متهم می گوید بی گناه است و نمی داند چه کسی این زن را کشته است.

شوهر مقتول: با همسرم مشکلی نداشتم و زندگی ما خوب بود. الان نمی‌دانم چه کسی و با چه انگیزه‌ای همسرم را مقابل چشمان پسر یک و نیم سالم به قتل رسانده است.

متهم ادعا می کند زن جوان به مرگ طبیعی فوت شده و او از ترس جسد را به بیابان برده است.

متهم: به منزل مقتول رفتم و به او که به تنهایی روی رختخواب دراز کشیده بود گفتم دست از این رفتارش بردارد اما او پاسخ سربالا داد و گفت: به تو ربطی ندارد! به همین دلیل عصبانی شدم و گلویش را محکم فشار دادم.

بعد از قتل آنقدر عذاب وجدان گرفتم كه شب و روزم گریه شده بود و حتی می‌خواستم خودم را معرفی كنم، اما می‌ترسیدم، چون می‌دانستم اعدام می‌شوم.

متوجه شدم عمو سیاوش پشت در است و می خواهد به زور وارد خانه ما شود و مادرم نمی گذارد. عمو سیاوش بعد چند ضربه چاقو به مادرم زد و سپس فرار کرد.

باهم مشاجره کردیم تا اینکه من از روی خشم مهسا را هل دادم که سرش به لبه میز خورد و بیهوش شد. بعد با پیچاندن شال دور گردنش او را خفه کردم .