیدم.»
همه عمر دیر رسیدیم
اما پررنگترین خاطرات او به همکاریهایش با کارگردانی گره خورده که وقتی حرف از مسائل مختلف که میشود از باورهای دینی و علقههای ملی تا آموزههای عرفانی و... از آثار او یاد میکند؛ کارگردانی که با تعبیر درست مشایخی، سعدی سینمای ایران لقب گرفت و جاودانه شد: «سر «سوته دلان» یک روز همه عوامل در قهوهخانهای در فرحزاد که جاده خاکی بیش نبود قرار داشتیم. همگی باید با پای پیاده تا امامزاده داوود میرفتیم. 5 روز بعد از عید بود و هوا هم سرد. چای میخوردم که علی گفت کارت که تمام شد بیا حیاط قهوهخانه؛ حیاط برفی که یک نهر هم از وسط آن میگذشت. گفت «جمشید تو که سناریو را خواندی. ما الان داریم فینال فیلم را میگیریم. من قدری دلچرکینم. به نظرت چه کار کنم.» در سکانس پایانی باید من برادرم بهروز را به امامزاده میبردم و پارچههای روبان سبز را به سرش میبستم او همان جا از دنیا میرفت. گفتم مردم به این امامزاده اعتقاد دارند با این کار ناامیدشان نکن. گفت به خاطر همین میخواستم با تو مشورت کنم. گفتم من سناریو را خواندهام؛ افسار قاطر دست من است و برادرم روی قاطر نشسته است.خب! پس من زودتر امامزاده را میبینم، گفت بله. گفتم پس با خوشحالی برمیگردم که به برادرم بگویم رسیدیم میبینیم او روی قاطر از دنیا رفته است، تو هم یک جملهای بگذار که مفهومش این باشد که اگر زود میرسیدیم این اتفاق نمیافتاد. یک مکث کوتاهی کرد و من را بغل کرد و بوسید و گفت بگو «همه عمر دیر رسیدیم.»
کسب فیض در مکتب شاعران فارسی
امروز ششم آذرماه 1397 جمشید مشایخی 84 ساله میشود؛ بازیگری که حضوری مستمر در مقابل دوربین تلویزیون، سینما و صحنه تئاتر داشته و در کارنامه پر فراز و نشیب بازیگریاش نقشهایی ماندگار را به یادگار گذاشته است. مرور کارنامه کاری او مرور بخش مهمی از تاریخ سینما و تئاتر و تلویزیون است و البته اینها تنها عشق او به هنر نیست. آغاز و ختم سخن او استناد به اشعار بزرگان شعر و ادبیات ایران است: «در شکست جام دل هیچ احتیاج سنگ نیست/ این شقایق را نگاهی سرد پرپر میکند» و بر پایه همین عشق و علاقه است که یکی از آرزوهای این روزهایش شده دیدار با شاعر باغها: «به خدا آرزو دارم 5 دقیقه بنشینم خدمت استاد شفیعی کدکنی و کسب فیض کنم. ایشان در مجله بخارا مطالبی دارند. برخی وقتها احتیاج دارم که خودشان را ببینم و جویا شوم که منظورشان از بخشی از مطلب چه بوده است. خیلی به ایشان اشتیاق دارم.»
منبع: ایران
12jav.net