تاریخ سلسله هخامنشیان ؛ از موسس سلسله تا وسیعترین قلمرو
قلمرو ایران در زمان هخامنشیان بیشترین وسعت را در طول تاریخ داشت و هشت میلیون کیلومتر مربع وسعت داشت
دوات آنلاین-سلسله هخامنشیان نخستین و تنها حکومتی بود همه جهان را برای بیش از دو قرن یکپارچه کرد. کوروش کبیر موسس سلسه هخامنشیان بود که حکومت را از مادها گرفت و این سلسله را بنیانگذاری کرد.
قلمرو ایران در زمان هخامنشیان بیشترین وسعت را در طول تاریخ داشت و در سال ۴۸۰ پیش از میلاد هشت میلیون کیلومتر مربع، از دره سند در هند تا رود نیل در مصر و ناحیه بنغازی در لیبی امروز و از رود دانوب در اروپا تا آسیای مرکزی، وسعت داشت که آن را تبدیل به وسیعترین امپراتوری باستانی تاریخ جهان کرد.
محمدتقی ایمانپورمدیر گروه تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد به ایسنا گفت: هخامنشیان شاخهای از قوم آریایی بودند؛ هنگامی که پارسها به منطقه فارس امروز یا «انشان» قدیم آمدند که تحت سلطه ایلامیها بود؛ هخامنشیان چند صد سالی در آن منطقه بودند و تجارب زیادی از حکومتهای منطقهای آموختند.
وی ادامه داد: پارسها ضمن اینکه در مناسبات منطقهای با اقوام دیگر در جنگ بودند در عین حال توانستند از تجارب حکومتهای دیگر استفاده کنند از طرفی دیگر دولتها مشغول نبرد با یکدیگر بودند که این باعث شد حکومتهای محلی به تدریج ضعیف شده به طوری که حکومت ایلام در سال 612 پیش از میلاد توسط آشور نابود شد.
این استاد تاریخ عنوان کرد: خود حکومت آشور نیز توسط مادها و بابلیها از بین رفت و در نهایت حکومت های محلی به ندرت نابود شدند و این فرصتی داد به پارسها که بخشی از انشان و ایلام را تصرف کنند و یک حکومت محلی را تشکیل دهند؛ شرایط منطقهای فرصتی به پارسها داد تا حکومت خود را دائما گسترش دهند.
در زمانی که قدرت به کوروش بزرگ رسید وی توانست مادها را نابود کند و عملا بخش عمدهای از حکومت مادها و ایلام به دست پارسها افتاد.
پس از ساقط شدن حکومت مادها، حکومت لیدی وارد جنگ با پارسها شدند و کوروش موفق شد تا حکومت لیدی را شکست دهد و کل منطقه آسیای صغیر بهدست پارسها افتاد و به این طریق کوروش یک پدشاهی عظیم را بنیان نهاد.
وی عنوان کرد: پس از کوروش فرزندش کمبوجیه به قدرت رسید و وی توانست مصر را تصرف کند، حکومتی که چند هزار سال قدمت داشت؛ هنگامی که داریوش به قدرت رسید وی نیز نه تنها تمام سرزمینها را به زیر درآورد بلکه تا نواحی شرقی مانند هند تا رود سند نیز تحت سلطه وی درآمد ودر زمان داریوش حکومت ایران از شمال آفریقا تا نواحی میان رود نیل تا رود سند و از دریچه اورال تا نوحی جنوبی خلیج فارس امتداد داشت.
مدیر گروه تاریخ دانشگاه فردوسی گفت: تنها جای باقی مانده یونان بود که داریوش در آن عملیاتی داشت که ناموفق بود، بعد فرزندش خشایارشا نیز عملیاتی داشت و توانست آتن را تصرف کند اما به دلایلی مجبور به عقب نشینی شد و بدین گونه مرزها در این محدوده باقی ماند.
محمدتقی ایمانپور ادامه داد: یکی از دلایل موفقیت هخامنشیان این بود که در زمان داریوش، وی سعی کرد این امپراتوری را نظم بدهد و آن را به ساتراپ ها تقسیم کرد که در زمان وی تعداد این ساتراپها 23 عدد بود که در زمان فرزندش خشایارشا به 31 ساتراپ رسید و تمام این ساتراپها قومیتها و سنتهای مختلفی داشتند، با این سیستمی که پارسها ایجاد کردند این ملتها به نحوی سنتها و قواعد خود را حفظ کردند.
او افزود: فرماندارانی برای این ساتراپها گذاشته شدند که فقط مالیات و سربازگیری میکردند مسئول نظم آن ساتراپ بودند و زیاد در امور این ساتراپها دخالت نمیشد و فرهنگ این ملتها محترم شمرده میشد و سعی بر تحمیل فرهنگ دیگری نداشتند و تنها چیز مورد اهمیت فرستادن مالیات و سرباز بود.
این استاد تمام تاریخ بیانکرد: بدپه این گونه این نظم و انضباط داریوش توانست تا دویست سال پا برجای بماند و اکثر پادشاهان تا اواخر این حکومت سعی در نگاه داشتن این نظم داشتند و این تحمیل نکردن عقیده و احترام به سنتهای گوناگون در حکومت هخامنشیان به شدت برجسته بود؛ امنیت این ملیتها برقرار بود و در نتیجه تجارت رونق گرفت و این به نفع تمام این ملیتها شد، این یکی از دلایل موفقیت این امپراتوری بود.
وی عنوان کرد: متخصصین زیادی در خدمت حکومت بودند که مکانهایی مانند تخت جمشید ساخته شد و تخت جمشید مجموعهای معماریهای ملیتهای گوناگون است و به طور خلاصه این امراطوری توانست با برقرای نظم بسیار موفق عمل کند.
محمدتقی ایمانپور در خصوص چگونگی فروپاشی این امپراتوری تشریح کرد: ابن خلدون فرضیهای در خصوص ظهور و افول اینگونه حکومتها دارد که صرفا حکومتها در ابتدای تشکیل افراد ساده زیست و جنگجویی هستند و به همین دلیل این افراد میتوانند حکومت قبلی که دچار ضعف است را ساقط کنند اما همان افراد با ویژگی ساده زیستی در نسل اول هنوز عادت به سیستمهای اشرافیت ندارند.
این استاد تاریخ ادامهداد: اما در نسلهای بعدی این اشرافی بودن نهادینه میشود و داشتن گارد مخصوص، نگهبان و کاخ باعث جدایی آنها از توده مردم میشود؛ در نسلهای اول هنوز روحیه جنگجویی وجود دارد اما در نسل بعد این ثروت باعث ایجاد اشرافیگری است و این باعث فاصله گرفتن از و مردم از بین رفتن روحیه جنگجویی در این نسلها میشود.
وی گفت: شاهزادگان جدید دیگر مانند کوروش و داریوش کبیر نیستند که دائما در نبرد باشند این افراد بیشتر در پشت جبهه حضور دارند و وقتی انسان اینچنین ثروتی را دارد سعی در زنده ماندن دارد تا رشادت کردن و این فاصله نسل به نسل بیشتر میشود به همین علت این امپراتوری پس از دویست سال که ظاهر با عظمتی دارد اما از درون پوسیده است.
محمدتقی ایمانپور افزود: بنابراین هنگامی که نیروی تازه نفسی میآید این افراد پوسیده روحیه مقاومت ندارند از جنگ فرار میکنند و این باعث شکست خوردن راحت آن عظمت میشود و این در طول تاریخ ایران دائما تکرار شده مانند صفویه که در اواخر حکومت پادشاهانی بی کفایت به قدرت میرسند و این حکومت به راحتی توسط افغانها شکست میخورد.
مدیرگروه تاریخ دانشگاه فردوسی عنوان کرد: طبق نظر ابن خلدون حکومتها از ساده زیستی فاصله میگیرند و کمکم از مردم فاصله میگیرند و در اطراف خود عدهای متملق و چاپلوس قرار میدهند؛ هنگامی که اسکندر به هخامنشیان حمله کرد خود داریوش سوم در جبهه حضور داشت اما در پشت و هنگامی که نیروها حمله میکردند فرماندهان و شاهان فرار را ترجیح میدادند زیرا آن روحیه جنگجویی دیگر وجود نداشت.
او اضافه کرد: هخامنشیان در سه جنگ مهم علیرغم وجود نیروی تازه نفس شکست خورد و این یک سنت کلی است؛ با اینکه اسکندر ویژگی خاصی نداشت اما توانست این امپراتوری را به زانو درآورد و مهم این بود که این امپراتوری از داخل پوسیده شده بود.
12jav.net