دوات آنلاین-ماهایا پطروسیان از جمله بازیگرانی است که همیشه محبوب بوده و کارهای درخشانی از او دیدهایم. با بیوگرفای کامل این بازیگر توانا آشنا شوید:
پطر وسیان متولد ۱۳ دی ۱۳۴۸ در تهران است.
او فارغ التحصیل لیسانس رشته تئاتر از دانشکده هنرهای زیبا از دانشگاه تهران است. او می گوید دانش و مطالعه برای یک بازیگر از هر فعالیت دیگری واجب تر است.
خانواده و علاقه به هنر
پطروسیان گفته است : من از نوجوانی عاشق بازیگری بودم. هیچ کدام از خانوادهام اهل هنر نبودند، پدرم مهندس راه و ساختمان بود و مادرم متخصص بهداشت کودکان است. دوران ابتدایی را در مدرسه فرانسوی زبان ژاندارک گذراندم و سال ۶۶ دیپلم تجربی گرفتم اما اصلا دوست نداشتم پزشکی بخوانم و عاشق بازیگری بودم.
کلاس بازیگری
او توضیح داده است: برای شروع کار در کلاسهای کنکور شرکت کردم و به کلاسهای شهره لرستانی در جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران رفتم و با نمرات بالا هم قبول شدم. نخستین تجربه بازی برای من در همین کلاس های تئاتر آغاز شد.
اولین تجربه حرفه ای
بعد از قبولی در رشته نمایش در دانشکده هنرهای زیبا، تنها شانسی که در این بین آوردم این بود که به اتفاق بچه های دانشکده در یک تئاتر خوب یعنی خواستگاری چخوف بازی کردم و این تئاتر توانست در تالار مولوی اجرا بگیرد و در همان اجرا بود که دستیار آقای اعلامی من را برای بازی فیلم عشق و مرگ سال ۱۳۶۹ انتخاب کرد.
ماهایا پطروسیان با بازی در فیلم عشق و مرگ به کارگردانی محمدرضا اعلامی پا به عرصه سینما گذاشت و با بازیگری در فیلم های پرده آخر، دیگه چه خبر، نابخشوده و کمکم کن در سینمای کشور مشهور شد.
از جمله جدیدترین کارهای سینمایی ماهایا پطروسیان میتوان به لس آنجلس تهران ، خفه گی ، مجرد چهل ساله ، ازدواج در وقت اضافه ، خواب لیلا و زن بدلی اشاره کرد.
کتابخوانی
پطروسیان معتقد است: یک بازیگر باید نسبت به اتفاقات پیرامون خود آگاه باشد و مطالعات کافی در زمینه هنر داشته باشد. فیلم زیاد ببینید و فیلمنامه هم زیاد بخواند، اما هیچ چیز مانند کتاب خواندن به ذهن یک بازیگر کمک نمی کند.
فساد در سینما
او در مصاحبهای گفته است: کسی که تخصص کافی برای ارائه هنر و استعداد خود داشته باشد و برای تحصیل علم و اجرای هنر بازیگری تلاش کرده باشد، هرگز برای بازیگری تن به فساد نمیدهد.
ازدواج و تغییر دین
پطروسیان که مسیحی بود در پی ازدواج با مردی مسلمان، تغییر دین داد و مسلمان شد.
بازی در کارهای طنز
واقعیت این است که همیشه پیشنهادهای طنز من زیاد بوده است. من اما هم کار کمدی را دوست دارم و هم کار جدی را. برایم فرقی نمیکند در کدام اتمسفر بازی کنم. همین که نقش را دوست داشته باشم، کافیست.
ازدواج و طلاق
ماهایا پطروسیان ماجرای ازدواج و جدایی اش را فاش کرد. جستجو پیرامون حواشی زندگی شخصی هنرمندان همیشه وجود داشته است و هواداران این هنرمندان و چهره های مشهور علاقه زیادی به دانستن رازهای زندگی این هنرمندان دارند. ماهایا پطروسیان یکی از هنرمندانی است که زندگی شخصی او چندسال پیش درگیر ماجراهایی شد که تا به امروز حواشی آن برای این هنرمند ادامه دارد.
ماجرای ازدواج و جدایی ماهایا پطروسیان برای بسیاری از هوادارنش مورد سوال بود و همین موضوع باعث شد تا این هنرمند کشورمان با انتشار پستی درباره ازدواج و جدایی اش توضیح دهد: عزیزان سلام، من همیشه از حاشیه ها و شایعات مربوط به زندگی شخصی ام فراری بودم و معمولا فقط به سوالات در مورد حرفه ام پاسخ میدهم، اما نمیدانم چه اتفاقی افتاده که در این چند ماهه که مردم با هزاران مشکل ریز و درشت دست به گریبانند… ناگهان مسئله ازدواج بنده و عکسهای بی ربط، سوژه بعضی صفحات حاشیه ای شده است!!!
به هر حال، فقط یکبار در صفحه ام عنوان میکنم، که من در سال هشتاد و سه ازدواج کردم ودر سال هشتاد و هفت هم جدا شدم، همسر سابقم ایرانی متولد ایتالیا بودند والان هم ایتالیا زندگی میکنند. تا به امروز ازدواج مجددی نداشتم…. و قطعا اگر در زندگیم اتفاق جدی بیافتد در صفحه خودم اعلام می کنم…. شاد و پیروز باشید.
مصاحبه با ماهایا پطروسیان
پس از سالها بازی هنوز هم همان جدیت روزهای اول را دارید. وقتی جلوی دوربین میروید هنوز دلواپسیهای سالهای اولیه را دارید؟
از ابتدای ورودم به سینما تا آخرین فیلمی که بازی کردم حسم هنوز تغییری نکرده است. هر فیلمی که شروع میکنم و هر تصمیمی که بعد از خواندن فیلمنامه برای همکاری میگیرم نگاه و حسم همان حسی است که روزهای اول داشتم. خلق یک کاراکتر، آفرینش یک نقش، همان احساس را در من ایجاد میکند. نگرانیهایم همانهاست. شاید روزهای اول نگرانی بیشتری داشتم. البته نمیتوانم بگویم الان وجود ندارد؛ بلکه کارم همچنان برایم جدی است. دلشوره دارم که آیا آنچه میخواهم خوب از آب در میآید یا نه و آیا موفق خواهم شد. به هر حال بازیگری برایم تبدیل به یک کار روتین و حرفهای و دم دستی نشده است.
از زمانی که از خانه بیرون میآیید تا زمانی که سر صحنه برسید، بیشتر به چه چیزهایی فکر میکنید و ذهنتان درگیر چه چیزهایی میشود؟
اگر یکی، دو روز اول باشد؛ چون دارم کاراکتر را پیدا میکنم، شخصیت همچنان برایم تازه و جا نیفتاده است اما روزهای آخر کار، شخصیت برایم کامل شده و بیشتر به سکانس و صحنههایی که دارم، فکرمی کنم. همینطور میزانسن و بده بستان با بازیگران دیگر و نحوه گفتن دیالوگ بیشتر ذهنم را درگیر میکند.
شما فیلمهای متنوعی بازی کردهاید. هیچوقت کارهایتان را دستهبندی کردهاید؟
ببینید! دو نوع فیلم بازی کردهام؛ فیلمهایی که مردم به شکل وسیع دیدند و دوست داشتند و فیلمهایی که مخاطب خاص، آنها را دیده و در واقع تعداد کمی از مردم آنها را دیدهاند.
وقتی کار میکنید، چه چیزی بیشترین انرژی را در لحظه به شما میدهد؟
فیلمهایی را که هم خودم از بازی در آنها راضی بودم و هم مردم از دیدن آن رضایت داشتند میپسندم. طبیعی است که آن فیلمها را بیشتر دوست داشته باشم و هم اینکه حتی پس از سالها که به آنها فکر میکنم، به من انرژی بدهند.
در برخی از بازیهایتان توانستهاید شمایل یک دختر مدرن را ارائه دهید. چطور و با چه تکنیک و روشی به این کار موفق شدید؟
اصولا از همه چیزی که یک بازیگر باید از آن استفاده کند، بهره میگیرم. با این حال بسته به نقشی که باید بازی کنم، ممکن است این بهرهگیری کم و زیاد شود؛ یعنی یک موقع قرار است، بازی مینی مالتری داشته باشم و درونگرا باشم، پس طبیعی است که متفاوت شود. بخشی از رفتارهای جلوی دوربین از درون، فیزیک و رفتار خود آدم میآید و بخشی دیگر آنها را پس از خواندن فیلمنامه و از نقشم بهدست میآورم و براساس آن روی برخی چیزهایی که کشف کردهام تمرکز و تمرین میکنم.
از بین نقشهای خودتان کدام یک را بیشتر دوست دارید؟
نقشهایم در فیلمهای «هنرپیشه» یا« یک روز قشنگ برفی» و همچنین در نمایش «عشقآباد» برایم چیز دیگری هستند. همه نقشهایی را که بازی کردهام دوست دارم؛ چون برای هر کدام انرژی و مایه گذاشتم. ممکن است در برخی از آنها نتیجه کار مورد پسندم نباشد، اما نقشم را دوست داشتهام.
دوست دارید چه اتفاق خوشحال کنندهای برایتان بیفتد؟
زندگیام مدتهاست شبیه رودخانهای است که در آن شنا میکنم. این رودخانه شاید مرا جایی ببرد که خوب و باصفا باشد و گاه شاید نه. به همین دلیل به نوعی خودم را به زندگی سپردهام. گاه آدم رویاهای زیادی دارد، اما رسیدن به آنها آنقدر به تعویق میافتد و گاه حتی رویاها آنگونه شکل عوض میکنند که کم میآورید. به همینخاطر دیگر کمکم سعی میکنید خیلی آرزو نکنید تا از به نتیجه نرسیدن آرزوهایتان سرخورده نشوید. بعد متوجه میشوید که خیلیها در جهان به چیزهای کوچکی که حقوق مسلمشان هم هست، نرسیدهاند. در نتیجه آرزوهایمان در مقابل آنها کم و کوچک میشوند. به همین دلیل غالبا خجالت میکشم و سعی میکنم تحمل کنم.
علاقهمندیهایتان شامل چه چیزهایی میشود؛ مثلا چه سبک موسیقی را دوست دارید؟
بیشتر موسیقی پاپ را دوست دارم.
تئاتر میروید؟
اگر بشنوم که کار خوبی در حال اجراست، حتما میروم. البته آخر هفته که خلوتتر است به نسبت دیگر روزهای هفته روزهای مناسبتری برای رفتن به تئاتر است؛ به شرطی که کارهای روتین آخر هفته اجازه بدهد. روزهای دیگر خیابانها خیلی شلوغ است و گاه برای دیدن یک نمایش مجبور میشوی ساعتها در ترافیک بمانی.
اهل گالری رفتن هستید؟
دوست دارم بیننده نقاشی ، مجسمه و عکس باشم. اگر نمایشگاههای سالانه برگزار شوند، چه بهتر؛ چون تعداد بیشتری اثر میشود دید.
میانهتان با ادبیات چطور است؟
شاعران کلاسیک مثل حافظ ، مولوی و سعدی را میخوانم. رمان هم زیاد میخوانم.
اهل سفر هستید؟
حال و هوایش بیاید، میروم؛ مثلا سالها پیش چند سفر طولانی به اروپا رفتم. البته خیلی با برنامه این کارها را انجام نمیدهم.
آن کشورها را با کشورمان مقایسه میکنید؟
آنجا خیلی چیزها خوب است اما به هر حال شهر و کشورم را بیشتر دوست دارم. اگر هم مقایسهای بکنم از این جهت است که چرا فلان کار خوب آنها را تا به حال نکردهایم یا چرا مانند آنها، از شهر و بناهای باستانیمان نگهداری نکردهایم. نه فقط بناهای باستانی که بناهای چند سال ساخته شده مان هم شامل همین مقایسهها میشود. در اروپا خیلی خوب از بناهای مشهورشان نگهداری میکنند. حتی در کوچکترین شهرهای دور افتادهشان آنقدر یک بنای تاریخی را خوب نگه میدارند که بسیاری دوست دارند خود را برای بازدید از آن به فلان منطقه برسانند. خب! طبیعی است که وقتی میبینم از میان این همه اثر باستانی و غیرباستانی که در ایران داریم، فقط به چند تایی که شاخص هستند، توجه میشود (که البته آنها هم در معرض تخریب هستند) ناراحت میشوم.
بیشترین نگرانیتان به چه چیزی بر میگردد؟
ببینید! همین خانههای قدیمی که در تهران و بیشتر شهرها وجود دارند، جزو تاریخ و هویت ما هستند و هر خدشهای به آنها وارد شود به هویتمان خورده است. باید تا میتوانیم تاریخ و هویت خودمان را حفظ کنیم و به آن مباهات کنیم. وقتی به کشوری میروید و میبینید توانستهاند مسئله ترافیک یا آلودگی هوا را حل کنند، دلتان میخواهد در آنجایی هم که خودتان زندگی میکنید، نظیر این اتفاق بیفتد. هر چیز خوبی که در جای دیگری از کره زمین وجود دارد، چرا ما از آن استفاده نکنیم؟!
رماننویس مورد علاقه شما کیست؟
گابریل گارسیا مارکز رمان نویس همیشگی مورد علاقهام است. از نویسندگان ایرانی محمود دولت آبادی، علی اشرف درویشیان، صادق هدایت را دوست دارم. «کلیدر» دولتآبادی رمان مورد علاقهام است. پیشنهاد میکنم همه این رمانرا بخوانند. چون خواندن رمان هم دایره واژگان آدم را گسترده میکند و هم با تخیل نویسنده همراه میشویم و از طرفی دیگرتجربه ما را از زندگی بالا میبرد.
ورزش مورد علاقهتان چیست؟
ورزشهایی را که مردم دوست دارند میبینم. مسابقات فوتبال و کشتی را دنبال میکنم. قدمت کشتی و اشارات فردوسی به این ورزش پهلوانی آن را برایم خیلی جذاب میکند. خودم هم اهل ورزش هستم. در نوجوانی ژیمناستیک میرفتم و هیچ وقت شنا و کوهنوردی را کنار نگذاشتم. اسکی هم زیاد رفتهام.
کدام پیست را دوست دارید؟
خیلیها شمشک را بیشتر دوست دارند اما من بیشتر دیزین را میپسندم.با این همه زمانهایی که تئاتر کار میکردم و کارم بیشتر میشد، به پیست نمیرفتم.
از کودکی اهل بازیهای گروهی بودهاید؟
خیلی! اهل وسطی، لیلی، طناب بازی، والیبال و بسکتبال بودم. حتما میدانید که ارامنه معمولا در زمینه بسکتبال خوب هستند. با وجود اینکه قد بلندی ندارم با پررویی تمام بسکتبال بازی میکردم. دو سه تا از انگشتانم بارها حین بازی در رفتهاند. بازیهای گروهی خیلی نشاط آور است. زمانهای گذشته که کامپیوتر نبود، بچهها بیشتر در فضای باز بودند.
اهل صنایعدستی ایرانی هستید؟
بعضی چیزها را دوست دارم و برخی از صنایعدستی مثل فرش را خیلی خوب میشناسم. خیلی هم به فرش و هنر قالیبافی علاقه دارم. قالی ایران فوقالعاده است و متأسفم که شرایط آنطور که باید نیست و خودِ خانوادههای ایرانی از فرشهای ایرانی استفاده نمیکنند و سراغ ماشینی میروند. هنر آن است که با دست بافته شود. ببینید! فرش ایرانی بهترین فرش دنیاست. واقعا نمیشود تصور کرد که یک ایرانی در خانهاش فرش ایرانی نباشد!
موزه فرش زیاد میروید؟
بارها رفتهام؛ مجموعه بینظیری است. فرش واقعا روح دارد. اگر یک فرش را خوب نگه دارید، حتی با وجود گذشت ۴۰، ۵۰ سال از آن، بخشی از خاطرات شما میشود و این روح آن فرش است.
بین گبه و فرش کدام را دوست دارید؟
فرش را میپسندم؛ چون گبه ساده است و مورد پسند اروپاییهاست. کارهای پیچیدهای را که در فرش اجرا میشوند، دوست دارم.
هیچوقت اهل کلکسیون بودهاید؟
نوار کاست و فیلم جمع میکردم و همچنین مجلهها و روزنامههایی که ارتباط با کارم داشتند.
منبع: پرشین وی
12jav.net